بی شمس



دریافت

لطفا روی دریافت کلیک کنید تا من برگردم!

یک:

بیداری مرا لطفا خواب فرض کن .

تا ندانم که درد خیانت یعنی چه؟!

دو:

اگر مرا کشته ای چرا هنوز.

وقت راه رفتن ات روی زمین .

                                        با خدا قهرم؟!

سه:

احتمال حسادت خورشید به من 100 درصد است .

چون من زیر نورماه شب ها هم عبادت می کنم .

چهار:

بیرون ام کن از مزار برف با مشت و لگد .

بهار نیستی اگر صد دسته گل به آب ندهی .

پنج:

رهایم کن!

به التماس من برای زندانی شدن .توجه کن .

تافقر همشه پول نیست !

گاهی عقل هم به باد رفت .یعنی فقر!

شش:

مزار شش گوشه ات کمین فرشته هاست .

تا اگر من منم .هزار بار بیایم که ببینند .



هفت:

رفته بودم تا دوباره هدیه ای بیاورم که دیدم رفتی .

که این اصل مسخره" مراداری می خری" را بکنم توی حلقه ی چشمت که آری از بس خریده ام ات از من خسته شدی؟

.

بی گمان هدیه الفت قلب می آورد و دل ها را هم به هم نزدیک می کند وچه بسا که هرکس به توان وسع خود .و ارزش طرف مقبل درچشمش اهدا می کند که حیف داستان دیگری پیش می آید که خود دوشعبه می شود اگر می توانی طلا بخری ماشین بخر !یا ای خدا کسی را به من برسان که قدر مرا بداند بجای ماشین برای من خانه بخرد !

توقعات!

درکمین بوسه ها ست که هیهات دربدر شوند کودکانی که پفک می خوردند و صورت هم را می بوسیدند که نوقع !نخوردن پفک شان بود توسط طرف مقابل!که درورای کودکی عقده ها گاه اعداد و ارقامی می شوند که عاشق بدبخت باید درقبال عشق بپردازد از سنگینی مهریه تا فروش کبد و طحال و کلیه!.

این طرف و آن طرف زن و مرد هم ندارد افسوس زمانی که با 7 میلیون میشد برایشان پراید خرید و دلی شاد کرد .اکنون با 700 میلیون میتوان پراید و خانه و بچه خرید؟!

بیائیم آن هائی که دلشان درگرو ماست رنج ندهیم که افسوس رایگانی محبت زبان به زبان می چرخد تا جائی که می شود .هرزه گی!

.

سال ها بود جوانی تیره درمقابل خانه ای می خوابید از خاندانی کهن که داستانش را می دانستیم تا پیری!لقمه نانی گدائی می کرد وروی کارتنی می خوابید !عاقبت کسی از غیب پیداشد و دلش را خرید و برد که افشوس آن سال ها ! که گذشت!

.دردا که چشم و هم چشمی روزگار عشقی مارا به گند کشید از یخچال ساید بای ساید تا خودروهای دایلا غون بزرگ درشهر که جز ترافیک کلان .چیزی برای ما نداشت . اندوه!

.

تو هم ای نازنین!

تا مرز شایعات رایگانی نوشتارما دراین مکان پیش رو!که کس ندانست جز خدای که مهر خودرا به چند دراین دنیای چند موازی می فروشی!.

آن قدر بدان که خریدار نیستیم از کسان و کس و دیگران و دیگر!

بگذار آینده بخنده بیفتد از معامله ی من با عشق که بیلانش پایان هرسال سر به میلیاردها می کشد و تو دریغ ریالی اگر دراین بیلان بیارزی!

درخانه جگر و قلوه بسیار است که نگاه داشته ایم که از بوی جگر دیگران بیشتر خوشیم!

حلاصه!

قلدریم درعشق میلیارد به بالا!

می خواهی بسوزی بسوز!" لامبورگینی پسند گران قیمت فقیر!"

هشت:

ترومپ!

جمع کن باهم پاشیم بریم سینما!

من سعید آقاخانی و تو جالوسی بزرگ!

نه:

مامان بنز:

ننه خاور نمی دونی آلمان این دفه چقد خوش گذشت .برای یه شیپور خریدم اسمش فک کنم " وزولا"ست!که هروقت بازی تراکتورسازی رو دیدی یه دونه بزنی دنیا خبردارشه!

پراید:

خوب مامان برا من و بابا چی خریدی؟

مامان بنز:

برای لامبورگینی و پورشه روکش جدید خریدم با طرح جنیفر!برای بوگاتی روغن موتور!برای پژو یورو آوردم تا هرچی خواست بخره .برای تو هیچی!

پراید:

مامان داری انتقام میگیری؟ نمیدونستم انقد بچه ای؟

مامان بنز:

نهعزیزم!اصلا توی سایز تو هیچی نیس!توی این دنیا از نظر بین المللی نه روکش!نه روغن!ببین حتی ضبط صوت !

پراید با بغض:

خوب پس یعنی هیچی؟

مامان بنز:

چرا؟می خواستم حالتو بگیرم!بیا این پوستر منو سمیر گرکان!دادم زیرشم اما کرده!ببر بچسبون بالای سرت تو اتاق خواب!

پراید:

مممممماممممممممممممممان!

ده:

رهبرم.

درون قلب ما اگر عشق خاندان علی(ع) ست

به گفته ی خدا.ولایت مان ولایت علی(ع) ست .


نوروز - همایون شجریان

برای دیدن موزیک ویدیو کلیک کنید .

سال نو مبارک .


یازده:

متاسفم از وقوع سیلاب در مناطق مختلف کشور عزیزمون به فرموده رهبر در خدمتشون جهت خدمت رسانی هستیم انشالله پیش نیاد هرچند هم اکنون شیراز هم دچار شده .می خواستم از فیلم رحمان 1400 بنویسم بماند چون غم با خنده نمی اید .

" ان الله بصیر "



سارانی سلرر

ترانه ی قدیمی ترکی تقدیم به شما

امیدوارم لذت ببرید


98/1/6















یک:

بستی دهان شعر مرا با لبان خود .

گفتم تا شیرینی دنیا . تلخی به جهنم!

دو:

گلوبند عشق تورا بسته ام به خود .

تا طبیببان عشق .بفهمند .غم باد گرفته ام!

سه:

ای کاش وقت شنیدن عاشقیت مرده بود" من"!

وقتی به مرگ رسیدم که مرگ من!.فقط مرگ بود!

چهار:

حباب گلوی ماهی را هم معنی کرده بود .

می گفت می گوید: هوای تو کرده ام ."هوا" هوایم کو؟

پنج:

یوسف میان پیرهنش شهرت " خدائی" داشت .

وگرنه شهرت جهانی " زلیخا "بودو" زندان هاش"!

شش:

مزار شش گوشه ات مرا تسلیم عشق کرده است .

خدای میان من و ال علی(ع)وصل انداخت .

 

هفت:

وشمردم تا زمانی که خودم به مرگ طبیعی بمیرم.مرا با هفتصد و هفتادو دو آلت قتل کشتی!و به طور متوسط درکل روز هفتاد بار ارزوی مرگم را می کردی!!!

.

وهمان ابتدای گل و بلبل و زندگانی بود که امر ملوکانه فرمودید :

اگر مرا دوست داشتی!چرا خودت را باسیم برق نکشتی؟ که گفتیم یا قجر!مگر درهمه ی پای تخت برق وصل شده که ما خودرا باسیم برق برای شما بکشیم که فرمدید عاشق اگر عاشق باشد می رود پیدایش می کند که دارالخلافه!(تهران)پر است از این جور آلات قتاله عشقی!.نکردیم گذشت .

.

درمیان ابتداهای بعدی بود که داشتیم برایتان ضعف می کردیم که فرمودید:

اگر مرا دوست داری چرا خودت را جلوی اتول (اتو مبیل) نمی اندازی که گفتیم یا شاه!مگر درهمه ی تهران اتو مبیل هست که ما خودرا وربداریم بیندازیم جلویش که حالا اگر نمردیم خدای نکرده شل و پل شویم و نمیریم و عاجز شویم که فرمدید:

عاشق اگر عاشق باشد می رود اتولش را و خیابانش را پیدا می کند و ریق رحمت را سر می کشد .تهران پراست از این جور آلات عشقی !

نکردیم .گذشت!

.

وسط های حال و هول خودمان بودیم و داشتیم صفا می کردیم که عصبانی آمدی منزل و دادو بی داد که.اگر مرا دوست داری چرا مرا نمی کشی؟که گفتیم یا عشق با چی و برای چی؟ گفتی: برو از مردم بپرس روی صورت های عشق شان چطور اسید می پاشند؟ از فرط تعجب به برق وصل شدیم انگار که ادامه فرمودید حیف من؟ از داریوش بدترم؟ عاشق اگر عاشق باشد پیدایش می کند که تهرون تاکید می کنم تهرون پراست از اسید!.

بالاخره نکردیم گذشت!.

یک روز یک کاره از اداره به منزل تشریف فرما شده بودید با اسکورت!

زدید لامپ دم در را شکستید و طوری وارد شدید که انگار عالم برسرمان خراب شد فریاد پشت فریاد که اگر تو عاشق بودی تا حالا مرا کشته بودی.گفتیم جانم اصلا بفهم که تورا نمی خواهیم بکشیم خودمان هم نمی خواهیم بمیریم.دوستت داریم و سرورمان هستی .داد و بی داد که ببین بمب روی بمب است که دارد ملت را می کشد تو چطور بلد نیستی تو چطور نمی توانی آخر عاشقی مثل تو نوبر است .شهر تهران پر است از آلات عشقی!

نکردیم .گذشت!.

.

آه که امروز سرقبرم که آمده بودی چقدر خنده دار بودی .داد داد هوار هوار ملت ملت که هزار بار بهش گفتم مرا بکش!.آنقدر نکشت که آخر یک شب بالش را گذاشتم روی دهنش و بصورت کاملا عشقی !" وقتی که ماه کامل بود" کشتمش!.

آی می خندیدم که عشق فرار از دست دیوانه هائی مثل تو نیست!عشق زندگی کردن با لحظه ها ئی ست که می توان با دیوانه هائی مثل تو داشت!!!

بسوز .من کردم!

 
 
 
 
 
 
 
 
 
هشت :
ترومپ !
به به به به به ! هوای عالی تهران .
به به به به به ! نداریم در یو . اس چنین هوایی !
 
نه :
مامان بنز :
الان ، از سر سال 98 تا حالا چهارصد و پنجاااه میلیون تومن کاسبی کردم !
پراید :
چه خبره مامان ؟! کلا مملکت با روزی سی میلیون میچرخه 
بابا پژو :
تو حرف نزن !!! بیمه در روز فقط چند میلیارد به امثال تو خسارت میده !
ننه خاور :
بنزی جووون ماشالله ! بالا رو اجاره دادی ؟ یه فیلمم با سمیر گرکان رفتی ، ماشالله ! ماشالله ! ماشالله ! صد قل هو الله !!!
بوگاتی ( با خنده ) :
ننه خاوررر ، تا اخر سال ، فقط پول کوفته های شما در اومد همین !
 
ده :
رهبرم .
تشنه ام ، کلام شما آب بر اتش است .
قلب و گوش و چشم من و امثال من .
تشنه ی شماست ‍.
 
یازده :
خداست دیگر !
رحمتش حساب و کتاب ندارد .
یک روز در مکه دیدم ، که چطور بارید و غرق رحمت شدیم .
امروز میبینیم که در ایران ، زاینده رود زنده شد .
ارومیه جان گرفت .
تاسف بار ، زندگی هایی که شکل خود را از دست داد .
هزاران بار ساخته ایم ، باز هم میسازیم .
دوستتان داریم .
دوستت داریم ایران و ایرانی .
از همه ی اقوام ، همه و همه عشقیم و عشقید .
"تبارک الله احسن الخالقین"
 
 
 

یک:
ستاره های عشق در  آسمان .در آغوش هم .شادی .
رسول خدا(ص). به بعثت رسیده بود . الله اکبر .
دو:
می ترسید چنانکه پیچیده درردای خویش بود .
" پیامبر به پای خیز که دنیا دراتظار توست" .
                                                          خدای گفت:.
سه:
افزوده ام قلب و زبان و دل خویش را به دین تو .
اینجاست یوسفا!که تو به عشق من .ایمان بیاوری!
چهار:
می ترسیدم از تمام شکنجه های گرم قریش!
برده ای بیش نبودم به نام بلال!
چنان بریده از بت های سخت چسبیده!
رها شدم به صوت خدای خودو ." اذان" گفتم!
 
پنج:
تبریک به مومنین و مومنات .چنین روزی که عید مبعث است و شادی انشا الله از برکات چنین روزی.
قلب ما که پیوسته به عنایات خاصه ایشان است به شادی گرائیده و مشکلات حل شود .
به لطف خدا انشاالله
 
 
شش:
مزار شش گوشه اش امروز نور در نور است .
بوی رسول خدا(ص) می دهد زمین کربلا .(یا مهدی(عج))
 
 
 
هفت:
جهت عرض تبریک آمدم !
آن قدرها هم که فکر می کنید کودک نیستم!
برای شادیتان صلوات .
ادامه دار باشید چه باشم چه نباشم
 
 
 
 

ه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست

کلاه داری و آیین سروری داند

 

 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که دوست خود روش بنده پروری داند

 

" با خجالت باید عرض کنم . که آمد و آمدو آمد و این شعر به من حقیر رسید . از همه شرمنده"

 

 

غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گداصفتی کیمیاگری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دل دیوانه و ندانستم

که آدمی بچه‌ای شیوه پری داند

هزار نکته باریکتر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش ز خال توست مرا

که قدر گوهر یک دانه جوهری داند

به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد

جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

 

 

 

 

مولودی "میلاد عباس(س)"
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

هفت:!

وهیچ کس نیامد که وقتی کودک 7 ساله بودم به من بگوید عاشق نشو!اینها همه بازی تاریخ است!.

وهیچ کس نیامد به من بگوید بابا می ترسی غم داری از دنیا وحشت داری از پدرت نیاموز که می گوید" یا."

هی چ کس نیامد بگوید آخر اب که می نوشی چرا بایدیاد یک تشنه لب دیگر کنی که نامش را بیاوری" یا." را حت بنوش!

هیچ کس نیامد بگوید که خودش هیچ خانواده اش چرا باید انقدر عزیزو محترم باشند که سوگند بخوری به نامشان که قسم و قسم و قسم و روضه و نیت که ای خدا بزند و قبول کند .

هیچ کس نگفت چرابه آش نذری مادرت باید اعتقاد داشته باشی که اسمش را که بیاوری هرچه می خواهی داشته باشی و خدای شاهد تا سال دیگر سلامت!

.

می دانی چرا؟چون جراتش را نداشت!ورای بازی تاریخ ورای آن داستان کهنه ی همیشگی که توهم فقط یک انسان بودی و بس ورای داستان علمی واقعی ژنتیک تا حضرت آدم(س) ورای شهادت مظلومانه که هرچه کردند واقعیت محو نشد!.یا حسین(ع) تو حسین(ع) بودی . یا سجاد (ع) تو سجاد بودی یا عباس (س) تو عباس (س) بودی .

.

نمی دانم شاید هیچ دلیل برای حسین بودن سجاد بودن عباس بودن رقیه بودن زینب بودن تا دنیا دنیا هست پیدا نشود جز اعتقادی که تارو پودمان را بافته و تا می گوئیم قسم یعنی همان درست تا می گوئیم نذر رقیه یعنی تمام شدرفت و تا می گوئیم اینهارا داریم دنیا دنیا حسرت پشت مان هست که ما داریم آدم آدم داریم و خیلی ها آدم آدم ندارند !.

وآدم ادم یعنی همان که خدا عاشقش شد ساخت و حسرت عالم ماند به دل بعضی ها که بفهمند عشق یعنی چه ؟!!!.






یک:
می دوم سوی تو .بی قرار خواب تو
دیده ام بوسیده ام تورا و تو ایستاده ای .یا حسین(ع).
دو:
مغرور تراز تو توئی که مرا می اشوبی .
با خشم خود که برو .دیگر دوستت دارم!
سه:
اگر فهم من از تو فقط اشک است .ببخش!
جائی بغیر چشم ندارم که غمت را بخورد!
چهار:
اگر مردم و خود خبر ندارم . می دانم
که آغوش تو .چون اغوش گور سرد نیست!
پنج:
تلف نکن وقت مرا به عشق یا حسین(ع)!
جدا!آماده ام !برای جنگ با دشمنان تو .
شش:
مزار شش گوشه ات امروز جای همه عاشقان توست .
        الا من!
که درغریبی همه ی مثل خودم.از تو . می سوزم!

"ببخشیدا بیان جون اینجا یه طوری شده که دیگه با ویرایش تو فهرست وطالب نمیشه نوشت یا ویرایشتو درس کن یا اذیت نکن یه با راینهمه رو نوشتم پاک شد اذیت نکن دیگه .مگه هکری؟!"




هشت:

ترومپ!

دیوانگی است حسرت یواس ای شما !.

اما دیگر چه کنیم!؟آنقدر که شاید " بردیم"!

نه:

پراید:

اوووواووووو.او.اووووووووووووووووو

مامان بنز:

چرا این جوری حرف می زنی؟درست حرف بزن ببینم چی میگی؟ لال بازی درنیار!زبون داری به این درشتی!

بوگاتی:

مامان جون دی سب خواب دیده .زبونش پریده!

بردیم دکتر گفته دوباره باید شوک بشه زبونش برگرده!

بابا پژو:

خاک تو سرتون!بگو بوقش خراب شده!اینو ورداشتی بردی دکتر گفتی آدمه؟!

مامان بنز:

پژو!آدم یا ماشین!قوای تکلمش رو از دست داده والسلام!

یکهو ننه خاور بی هوا:

بنزی خوش به حالت بطور نا محسوسی یورو داره بالا میکشه!به سمیر گرکان بگو اگه خونشو تو ترکیه می خواد بفروشه یوروهاشو بفرسته تهران تبدیل کنیم به لیر!چیه اون خونه ی اسقاطی آبروی ننه اش رفت!

ناگهان پراید:

اسم اون سمیر گرکانو بیارید زمینو به آتیش می کشم!

بوگاتی:

آها!از عشق ننه ات زبونت گرفته بود بگو!



ده:

رهبرم

سواد عشق مان مدرک بالای یا حسین(ع).

داریم و ملت ایرانیم که می بالیم به عشقش



یازده:

فکر می کنند می نشینند و تز ی می نویسند و بعد ریاست جمهوری اشان چاپ می شود که مثلا فلان تز و فلان فلان تز دیگر!

از سال فلان فلان فلان بگیر که نیروهای واکنش سریع تز یکی شان بود تا جنگ ستارگان یه تز یکی دیگر شان تا حالا ده تا تز دیگر داده داند که دنیا چه بشود؟که مثل عهد عتیق دنیا دو قسمت بشود که بشود به جهنم!که آدمیت بمیرد که به جهنم!این وسط وحشی ایت دنیا را بکنند چند برابر که یک ملت بریزد یک ملت دیگر را آتش بزند و یک ملت دیگر کمک بخواهد که دنیا مثل ماست بایستند نگاهش بکنند که چه بشود؟که فردا دراین تزهای نوشته شده محض خاطر این همه هزینه ی انسانی و آبروئی بیایند چی بنویسند گنده و گشاد اسم یک مملکت دیگر را بیاورند که هیچ کس نمی تواند ارتباطشان را روی کاغذ با این ملت ثابت کند از بس قیچی برداشته اند و پاره کرده اند!

نمی دانم حواسشان نیست یا آنقدر گیج بازی یا پشت صحنه دنیا خراب است!.هیهات!

خودمان نهاد برای خودمان جرات نداشته باشیم بسازیم که جای دیگر دنیا یه جایشان درد می گیرد توی این همه درد بگیرد که بگیرد!

من مانده ام با این همه دیوانه دردنیا چه باید کرد؟ این یکی توی ان یکی ها ی دیگر حتی لنگه ی خودش چه تزی را می تواند از خود به جای بگذارد که ما دا نشجویان علوم ی برویم و بخوانیم!و اسمش را بگذارد مثل آن یکی های دیگر دکترین!

دکترین نیروهای واکنش سریع هم دکترین این هم دکترین!

" جل الخالق"!

" اصلا به من چه؟ مگه من مردم نیستم؟!!!"




درضمن : روز پاسدار رو به همه ی هموطنام که کارشون پرستش و دفاعه از مملکته به عشق امام حسین(ع) تبریک می گم


یک:

بیرون کردن من از جهان به سادگی ممکن نیست .

مگر آن که قبل آن . برای حیات رقیب .آفریده باشی!

دو:

کلی مرگ توی دستات بود و من نبودم!

از حسادت مردم!

تا بدانی بین " دستات" یعنی چه؟

سه:

پیر .مردم!

وقتی که عشقم نمی رسید!

بین عشق ها .عشق من . کال بود!

چهار:

اگر ماه را نمی نوشیدم!ماه عاقبت نداشت!

بین چاه های فاضلاب و من . کدام بهتر بود؟!

پنج:

مرگ من از اشک تو .به بعد اتفاق می افتاد .!

یک عمر سعی کردم تورا بخندانم . لیلی !

شش:

مزار شش گوشه ات ات را کسی ندانست جز من!

طواف کردم و هفت بار بوسیدم و گفتم : کعبه!



هفت:

روی کاغذ ابرو باد نوشته بودی : لیلی!و هرچه شعر بود و نبود از بهر بودم از بس که نوشته بودی : لیلی !

راست و چپ سریع که نگاهت می کردم آن چشم های مشکی که پر از مواد مذاب بود را می چرخاندی که توی دلم بریزم که: لیلی!

که پشت هم هدیه از دنیای خارج که وای از عشق که: لیلی!

توی دست هایت همیشه دنیا دنیا بود برایم که : لیلی!که لیلی بیاید !که کی لیلی بیاید؟!که می رفتم کجاست؟ لیلی!

تا شد همین پریروز میان اوضاع اقتصادی و ماه فروردین و پایانش پرسیدم صد تومن داری؟ گفت: لیلی !احمقم؟!یا احمقی؟!

که دانستم لیلی لیلی لیلی !گذشت!مانی مانی مانی!حالاست!

بگذریم نگو که بود!.دارم میان بحث عشقی خودمان بحث باز می کنم!

.

تو هم عزیز من!درعشق ودرمانی همیشه نرخ بالا حساب کن تا ته جیبت خالی نماند!نباشد که نامت لیلی باشد و لقبت بابا طاهر عریان!

این را می گویم که بین حقوق بگیرها ؛آخر فروردین مهم است نه آخر پاییز فصل عاشقی!

" از طرف یک لیلی"!


هشت:

ترومپ!

کاشتیم و کاشتید و کاشتند .

عاقبت برداشتید و برنداشتیم!

نه:

مامان بنز:

آبروی منو بردی پراید!وسط مهمونی زنونه !داد داد که یاالله شلوار منو دربیار!یه بار اومدیم شلوار پاچه گشاد پسرمونو بپوشیم بین دوستامون .آبرومون رفت!

ننه خاور:

این همه دامن!رفتی شلوار پراید بدبخت رو پوشیدی!حالا از اسنپم مشتری گرفته!

بوگاتی:

آره مامان جون!شلوار که مهم نیست!خودتون همیشه نصیحت می کنید نذارید شلوارش دوتا شه!

مامان بنز:

زهرمار!بی تربیت!ببین پراید دارم می بینم یه گوشه نشستی داری می خندی!

پراید:

مامان جون!من رفتم اومدم توهنوز حرص می خوری؟ فقط بخاطر اینکه مامان لیلا حاتمی گفته خوش تیپ شدی!!!؟

مامان بنز:

می کشمت!تولید داخلی!


ده:

رهبرم .

عشق میان ما مثل سیل بود .

هرچه سیاهی و بد دلی که کاشته بودند .برد.


یازده:

جنگ هم همین بود که یکهو می دیدیم دیگر هیچی باقی نمانده .

رزمندگان هم همین طور بودند که با خواندن نوای کاروان جلو می رفتند و حالا هم همین طور است . اگر توفیق نداریم از کم سعادتی ست برما ببخشائید .خوشا به سعادت هموطنانی که با تمام وجود و تمام قد درخدمت هموطنان دیگرند .

" یا علی"

دوازده:

آمده است ماه ولی عصر(ع) ماه ولی عصر(ع) .

می درخشد .

چنان بین ما مردم ایران که نگو .










یک:

سلام به عشقی که نشانی از آن نمانده است .

خداحافظی به اینده ای ست که .می تواند درخشان باشد!

دو:

فریب می دهند دو چشمت مرا به بیداری .

نیمه باز خیالم است .درکمین من اند!.

سه:

بزرگ شو!کودک قلبم برای عشق ورزیدن!.

عشق قلبی بزرگ می خواهد .می دانی؟!

چهار:

فدایت می رفتم و تو باورم نمی کردی.

به شکل روح دنبال دستهای تو بودم . تا آخر عشق!

 

پنج:

سئوال من از تو بی معرفت فقط این است:

شعور شروع نداشتی؟ پس پایان چی؟!!!

شش:

مزار شش گوشه ات به عشق مهدی(ع).

سبز در سبز است . می آیم و می دانی

 

هفت:

وشاید از خودتان پرسیده باشید" ناز چیست"؟ آن عشوه ی یارا چه می گویند و آن غمزه که اسرار دل یارا باز می گوید چگونه باید شناخت؟که صد البته مثال معروف " ناز کش داری ناز کن .ناز کش نداری سرت را(دور از جون) بگذار و بمیر!که معروف است را برای چه می گویند؟

واین ها سئوالاتی ست که ذهن جوان مارا درگیر خویش می نماید که کدام طرف قضیه و چگونه باشیم که این مقال بقول معروف درحد خویش به بیان قضیه می پردازد:

الف) کلا ناز:

که عده ای هستند که قدرت خدا نازی از سرتا پایشان می ریزد که اگر بخواهد باشی که نظر کرده ای !که انگار دنیا رو به تو کرده باشد همه همین طور در خدمتند . می خواهند برایت لوس شوند که کسی چه می داند به خاطر پولداری .زیبائی .قدرت یا پاهای خوشگلی ست که داری!فقط ممکن است همه اش باشد و یا هیچ که خوش به حالت!!!

ب)عشوه ناز پس از مشاجره:

که ای وای از عشوه ی یازر خریدن و ناز کشیدن که یار باز گرد!.بیا که قلبم گرفت!که با هدایا و امتیاز همراهست و عده ای کلک همیشه طرف مقابل را به این چالش می اندازند که امتیاز بگیرند و هدایا.که می توان از این عده به جایزه بگیران عشقی نام برد ." جل الخالق"!

ج: عشوه خرگی:

که برای این که حرف بدی نزده باشیم از حرف گ به جای ک استفاده کرده ایم که عده ای همین طور با حس درونی خویش احساس می کنند که ناز کش بدست بیاورندکه(یوخ) عزیز من!که این عشوه ها و نازها کم خریدار است و ببین چطور شود که طرف خریدار شود و می زند توی ذوق!ای خدا که صبر بده اگر چنین باشد که خود اگر حال داشته باشیم می خریم حال خوشش را .

بقول حافظ شاعر معروف که می فرمایند:

هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی .

که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی .

تو هم ای عزیز!نازت را خریداریم .عشوه کن و غمزه بیا .برو که می توانی بتازانی که خوش مان می آید که دراین رابطه مظلوم نما باشیم!که توی ظالم عشوه ها و نازها فرو خته ای و ما به قیمت گزاف خریده ایم .

هیهات(با فتحه) هیهات!که پیر هم شدیم و لی هنوز بلائیم!و بلدیم یاررا چگونه نگهداریم!

که صد سال رابطه همین طور هزار سال هم .

قربان خدا بروم که از این معامله راضی هستیم که بکشیم .حتی دردیار که بفروشیم قرنیه ی چشممان را که بلدیم!کور شویم و ناز یار بخریم .

خدایا مارا از نازکشی یار محروم مفرما .

" الهی"

             " مجنون نما"!

 

هشت:

ترومپ!

گشتیم و گشتید و گشتند .

نبود مثل ما . که قهر کردی!

 

نه:

مامان بنز:

انقد از موسسات ترمیم مو خوشم اومده که می خوام یکی شو تاسیس کنم!اسمشم بذارم " موپردازان ایده ی نو"!

پراید:

حیف!موروکله ی من نمی مونه!وگرنه می کاشتم!مامان می دونستی دوستام بهم می گن خوش به حالت!همین مو نداری که خوش شانسی که خانواده ی خوب داری؟

بوگاتی:

پراید می دونستی !اصلا مو برای من ارزش نبود!برایمن ارزش های خودت ارزش بود .پسر ایروونی!

ننه خاور:

دروغ چرا؟من عاشق موهای بیوک شدم!توی یه فیلم جنگل جنگل مو روی سرش بود .کی؟ سال 51 .دیوونه شدم گفتم هر جوری شده باید با این پسر ازدواج کنم به خاطرش اومدم تهران!

بابا بیوک:

اینم بگو بعد ازدواج مجبورم کردی کچل باشم که دختر دیگه ای عاشقم نشه!

 

بابا پژو: 

اه؟!!!!

 

ده:

رهبرم .

ملت ایران درعشق ارتش شماست .

ارتش عشق علی و آل علی (ع) داریم .

 

 

یازده:

که دلم نمی آید پیامک به دولت را با یک تمام کنم که می بینم که عضو خیلی کوچکی از آن جا هستم و اصلا به حساب نمی آیم و می دانم که زحمت کش بسیار است ولی توقع چنان که درحد ملت برزگمان نیستیم.که اللهی باشیم .

" دولت ممون!تلاش کن که به چشم بیائی و خوب باش درحد ملت خوب ایران ."

دوازده:

درانتظارت می مانیم و تو می دانی هستیم .

مهدی(عج)عشق خودت را نگیر از ما که فدائیت هستیم .

 

 

 

 
 

.



یک:

رفته ای از داستان لیلی خود . پای .

از بس شتاب داشته ای . قلب نبردی(؟)!!!

دو:

ورق برگشت و لیلی از مدرسه. رفت .

توی مجنون ولی .همیشه دانش آموزی!.

سه:

بستم پای دلم را به دو پلک تو ولی .

پلک برهم نزدی . تا که من از عشق نمردم!

چهار:

انگشتر فیروزه ام را میان آسمان تو گم کردم .

پیدانشد تا خم نشد آسمان قامت عشقت!.


پنج:

خریده ای دوجهان مرا با نام خود یامهدی(عج).

سپرده ام دل و دین را به عشق زمان یامهدی(عج).

شش:

مزار شش گوشه ات را نبوسیده ام جز عشق .

من عاشق بوسیدن و آمدنم سوی شما یا حسین(ع)



هفت:

وچه کسی می داند آن که در انتظار است چه می کشد و چه می خواهد و چه دردی ست درد هجران و فراق از یار که خدای نیاورد که یار باشد و بدانی که کجاست و نیاید و ندانی کجاست که نتوانی بروی دیدار و دستش را به دست بگیری و مویش را ببوئی و صورتش را ببوسی که لمس عشق از این بیش نیست که واقعیت این است که بدانی هست و دارد نگاهت می کند .

چقدر شده است که بهار آمده ولی یار نه!که اسارت یار انگار پایانی ندارد .

.

چه دلها که برای سربازان سوخته و ریخته و چه دلها برای دانشجویان رفته و برنگشته .آن همسر که می رود دنبال کارو زندگی و حالا ندو کی بدو!آه که دوری غفلت نیاورد خوب است که یادش باشیم و خاطراتی که باهم داشته ایم .از لب حوض نشستن ها و هندوانه خوردن ها تا مشاجره و بحث ها و .آه که گاه دستمان قرار است سال ها نرسد که می سوزیم از غفلت داشتن ها که داشتیم داشتیم حساب نیست .دارم دارم حساب است که رفته است و گاه بی خبر تمام درزدن ها و صدای پاها معنی دار است و تمام باران ها و خیس شدن ها و بدون او حسرت.

دریغ که رفتن بد است و آمدن نیکو ولی کی می رسی که عشاق ایرانی این کی می رسی را هرروز از یار می پرسند از بس دل شوره و اضطراب میان ملت عشق ژنتیک است که همه درزن خود دارند که نباشد .لحظه ی فراق .



تو هم ای یار !مانده ایم که کی می آئی؟ نه دست بر دعا که دعا غالب برزبانمان است که انشاالله بیائی .انقلاب تو برای ما آمدنی ست که در انتظارش می سوزیم .

نه اینکه بی هدف و بی حال از روز گار خویش بگذریم که دیدارت آرزوی تک تک مان است که عبادت است و انشاالله نصیب شود که ببینیم قلبمان صاف است و امیدواریم که دیدار شما میسر شود که باور بفرمائید ما ملت لیاقتش را داریم .که اهل ولایتیم و می دانید .

دوستتان داریم و منتظرتان هستیم .انشالله به دیدار .



هشت:

ترومپ!

کلاه برنداشتی مگر از کله ی درست و حسابی!

کلاهمان چسبیده بر سرمان . می خواهی ؟!


نه:

مامان بنز:

ای وای چیکار کنم فردا کلی مهون دارم نمی دونم غذا چی درس کنم؟!!حالا باقالی قاتق که هیچی!

ننه خاور:

کوفته ام بذار تنگش!ضرر نمی کنی!

بوگاتی:

وا ننه جون! شما نقرس نگرفتی این همه گوشت خوردی؟!

پراید:

سبحان الله سبحان الله!مهمون داریم!انشالله خانم مددی هم هستند دیگه؟

بابا پژو:

بتو چه مربوطه؟ تا قبل از یده شدنت چشم نداشتی ببینی شون!

پراید:

آها!پس سمیر گرکان و مامان جونش می آن!انشالله !و گرنه ما که فامیل خارجی نداریم!

مامان بنز:

خیلی دلت می خواد بدونی؟دوستای فوق لیسانسم تو رشته ی مکانیک سیالات دانشگاه خواجه نصیر .که بودم!

پراید:

وای؟!مامان یهوئی گفتی انقد سوادو!مردم!

مامان بنز:

تا با دیپلم و فامیل خارجی و اینا داشتی بچه ها تو بزرگ می کردی .من پری روز دفاع ام رو تو رشته ی مکانیک سیالات کردم .فردام مهمون دارم!

پراید:

وا؟!

مامان بنز:

واللا!


ده:

رهبرم .

امید داریم که در انتظار عشق .

دل بسته ی مهدی (عج) شدیم و .ولایت



یازده:

دنیا برای ما خیلی بزرگ است ولی میان کهکشان ها و عالم هستی .یکی ست .

دلم می خواهد فرض کنم که ما دریک سیاره ی دیگر همزاد داریم که درست برعکس ما زندگی می کند که اگر دراین دنیا بدبختیم او دردنیای دیگر خوش بخت و اگر خوش بختیم او در دنیای دیگر بدبخت!

و اگر حد وط باشیم وجود ندارد!که ناگزیریم یکی باشیم یا خوش بخت یا بدبخت!

بعد بلطاش را بفروشند و مابرویم ببینیمش!که چقدر با خوش بختی یا بدبختی مان خوش بخت یا بدبخت اش کرده ایم .

شاید عشق در ما از همین جا شروع بشود که واقعا از عشق خود نخواهیم کسی خوش بخت بشود و یا از عشق به دیگران نخواهیم کسی بدبخت بشود.!!!

انتخاب اینجاست .من یا اوی من!!!


دوازده:

عیدتان مبارک .میلاد مبارک . دوستدارتان


خوش  حال    باش ! .



دریافت

<

یک:

بلبل قلب مرا .خدای درقفس کرده است .

که سرنوشت پرندگان وحشی . اهلی شدن "باشد"!

دو:

دوچشمت را پنهان می کنی ازمن.تا نبینمت.

با نسیم دستهایت چه کنم؟وقت خداحافظی مان!

سه:

کفش قهوه ای چشمت را به کفش سبز چشمت.ترجیح می دهم.

پاروی فرش لاکی قلبم . قهوه ای جیغ ترنیست!!!

چهار:

پول قلبت را می خوری و هیچ نداری.

انجا که دیگران به عشق تو . نیازمندند!

پنج:

کیف پولت گم شد برای من وقتی می خواستمش.

"جدا"

ببینم عکس من هنوز میان قاب عکسش هست؟!



شش:

مزار شش گوشه ات را می کشم به دوچشمم."سرمه ای"

به قوت دوچشمم هنوز محبت ال علی(ع) دارم.

هفت:

وغرزدندرمسیرعشق چه داستان هایی که نداردکه اگر نزنی .عاشقت نخوانندوندانند که چقدر عشق داری

که عاشق درابتدای راه غر می زندکه بیا برسیم که داریم پیر می شویم :که پیری درعشق مسرت بخش است که چونان پیران را درکنارهم میبینم.حسرت به دلمان می نشیندکه چطور ازتمام دام های عشقی بیرون جسته اند .از فراق, از غ ربت, ازدوری, ازرقیب و حسرت که ای کاش پیرشویم که مزه های همه این ها که گفتیم روی دلمان با مزه ی شیرین وصال طعم دیگری دارد وهیهات هیهات از عاشقانی که از پیر شدن می هراسندکه همیشه البته ولابد می خواهند طرف مقابل را جوان ببینند وکیف کنند.

که شاعر شیرین سخن حافظ معروف می فرمایند:

هرگاه پیرو خسته دل و ناتوان شدم.

هرگه که یادروی توکردم .جوان شدم .

.

که عده ای درمیان راه عاشفی کم میاورند وزبان به شکایت که سعی ها کردیم ونشد که انگار چه کرده اندکه امروزیان بیشتر همین گونه اند که صبردرعشق ندارند که حس تن حتی در عشقشان خوابیده.

انقدر بیداراست که لاجرم طعم عشق طعم همان یکبار کافه ای ست که باهم رفته اند .ازان خلوت ها که قدیم بود ان خلوت که خود یار باشد بلکه درنبود حسرت بارش سال ها می نوشتی وخود می خواندی دیگر نیست.چون صبر نیست و خلاص!ادمیزاد بسیار است درهمین کوچه پس کوچه های تن گرا!

که حافظ شاعر معروف می فرماید:

اگر ان طایر قدسی زدرم بازاید.

عمر بگذشته به پیرانه سرم باز اید .

که حالا حالا هاست که منتظرم نه اینکه .بدوم و از سر کوچه بخرم!.

.

درانتهای داستان عشقی که بعضی ها خودکاربدست منظر نوشتن پایانش هستند .چه داستانهای ناگواری.گاه رفته ای ونداسته می روند.گاه ندانسته می روند وتو ناچار می روی.گاه احساست می گوید باید هرطورشده بروی و خودت را نجات بدهی.گاه می روی که گشایش توهمانا رفتن توست و گاه دراندیشه ای که بروی و سال هاست که مانده ای و می مانی

که شاعرشیرین سخن حافظ می فرماید:

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم.

بهارتوبه شکن می رسد .چه چاره کنم!

که توبه شکستن کار هرکس نیست!

.

توهم ای نازنین!

قلب مارا سال هاست که شکسته ای که برده ایم بدوزیم ودوباره بچسبانیم گفته اند لا کردار بدشکست!

با دیگران چون ما نباش! که برایت می ترسم که دیگران ایستاده برای تو نمیرند که ما مردیم وتنهایی درزندگی بد است و خراست! ان زندگی که دست تو همیشه تیشه باشد برای از ریشه در اوردن!

دنبال ابرویت بوده ایم قربان چشمت رفته ایم! که چشم و ابرو همیشه کنارهم معنادارند وبفهم اگر کسی فدای صورتت شد می تواند صیرت بدتوراهم تانمرده تحمل کند هرچند بارها گفته اند صیرت باید خوب باشد که صیرت تو منعکس در ان صورتت بود مردیم وکس نفهمید

لیلی



هشت:

ترومپ!

دنیا اگر که اب چشم مظلومان بود .

گرفته بود تمام کشور شمارا.اب!

نه:

پراید:

مامان صددفه گفتم چراغ خواب هال رو روشن بذار شب چشممون ببینه چی داریم می خوریم.دیشب دریخچال رو باز کردم .می خواستم الویه بخورم.یه چیز دیگه خوردم!

ننه خاور:

شانست بخوونه! کوفته ی منو نخورده باشی!

مامان بنز:

شانست بخوونه! ماکارونی امروزو نخورده باشی که. دیشب پختم برا امروز ناهار!

بوگاتی:

شانست بخوونه ! پیتزای لامبورگینی و پورشه رو نخورده باشی!.

بابا پژو:

کوری پسرم! مگه یخچال خودش لامپ نداره؟ بگو چشامو می بندم هرچی دستم افتاد می خورم! دعاکن اب دندونای مصنوعی بابا بیوکو نخورده باشی! که شبا میذاره یخچال!

بابابیوک:

نه اونارونخورده! اون لقمه ای رو خورده که من گازش زده بودم! لقمه گوش کوبیده ی ناهارجمعه که خاوربرام گرفته بود!

پراید:

اه!اااااااااااااااه!

ده:

رهبرم.

می پرستیم خدای عالم و عاشقیم به عالم

که سرپرست داریم وولی که عاشقیم به ولایت.



یازده:

دنیاکم کم دارد گران می شود.وهمین فرداست ان دو ایرانی که عزم سفر به مریخ کرده اند را تحت فشار بگذارند تا جایشان در مریخ سپاررا بفروشند که هزینه های زندگی دارد می رود بالا.

حساب کن که کشورهای غربی باپول خون ادم ها درجای دیگری پرچم شان بالاست و ماهی داریم برای خودمان گران و برای ان ها ارزان می شویم !

کم کم طوری می شود که خانه درتهران با خانه در کالیفرنیا یکی می شود پس بنابراین داریم برابر می شویم!!! حالا بیا محاسبه کن معادله را! پس همان بهتر برویم با هیچی پول در مریخ جارزرو کنیم وکس و کارمان راول کنیم وبرویم جای ارزان قیمت!

دنیا دارد گران تمام می شود!

دوازده:

باموبایل نوشتم پس عکس نداریم و غلط های املایی را ببخشید!













یک:

درقلبم صدای تو .منعکس می شود : گرومپ!گرومپ!

از ترس عشق تو . هنوز زنده ام . نسیم من!

دو:

کشف خاطرات قدیمی مان .میان گام های چشم من .

قدم زدن درون باغ پاییزی . نگاه تو بود .

سه:

بیرونم کرده ای از شرکت دست های خود .

به استخدام نمی روم دگر . نمی شود جائی .جای دست های تو!

چهار:

اگر قربانش رفته ام . درون تابوت خویش راضیم !

زنده باد آن عشق پرتلاطم .جناب والا.مرگ!

پنج:

بوستان بوسه های شما . ویرانمان می کند ولی .

این سم کشنده را . لبانمان چه . می خورند!

شش:

مزار شش گوشه ات رابه عشق خویش مهمانمان کنید .

ماروزه داران افطارها کنیم . با بوسه ی شما .



هفت:

اللهی که بشکند دست آن کسی که ابزار عاشقان را می شکند . از نامه های عشقی گرفته تابساط پهن اینترنت!وبعد تلفن و بعد و بعد

درون خویش بارها خویش را زیر سئوال برده ام از پاره کردن نامه های عاشقانه .که یکیش بدستم رسید و از ترس پدر میان کوچه  خلوت دانشکده میان چشم های غم بار آن که نوشته بودش هزار پاره کردم که امروز نه از آن عشق که از رفتار خویش پشیمانم که راحت تر هم می شد رفتار کرد که تا این حد بدی بد بود!که اندازه نداشت و متاسفم که من آن روز منی نبودم که باید می بود .

ولابد پدرم هم همانی نیود که من تصورش را می کردم که خودش بارها نوشته بود و مادرم خوانده بود و با کمال عشق پذیرفته بود . پس راستی چطور شده بود ؟!که من من نبودم؟!

وافسوس!!از شنیدن صدائی که می ترسیدم بشنوم!و چه زنگ ها که نخورد که یکیش همین چندسال پیش بود که گفت من هم کلاس قدیمی شمایم!ومن هم نگذاشتم و نه برداشتم پشت تلفن گفتم بیست و پنج سال دیر آمدید و انگار گفته باشم غلط کرده اید تلفن را قطع کردم و بازهم نشنیدم آن روز منی که من بودم .نه!باید بودم!که گذشته بود و عشق دیگری در سرم بود و متعهدانه درکمال عشق به همسر و فرزند .ایستادم که طوفان نیاید مرا ببرد و همان .از نظر من این جا چنان فردین بودم که نگو!که نزدم و رابطه ی خودم و زندگی هارا داغان نکردم و هزار پیش داوری دیگر . که نکردم که شاید اصلا . بماند و قهرمان شدم!

ومن بازهم قهرمانم .قهرمان قهرمانان که نمی روم اینستا گرام و بدهم نیستم وخیالم راحت است و شب ها هم راحت می خوابم!که مرده شور هرچه آدم بداسا ببرد!و گاهی از شما چه پنهان آن قسمت شهرت طلبی ام می گیرد که چرا؟ مگر چه می شود و بازهم متعهدانه به عشق و خانواده چسبیده ام که نه تو داری و دیگر بیشتر ش بدردت نمی خورد که بگذار دختران و پسران!

اندیشه می کنم که هیهات پیری یعنی همین؟!

.

تو هم ای نازنین!امروز برایت بیشتر خواهم نوشت:

قدرم را بدان!از اینکه قبلا درقفس پدر و برادر گرفتار بودم و سایه ای چون عقاب .مرا تعقیب می کرد و اکنون خودم را در دام عاشقی تو گرفتار کرده ام .که این تعهد همان عشق است که دارم!که تو درمیان میلیونها نفربرای من همیشه برجسته ای که می خواهمت و می خواهم که با فرزندمان زندگی شادی داشته باشیم . مباد که مرا لحظه ای به پرزدن تشویق کنی . مباد که پرم بدهی و بایستی و تماشا کنی که پرزدن من . پرزدن به شکستن ام منجر شود که بمیرم دربی عشقی تو .

که تو همینی اگر نگاهم به زندگی دقیق باشد که قبلا همین بوده ای .و حالا هم!.

اگر دوستت دارم قدرم بدان و می دانم قدرت را که مردن درقفس نقره ای تو برای من شیرین تر از مردن در قفس های طلائی دیگر .

باشد که تا دنیا ست همین تعهدها و بال نزدن ها .


هشت:

ترومپ!

سوار خر مراد شدن .اشکالی نداشته است .

فقط نگاه کن .رم کرده نباشد او .

نه:

نامه ای از پراید:

پدرو مادر و همسر عزیزم!

                 لامبورگینی .پورشه ننه خاور و بابا بیوک عزیز .

برای چند روز ی می روم . باشد تا خود را بسازم و پرایدی دیگر برگردم!

.

مامان بنز:

خاک تو سرم!نامه رو بسوزونیم!یعنی پراید معتاد بوده؟!

بابا پژو:

زن این مدرکه!بچه مونو یدن!بریم به آگاهی خبر بدیم تا بلای بدی سرش نیاوردن!

بوگاتی:

یعنی زیر سرش بلند شده کثافت؟!بیاد می کشمش !عنتر واسه ی من نامه ی ادبی نوشته .چند روزی می روم پراید دیگری برگردم!.تو غلط کردی!با اون سابقه ی درخشانت!

ننه خاور:

پس کوفته های منو کی تو شرکت می پزه؟!

بابا بیوک:

خداروشکر مجبور نیستم لقمه های شبمو قایم کنم !دیگه راحت شدم یه چن روزی فضول خان نیستش!

لامبورگینی و پورشه:

آخ جون!مشقامونو نمی نویسیم !چن روزی ام مدرسه نمی ریم می گیم سرویسمون گم شده!پول تو جیبی مونم می دیم بستنی و آلوچه می خریم !کیف داره بابا نباشه!مامان آخ جووووووووووووون!

وپراید دردور دست ها:

هههههههههههییییی.روزگار!


ده:

رهبرم .

امید و عشق آمدبدست ما به راحتی .

باشد که با عصاره ی جان و و جود خویش .

نگاهشان داریم .



یازده:

نمیشه جای میمون منو ببرن فضا؟!

دوازده:

کمک و فرق و تفاوت و تبعیض و همیاری و بینش و آگاهی و روزه و قران کریم و پاکیزگی نفس و روشنگری و قضاوت نکردن .

واژه هائی هستند که دوباره می خواهم تعریفشان را بدانم و بروم دنبالشان و شروع کنم که بدانم .

درهمین ماه مبارک رمضان .





یک:

دویدم و دیگر پشت سربرای من .مهم نبود!

انقدر که سنگینی کوله ی خاطراتم " هیچ " بود!

دو:

درمملکت شغل تو . با سمت عاشقی .

کارمند روزی خور رده پائین تر از من . خودمم!

سه:

وصلم کن با سیم مویت به پای تخت .

درپایتخت عاشقی .مدل عشق همین است!

چهار:

می ریزند دو دستت سرنوشتم را توی چشمم .

اری .آری .بلدند بالب بسته که بگویند .اشارات!

پنج:

بریده اند ماه را ازآسمان .معلوم نیست کجاست؟

حتما دنیای دیگری هست که " ماه" نیاز دارد!

شش:

مزار شش گوشه ات را قلب من گواه داد .

به زیارت و گرفتن حاجت امام من حسین(ع).



هفت:

نودو چهار بهار از عمر من گذشت!وببین چطور حساب می کنم از کودکی که تورا نمی شناختم تا اکنون .دوبرابر!که یا از یک جائی به بعد  زیر زبان زندگیم لذتی و یا از یک جائی به بعد  غصه و درد!

.

درکودکی چه می دانستیم درد یعنی چه؟از بهترین دوستانمان که می خوردیم یکی هم می زدیم هرچند بد خورده بودیم و بد زده بودیم دو دقیقه ی دیگر یادمان می رفت .دوباره همان دوستان قدیمی بودیم که نان و پنیر مانرا باهم تقسیم می کردیم و گوشه ی حیاط مدرسه می نشستیم و از غصه ها و آرزوهایمان برای هم می گفتیم .

دریغ که بزرگسالی حریم ها را مرد و نامرد می کند و بین دوستی ها تفاوت هاست .

ودر عشق یا بزنی یا بخوری!

یک جا چشمت را باز می کنی و می بینی .شده ای کتک خور داستان قدیمی دوستت!از همه جا که ناراحت است می آید اورا می زند و می رود!کیسه ی بوکس می شوی که نگو!عادت می کنی که صدایت هم درنیاید و دریغ که دراین حالت مردی ای که از خودت نشان می دهی همیشه از چشم یک جانبه ببین اش می شوی بی عرضه!از چشم دیگران هم!" گاه"!

تو ضعیفی درعشق درمحبی دردیدارش به همین کتک خوری عادت داری .چشم هایت می گوید خسته ای .بزن درروبرو!

آهای که می خواهی مردیت نامردی نشود حد زدنترا بدان!با نگاه زدن با حرف زدن با دست زدن یا با هرسه دیگر از دوست قدیمی از یار قدیمی چه می ماند؟جز قلبی که بارکشی قلب دیگر عادت دارد که درد می کشد و هیچ از هیچ نمی گوید .بیاو سالی یکبار هم شده به مردی و نامردی خودت نگاهی بینداز که از زنی هم مردی داریم و نامردی.

.

تو هم ای نازنین!

می دانی که من کشتی نشسته ام!غم تو غم من است و می دانم غم من هم غم تو .

بااین حال احساس بد خوب نیست که گاه تو همان نگاه بردبارانه ی مرا به تمسخر می گیری که " پاشو برو"!رفتنی باشم باشیم خودم می دانم که کی بروم!که چرا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟که اگر داستان را بیش از این غصه دارکنی با شکر عشق هنوز می توان شیرین اش کنم ولی هیهات گشتم نبود نگرد نیست!که غیر من برای تو و غیر تو برای من .یار قدیمی کو؟

دنیارا تقسیم کنند بازهم دررابطه ی کج و معوجمان تو آنسوئی و من این سو!!!

قدرت را می دانم . قدرم را بدان!

هشت:

ترومپ!

مدشده دیگرقلدری و ت .

قبل ترها ت معنی poiltic داشت!



نه:

مامان بنز:

پراید جان !بیا این قبض ازمایشگاه منو ببر .جوابشو بگیر .یادت نره؟!

بوگاتی:

وا مامان جون چی شده؟!خدا بدنده!ازمایش چی؟

مامان بنز:

هیچی چکاپ ماهیانه است .می خوام قندخون و چربیمو چک کنم!

بوگاتی:

اره بابای من!انقدر رعایت میکنه که نگو!تو ایتالیا همه مجبورن خودشونو چکاپ کنن!

مامان بنز:

آره!دیروز تو نبودی مامانت تلفن کرد گفت بابات شاید عمل قلب باز کنه !سر همین چکاپ ماهیانه فهمیده!

بوگاتی:

چی؟چرا به من نگفتین وای بابام!الان پا می شم می رم ایتالیا!

ننه خاور:

بشین عزیزم!ما به تو چیزی نگفتیم می دونستیم بابات مریض شده!عملش کردن تموم شدو رفت!

بوگاتی:

چی؟مریض؟پاشو پراید پاشو منو ببر بذار فرودگاه !

پراید:

خوب عزیزم!می خای بچه هارم با پیرهنای مشکی تون ببر!حالا شاید تو ایتالیا خبر جدیدی شنیدی!

مامان بنز:

یعنی چی؟هنوز انقد چکاپش نکردن ببینی کی میمیره!

بابا پژو:

خجالت بکشین!بوگاتی جان می ری برو بابات رو ببین !ولی خدارو شکر خطر رفع شده .

بوگاتی:

اوهو اوهو اوهو بابام .بببببابببا!اومدم ایتالیا!بابا بابا!

ده:

رهبرم .

کجاست مملکتی که ملتش ایران است

مقاوم و بردبار و یا علی گویان .



یازده:

خمیازه می کشم .بچه ها دارند سریال های تلویزیون را می بینند .حوصله ندارم و دنبال فیلم های کمدی جذاب هستم . تبلیغ روی تبلیغ از نماوا که " هیولا " را ببین .در میان بالشت ها فرو می روم و شروع می کنم . راستش هنوز پنج دقیقه نگذشته حرصم می گیرد کدام بلا ئی آمده و زندگی جمعی مادر یک مکان عمومی شغلی را به سخره گرفته و نوشته .حال ندارم پاشوم .باز میان انیمیشن ها می گردم سال هاست که کارتون ندیده ام . هندزفری گذاشته ام که صدای تنهائی من دیگرانی را که دارند پشت هم سریال می بینند اذیت نکند . کاپیتان زیر شلواری نظرم را جلب مب کند . اوه چه خبر؟ این جا هم بچه های شیطان و بلا نگرفته .که راستی راستی ذهن خلاق مزخرفشان دارد با معلم هایشان چه می کند .بگذار بکند واقعی که نیست .

" این بود داستان شب گذشته ی مادرمن دردفترچه خاطراتش .آقا!نمره مون چن میشه"

" برو بگیر بشین !ده!بازم کپی پیست!"

" ایش!اخه اینم شد خاطره مادرمن!"

" ساکت!حرف نباشه !نفس بکشید می فرستمتون دفتر"!



دوازده:

اگه برم فضا نون ببربری ام با خودم می برم .می شینم روبروی ستاره زهره با چای و نون پنیر عصرونه می خورم شایدم بتونم نون بربری رو قبل از نون های مزخرف خارجی!بین فضائیا جا بندازم .خدارو چه دیدی!







یک:

می دانم که اگر باز گردم از تو .

عشق بزرگتری دارم .

هنوز خدای منتظر است!.

دو:

بهاررا ریختم توی چشم های تو .

یکهو سبزو آبی شد .دنیائی که داشتیم.

سه:

بین پل ها .

جاده ها .

ایستادن ماه !.

مرایاد تو می اندازد .

که بی اندازه ." ماهی"!


" شهید بابک نوری هریس"
چهار:
کشتی و تمام شدم از عشق و غمم نیست .
آن زندگی قبل که دردست شما بود ." صفا بود"!
پنج:
موهایت را بخشیده ای به آب .
که موج موج برود .
که چی بشود:
مشکی آبی!
شش:
مزار شش گوشه ات را درون خویش زائرم .
می گردم و می چرخم و لبهایم .پراز یاحسین(ع).

" شهید مهدی موحد نیا"
هفت:
همیشه رفتنی هست که باورش نداریم و تمام شدنی که نمی خواهیم باورکنیم .اندوه بار ترین لحظه ها .یک قاب از خداحافظی عزیزی ست که : رفتنی باید برود!.
.
قدرهم را چقدر می دانیم .ان قدرکه بپیچیم لای زرورق و هم دیگررا نگاه داریم که . نمی شود!
پس چه کنیم؟ .
از دست دست از دست دل از دست زبان چه بگویم که آلت شکستن که آفت دوست داشتن ها همین هاست .
نمی خواهیم بنویسیم و بزنیم .می نویسیم و می زنیم .نمی خواهیم بگوئیم و بزنیم .می گوئیم و می زنیم .نمی خواهیم برویم .می رویم و می زنیم.
که تحمل گاه دیگر نیست که اندک اندک زدن از ناگهان و بزرگ زدن بد تر اسست .چون خوره ریز ریز می خورد و یک جا می بینی که دیگر تمام شده ای .
.
نرو که لعنت به سوزاندن که هرچه التماس است از چشم هایت اشک می شود و می ریزد .ودل سنگ را خدای به کسی نبخشد که اشک در آن چگونه نفوذ کند وراهی نیست .
آن جا که می دانی عشقی بالاتر از تو هست تسلیمی که نه زورت و قدرتت به یار می رسد و نه آن عشق دیگری که راه را باز می کنی و می گوئی برو!
به نخواستن نمی رسی هرگز به پای افتادن می رسی که کوتاه قدی دربرابر خواسته های بلند یار .
تو هم ای یار!ای نازنین!
بدان که دوست دارم دریا باشی . درهای افق برویت باز باشد هر لحظه برای رفتن ولی بروی و باز گردی
بروی و باز گردی .بروی و باز گردی طوری که هر غروب پر بکشم از آمدنت .
می خواهی چکار که بروی؟که دوستم داشته باشی .همه جاهستم.
توی چشمت .توی هوا .توی انگشت عشق دست چپت .توی صحبت هایت .و شعرهائی که می خوانی .
دست و پایت را نمی بندم که فردا بگوئی اسیری آورده ای .ولی بدان اگر بدانم تاثیر عشقی دیگر توی ذهن تو مبنای رفتن است .عقب می کشم که برای سردار بزرگی چون من .بد جنگیدن یعنی همین از دست دادنت .
می پذیرم که عشق هائی والا هم هست . وگاه به افتخار می رسم که رها کردنی هم باشم .تو مرا برای درک عشقی بالاتر گذاشتی و .رفتتتتتی.
" اما نرو"!
لیلا


" شهید امین کریمی چنبلو"


هشت:
ترومپ!
درعفو لذتی ست که درانتقام نیست .
اگر ببخشیم!
نه:
بوگاتی:
مامان جون کمر بند لاغری تون کجاست؟ پیداش نمی کنم!
مامان بنز:
واسه چی می خوای؟تو که خوش اندام ترین خودروی روی زمینی!
بوگاتی:
برا پراید!یه مدتیه شیکم در آورده می خوام آبش کنم!
پراید:
بابادس بردار!ما نوک مدادیا اینجوری هستیم!می خوای برم رنگمو سفید کنم ببینی چقد خوش هیکلم؟
بابا بیوک:
ماشالله از بس می خوری!صب دوتا نون!ظهر دوتا بشقاب ماکارونی!شب دوتا نون!نصفه شب پا می شی لقمه های منم که خاور برام گرفته می خوری.چه خبرته پراید؟
ننه خاور:
اللهی قربون نوه ی خوش اندامم برم!اسمتو بنویس باشگاه!حیفی!
بابا پژو:
بابا!بعضی شبا منم لقمه ها تو می خورم خیلی خوشمزه س!
بابا بیوک:
تو که هیچی!داری می ترکی!دردست اقدامم نیستی!


" شهید محمد اتابه"


ده:
رهبرم .
بخشیده ایم قلب خویش را به حسن شما .
حسن شما عشق است به خاندان علی(ع)
یازده:
میلاد تمام حسن مجتبی (ع) مبارک


دوازده:
رقص و میدان رقص همیشه هست ولی خدائی بعضی هارا نباید اجازه داد برقصند که دنیارا به هم می ریزند نه منظورم خوش رقصی و بد رقصی نیست چنان می رقصند که میدان رقاصی را جمع کنند و ببندند و بگویند غلط کردیم .البته که هدفشان این است که دیگران نرقصند یا ریشه های اجتماعی رقص دیگران را مسدود کنند !حواسمان باشد که چه کسانی را می رقصانیم و چه کسانی بلدند برقصند!.
واین نوشته درپی تاثیرات ترانه های مبتذل پخش شده در اینور و آنور که زبانم لال " بیب" است است و هدف دیگری لابد ندارد!
سیزده:
تو فضا چطور تشنگی رو تحمل کنم؟با خودم آب معدنی دماوند می برم به من چه؟ بی وزنی با وزنی؟
چهارده:
خدایشان بیامرزد شهدارا .


" شهید وحید فرهنگی"



یک:

فرار از دست تقدیر تو چرا؟

که اگر خدای خواهد همه جا تقدیری!

دو:

انگار جهان را کشته باشد خوشحال .

او فکر نمی کرد.علی(ع).در " زمان" زنده باشد!

سه:

انقدر غم بعداز  سال ها .

که انگار همین دیروز بود . " وفات علی(ع) ".


بشنوید از محسن چاوشی

چهار:

چشم هایت مرا خورد و رفتم توی دلت .

چسبیده ام به ریشه ی قلبت . خیال جمع بمان!

پنج:

انکارم کن که من به تو نمی ارزم .

آن قیمت بالای تو . بهتر که نمی خرند!

شش:

مزار شش گوشه ات یا حسین(ع) غرق بوسه هاست .

این شب ها بیشتر بوی علی می دهی . حسین(ع) .


هفت:

واگر معیار عشق شما باشید ما کجائیم .اگر عشق به خدا درجه داشته باشد ماچند درجه می گیریم یا درجه چند از دنیا می رویم؟ اگر دنیا نمره ای باشد که به عدل و عدالت ورفع تبعیض می دهند اینکه عادل باشیم و ستم نکنیم نمره مان چند است؟

آه درچه زمانی بودید . زمان پیامبر که جانم بفدایش اولین مردی بودید که قبول کردید خدای او صحت دارد .آه درچه زمانی بودید در شعب ابی طالب کنار پیامبر .اه درچه زمانی بودید .درلیله المبیت دربستری که قرار بود قتلگاه پیامبر باشد .

علی جان هیچ کس جای شما نیست ونتواند بود .

زمان مکان را شکافته و از میان میلیاردها نفر شما . فقط شما . شمائید.

ویران کردن دنیا فقط بدست دیوانگان امکان دارد چه عاقلان هرروز نگاه می کنند که اطراف خود چه ساخته اند .

رفتن علی از دنیا خیال باطل بود و هست و خواهد بود که جریانی ست چنان ساخته از دست عاقلان که دیوانگی دیوانگان ویرانش نتوان کرد .

حتی شمشیر کثیف معاویه نتوانست که از دست دیوانه ای فرود آمد و جان گرفت و تنها همین .نه جانان نه روح نه آینده و نه ادامه که همیشه بودن چیز دیگری ست .

.

تو هم ای نازنین!

نه ضعیفم و نه آنچنان قوی .دردنیای مدرن امروز به گذشته تاکید ندارم که دنبال انسانیتم آن انسانیت که درمن شفا باشد که حیوان نباشم که اگرنانی برای خوردن دارم بتوانم تقسیم کنم و با دیگران لذت ببرم .

هرچند دور اندیشی چنین تصوری را از من دور می کند .لاکن می گردم مردمانی چنین را پیدا کنم .

هنوز موقع برخاستن یاعلی و موقع خطر دیدن یا علی می گویم چون اعتقاد دارم و اعتقادم بمن درهجوم زندگی ماشینی امروز کمک می کند .بهتر زندگی کنم .

گفته ای مرا چنین می پسندی حتی اگر زنم مردانه می اندیشم وخدای جامه ی علوی به تن هرکس نمی کند .که افتخار من است .

" سلام و درود خدا به پیامبر(ص) و آل طاهرش(ع)."

سیده لیلا



هشت:

ترومپ!

خوردن چند قرص بهتر از انفجار دنیاست .

که بهرحال از دیوانگان هرچه بگوئی بر می آید !

نه:

مامان بنز:

کفشامونو گذاشته بودیم بیرون موقع برگشتن دیدیم همه رو بلند کردن یدن!من موندم کجا میخان بفروشن!

بوگاتی:

وا مامان جون!اون کفش ایتالیائی تو نو پوشیده بودین که من آورده بودم؟ سه میلیون قیمت داشت!

ننه خاور:

جهنم!میگن کفش آدم رو ببرن بخت آدم باز میشه!انشالله که برای پراید کار پیدا بشه!

بابا پژو:

ننه جون چه ربطی داره؟یه ساله پراید داره تو صدا و سیما کار میکنه ما به کسی نگفتیم!تازه شم ما خودروئیم کفشمون کجا بود؟

پراید:

بابا من چن دفه گفتم محل کارمنو افشا نکن!اینا پرتوقع میشن!فردا همین ننه خاور با دوستایش میخان بیان اونجا حال منو بگیرن!

بابا بیوک:

مردم نوه دارن مام نوه داریم!


ده:

رهبرم .

قدر می دانیم قدر تلاش شمارا .

به قدر قدرت علی(ع) خدا با ماست .



پدرمهربان

را از اینجا بشنوید

یازده:

نه انکار گران نه!

آنقدر که فکر می کنید گناهکار درگاه خدای نیستیم!اما که درهای رحمت خدا که این شب ها باز است باز هم رحمت و شفاعت می خواهیم که بخشیده شویم .

مردم ما پاک و زلالند که دردنیا معروف به همدلی و همیاری اند که خدای اگر یک در از سر حکمت ببندد صد در از لطف و رحمت برویشان باز می کند .دنیا دنیا نعمت می ریزد .ما از قوی ترین نیروی جهان خدا بیشتر و بیشتر می خواهیم که از خدای بر می اید .دعا می کنیم که دیگر اتفاق بزرگی نیفتد و مردمان درزحمت و مرارت نیفتند .به حق بزرگترین عادل و مهربانترین خلیفه ی دنیا علی (ع).



یک:

سوخت انتهای قلب شمعیت و دیگر نداشتی .

با نور چشم تو . نشستیم و ساختیم!!!

دو:

ابر خوردیم زیر چتر و چای هم!

کلوچه ها گریستند که جای ما کجاست؟!

سه:

خوردیم غصه تورا و تو با داستان عشق .

چون سعدی گلستان ساختی و .مسجع جوابمان!



چهار:

نیاز پشت نیاز که پنجره ی اتاق

باید رو به ماه باشد .

چقدر درگیر حرف های زندگی چقدر .

حتی یکبار هم فرصت دیدار ماه .نشد!

پنج:

لوله ی تفنگ رو به گلوی من مرتب . حرف می زد!

حتی یکیش هم!به گوش گلوی من . نمی رسید!

شش:

مزار شش گوشه ات را به نام عشق زیارت .

تمام عشق می بریم و دوباره می آئیم.

هفت:

ولبریزم .از گفتگو!

.

چهار ساله بودم که تریلی داشت!آمدو همراه پدرو مادرم شبانه رفتیم تجریش!ماشین هجده تا چرخ داشت!از جوادیه تا تجریش برسیم گرسنه و تشنه !دنبال رستوران بودیم .خانم گفت:شام بخوریم ولی نجارا باید پیدا می کردیم .گوشه ی میدان تجریش رستوران زیر زمینی باز بود : چی دارید؟

_ : لوبیا پلو!نشستیم و دورهمی خوردیم!چقدر شهر خلوت بود!دوباره با همان هجده چرخ گنده خارج برو برگشتیم .

یه چیزی آن وسط بود مثل قلقلک که توی چهار سالگی توی گوشم بود . انگار دوست داشتم دوباره با هجده چرخ بروم . یعنی چی؟!!!چهار سالگی . یعنی نمی دانم!.

چطور که توی پارک لاله گم شده بودم روبروی موزه هنرهای معاصر و پدررافهمیدم!آمد پیدایم کرد .بغلم کرد و برگرداند همان خانه ی کوچک قدیمی .

.

سال ها گذشت و از چهارده سالگی با هجده چرخ و هواپیما آمدند که واقعی که عشق یعنی همان زیر یک سقف زندگی کردن با یکی همسن خودت و یا سال ها بزرگتر !چه فرقی داشت!وقتی نمی فهمیدی!

اندازه ی چهار سالگی نفهم بودی!اندازه ی اینده هایت تا صد سالگی نفهم بودی!

رفتم دانشگاه فهمیدم نفهمی برای عشق چه بود ؟ یک واژه ی مبهم برای دیگران که . نم فهمم!که خجالت می کشیدم .ولی می گفتم ببخشید نمی فهمم!

بعدها فهمیدم هشتاد درصد آدم ها نمی فهمند!و بعد با نفهمی شان می زنند زندگی نود درصد بقیه را خراب می کنند !شاید هم هزار درصد!بقیه را!بعدا فهمیدم شجاع بودم که با نفهمی ام کنار امدم تا یک کم بفهمم ! و نزدم دنیارا داغان بکنم!

.

می رویم جگر رفقا هیچکدامشان از خوش گوشت و جگر خوششان نمی اید .تا من بروم جگر بخورم و بیایم !این یعنی فهمیدن؟!نمی دانم!نیم ساعت دیگر من باید بوی پنیر پیتزا روی سیب زمینی سرخ شده را تحمل کنم و ببینم چطور دارند با چنگال و سس قرمز حال می کنند!

دوستشان دارم!یکجوری مثل هوا شده اند!نه مثل چهار سالگی قلقلک نامفهوم توی گوشند و نه مثل بیست و دوسالگی نفهمی!دارم تنفسشان می کنم.مثل هوای نیاوران لاکچری و مثل بوی کوهستان ساده و صمیمی اند .

گذشته را نمی توانند برگردانند و نمی توانند عشق بیست و دو سالگی را به من بفهمانند ولی یک جور دیگر مثل هزار توی خون من اند .

همه می دانند توی زندگی من خودرو که سهل است هجده چرخش که بماند .ه.اپیما که هیچ . خارج از کشورش اوف!.ولی نباشد به جهنم!

دارم عشق هائی که مرا می فهمند و من می فهممشان!.

راستش را بخواهید خودم ساختم و خودم آوردم و خودم بزرگ کردم!جدی جدی جدی جدی !

هشت:

ترومپ!

زندگی با تو چقد قشنگه . می دونم!

زندگی باتو . خوش اب و رنگه ( درحد رنگ ریال)!


نه:

پراید:

مامان!هم این جوری داشتم از جلوی در خونه ی خانم مددی اینا رد می شدم!می دونی که خیلی بلند حرف می زنن!شنیدم این ماه دولت 600 تومن قرار بوده به حقوقشون اضافه کنه کسر کرده بابت ق.ج.!!!!!!!!

مامان بنز:

یعنی چی؟ خجالت بکش!مام بلند صحبت می کنیم از صب تا شب تو این خونه بحث دلارو یورواه!

پراید:

بابا دلارو یورو که ارزش نداره !به نظر تو مامان حالا شوهرش طلاقش می ده که 600 تومن کمتر پول تو خونه آورده؟!

بوگاتی:

وای خدای من پراید!این توئی که داری این حرفارو می زنی؟ مگه من ریال نمی دونم چی دارم می آرم که تو منو نگه داشتی ای وای خدای من!قندم افتاد!یه بار شنیدم دیگه نشنوم!

بابا پژو:

پری روز خانم مددی رو بردم بازار همه ی طلاها شو فروخت!لابد تا آخر سال می ذاره رو حقوقش!

مامان بنز:

اون روز باید به من از کرایه ی روزانه ات 300 هزار تومن می دادی چرا 250000 تومن دادی؟

بابا پژو:

مگه نکفتی از کارکرد روزانه 250000 هزار تومن بده !

مامان بنز:

از اینجا تا بازار توی طرح رفتی و برگشتی پول روزانه ات میشه 450000 تومن نه؟!!!

بابا بیوک:

صلوات بفرستید!شیطونم لعنت کنید!اون روز 100 تومن به من قرض داده بود !انقدرم نشنوم رفتید تو خط مردم!تومن نشمرید!دلار فقط دلار!

ننه خاور:

وی واویلانا!!!!

ده:

رهبرم .

دست خدا به همراه حق همیشه هست و هست .

مباد که از راه حق ملت ایران جدا باشد .


یازده:

مرا کشته ای . اشکال ندارد عاشق!

تا روح من غلط بکند

پای سند عشق شما . امضاها!


دوازده:

وای دارم میرم فضا!

نازی جون انشالله قسمت تو هم بشه!با آذی و کازی و فازی چهار نفری یه سفینه بخرین با ما همسایه شین!نذرکردم !انشالله انشالله!


سیزده:

حالم خوب است زیاد جدی نگیرید!





یک:

روبراه شد قلب من .از ان جهت که تو رفتی .

خدا عاقبت عشق همه را . به خیر کند .

دو:

موی سرتو روی سرت هیچ ارزسی نداشت .

من یکی را توی جعبعه ی جواهرات خود . پنهان کردم!

سه:

اکنون روی دیوار بوی تورا نقاشی می کنم .

یاسی!

تا سرنوشت دیوار روبرو عطر یاس . باشد!

 

چهار:

رفتی توی عکس مردم و بین اشان گم شدی .

تا خاص بودن تورا فراموش کنم . سال ها گذشت .

پنج:

سرما توی استخوان های آوندی درخت . لانه کرد .

تا باور بهار .از ریشه های درخت . بریزد بیرون!

شش:

مزار شش گوشه ات همین کنارمن . همین جا .

کجا بهتر از مزار شما . برای دردل های من!

هفت:

وکسی چه می داند چه لطفی در کارهای خانه هست .

طوری که گاهی به خودشیرینی کشیده می شود و گاهی تا مرز جنون طعم عشق را زیر زبان می اورد .

همکاری دردنیای امروز درزندگی مشترک لازم است و کسانی که هنوز در دنیای غلط قدیم زندگی می کنند.از لذت این همکاری برخوردار نیستند .

یک:

خسته هستم و ترافیک ستاری باز نمی شود . این ساعت ازشب مردم جهت خرید و گردش آمده اند هایپر کوروش . و هیچ کس از حال کسی چون من که دوشیفت پشت هم سر کار ایستاده تا یک روز بیشتر "آف" بگیرد .خبردارنیست .

توی خانه قیامت است . ظرفهای صبح لابد .و دیشب توی ظرفشوئی . میوه هائی که پریشب خریده بودیم .پختن شام و دیگر.آه چه می دانم .

.

کلید را می اندازم و درباز می شود . بوی قورمه سبزی می رود توی دماغم .یک آن احساس می کنم تمام خانه دارد برق می زند .روی میز ناهار خوری عین دسته گل می ماند . مبهوت به سمت آشپزخانه می روم واااااای ظرفها تمیز و مرتب یک گوشه خودنمائی می کنند .لباس ها ی توی ماشین لباسشوئی .شسته شده آنطرف کنار شوفاژ پهن شده اند . خانه تمیز است و معلوم است کسی جارو برقی کشیده .

تو؟بیست سال است که دست به سیاه و سپید نزده ای . دستهای سفید و نرمت به انواع مایع ظرفشوئی حساسیت دارند . از ابتدای زندگی شعارت این بوده: یا نرو سرکار !یا بمون خونه کارخونه. یا هردو!

کاش باورم می شدکه فرشته ی مو آبی داستان پینو کیو واقعیت دارد . نه!

امکان ندارد!. درحمام باز می شود و تو حوله پیچ می آئی بیرون!. با لبخند می گوئی:راضی هستی؟!جان من راضی هستی؟!خونه رو کردم دسته گل. از تعجب دارم شاخ در می آورم ولی بهرحال هرگز هم ممکن است یک روز اتفاق بیفتد .

.

سر میز شام هی زیر زیرکی به من نگاه می کنی و انگار می خواهی یک چیزی بگوئی.تا اینکه نمکدان را بر می داری وروی شام من نمک می پاشی و بعد می گوئی:فکر می کنم اصلا تو غذا نمک نریختم .می خندم!ادامه می دهی . امروز علیرضا تی اصل و جعفر کیاستی تقلبی و مجید جواد منش شرق نژاد مظفری اصل اومدن دفترم .گفتن جواد جون یه ویلا خریده تو نوشهر یه چند روزی می خوان مجردی برن . بعد گفتن اکبرم که استاد جوج زدنه می خوان ببرن .دلم آب افتاد خداییش ، جوج ، مه غلیظ ، صدای بارون .

ولی گفتم حالا از تو بپرسم ببینم اجازه می دی؟کاری تو این چند روز با من نداری؟

توی گوشم پیچید:نشود رسوائی. نشود ازادی بی حد و مرز. شوهرم بعد بیست سال هرز نرود ؟.پدر بچه ها قاطی اراذل و اوباش نرود ؟بعد یادم افتاد بیست سال گذشته .بیگاری.فکر شوهرداری.دوشیفت .دیدم غیر از پاهایم دستهایم هم خسته است .نگفتم مرسی که از من اجازه می گیری.گفتم:برو!اتفاقا خودم می خواستم بهت پیشنهاد بدم .تو خسته نشدی بیست سال وردل من نشستی؟بذار دوستات هم بفهمن چه اخلاق گل و بلبلی داری!

ناگهان اعتماد به نفسش فرو ریخت و گفت:جدا؟!خوب نرم!

گفتم:برو!ولی من یه دوربین تو شلوارت گذاشتم .

رفت تا برگردد تا چندروز خنده ام می گرفت چون این ترفندی بود که به سیامک می زدیم .وقتی مدرسه می رفت .تا کار خطا نکند !

دو:

جلسه تمام شده و خانم ها رفته اند . از دیشب دلم از محسن و احسان پر است . دیر به خانه آمده اند و به من نگفته اند کجا بوده اند . البته حاج آقا که اخلاق مرا می داند .

یک یاعلی می گویم و فرش هارا تا می زنم امان از پیری .کمردرد هم دارم ولی نمی گویم که محسن و احسان توی دلشان هم غم نیفتد . صدای کلید در می اید . محسن و احسان از سرکار آمده اند . بعد از دست بوسی!نوبت من است . :بچه ها !امروز از خجالت پیش خانمها آب شدم رفتم زمین!پاشید !دوجوون رعنا و مودب دارم بعد باید وضعم این باشه؟!

طفلی ها اشک توی چشم شان حلقه می زند : مامان چی شده؟!بعد احسان نا خود آگاه می پرسد:وای جلو حاج خانم ریحانه؟!مامان تورو خدا!قضیه را می گیرم و ادامه می دهم . فرش به این سیاهی !فرش به این کثیفی .دیده بودید؟من چندروز بعد جلسه دارم .چی کارکنم؟!

ناگهان احسان روی شانه ی محسن می زند که .پاشو!بعد از چند دقیقه پودر.پارو!ووسایل لازم را به ایشان داده ام تا فرش هارا توی حیاط بشویند .

.

حاج آقا که می اید . یک رو فرشی انداخته ام برای صرف شام . می خندد و می گوید:ازاون بلاها که جوونی سرما می آوردید سر این دوتا جوون چرا؟ الان دیگه قالیشوئی هست!

می خندم و می گویم:رعایت نمیشه حاج آقا!این خونه باید عین خونه ای باشه که توش ده تا دختر هست .نه دوتا پسر دانشجوی .

حاج آقا می خندد و می گوید:ببین عزیزم!اگه خواستی دیواراروهم بشوری .من هستم!

می خندم و می گویم:شما دیگه دست ندارید!ارتروز تا یقه تون رفته!و بعد .

شب تمام می شود .

سه:

تو هم ای نازنین!

به من آموختی که همکاری نه همدستی و نه هم پائی ست .

قدم به قدم جلو که می رفتیم تو دست من و من دست تو .

افتادن های من بیشتر از تو بود که اگر نمی گرفتی دیگر پاشدنی درکارنبود .

کاش دست های من هم قدرت دستان تورا داشته باشد .

درروزهائی که باید.

که نمی دانم نباید بیایند ولی شاید .

خدایا قویترم کن.

لیلا!

 

هشت:

ترومپ!

گذاشتی مرا جلوی گلوله ی توپ!

بی دلیل!

زنده ماندم!تا از تو بپرسم .چرا؟!

نه:

پراید:آقاجون!تروخدایه امشب رو آبروداری کنید .سیتروئن خانم از فرانسه اومده منوببینه!

مامان بنز:

پرایدچیهباز شلوغش کردی؟زن مردم از فرانسه چرا باید بیاد تورو ببینه؟

پراید:

من و بوگاتی و بچه ها می خواهیم بریم فرانسه سرایداری!این خانم داره می ره اصفهان می آد یه لحظه مارو ببینه که شرایطشو داریم یانه؟!

ننه خاور:

چی؟می خوای تو این بدبختیا بری فرانسه؟

پراید:

به ماچه ننه جون !بین خودشونه!می خوام لامبورگینی و پورشه برن سوربن!نمی خوام برن هارواردو آکسفورد!

باباپژو:

جدی؟!بگو زنه اومد خودم باهاش فرانسه صحبت می کنم!

نمی دونستم فرانسه رو از آمریکا و انگلیس بیشتر دوس داری؟

مامان بنز:

اره!به همین خیال باش!این دوتا اول باید زبونشون رو درست کنن با اون لهجه ی ایتالیائی مادرزادی!.

پراید:

خواهش می کنم .خواهش!

بابا بیوک:

باشه دیگه!مسخره!

ده:

رهبرم .

تن به ذلت نمی دهیم .چرا که ما .

حسینی ترین ملت دنیا . درجهان هستیم .

یازده:

احساس می کنم توی هنرمون از همه جامون بیشتر ریاکاری هست .

البته حس خوبی نیست ولی هست!مثلا توی هنر اگه اعتقادی وجود نداشته باشه کار درست از آب در نمی آدولی نمی دونم تو جامعه ی ما چرا برعکسه!

فلانی رو می بینیم که نقش شریف ترین قشرهای جامعه رو بازی می کنه ولی بعد . توی زندگی واقعی همون کار خلاف رو که توی هنر داره شعارش رو می ده بابالاترین درجه!پیش می بره . جل الخالق!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم یه بسته ی کوچولو به هرکدوممون دادن .

حالا فکر می کنید چی بود؟سقز!سریع یاد بهجت خانم جون تو بچگی افتادم که همیشه می گفت "سقز از آدامس بهتره.فک آدم رو تقویت می کنه!"

از شون پرسیدم چرا سقز بهمون می دید؟فرمانده فضا پیما برگشت گفت:برای اینکه فک تون رو قوی میکنه !انشالله بعد صد سال که برگشتید زمین .باید یه دو کلام با خانواده تون حرف بزنید

ای الله اکبر!یعنی امیدی هست؟!

ماشالله .جل الخالق به بهجت خانم جون . چهل سال پیش فرمو دند . می دونید . چهل سال پیش.

 

سیزده:

باران طوری آمد که باور نکردم .

هوا آفتابی آفتاب بود .

ظهر بود و داشت صدای اذان می آمد .

پیاده تا خانه راه کوتاه نبود .

ولی رفتم .

اشک می ریختم و مردمی که از شدت باران می دویدند .

برایشان دیدن مردی مثل من .کنجکاوی نداشت .

چهارده:

مردم که مثل ما نیستن برن تو یه چیزی فرداشم بیان بیرون.

انقدر عشوه دارن که نگو!بریم اتحادیه ی اروپا .نریم . بریم .نریم!!!باشیم .نباشیم پدرخودشونو با عشوه درآوردن .

آه!مثل ماباشید . رفتیم .یاعلی!

 

پانزده:

واااای بیان جون .مقسی .ممنون.التشکرتنک یو. دیگه چی بگم اسمت رو باید می ذاشتن .

غیرت .مردونگی نه بیان که البته بیان هم هستی .

"پاچه خواری ربطی به آمار ندارد"

نکته : تمامی داستان ها و مطالب نوشته و ساخته ذهن نویسنده بوده و هیچ ارتباطی با دنیای واقعی ندارد . و تشابه ان با مسائل دنیای واقعی تماما اتفاقی است .


یک:

موضوع:سپیدی موی من و سیاهی موی تو نیست .

موضوع:دلی ست که جوان تر از سر من فکر می کند!

دو:

ثروتم توی دوچشم تو "هیچ " بود .

دنیا دنیا واژه که " هیچ" عشق آورده ام به پای تو .

سه:

صدای قلب تو داشت از ته کوچه می آمد .

آرام آرام طلوع می کردی توی تاریکی چشم های من .

 

چهار:

قربانی صدای تو شد اشک های من .

میمرد وقت شنیدن آسمانی ترین . " لیلی " دنیا.

پنج:

ابررا قورت بده توی گلویت .

نگذار باران توی مهرماه ببارد .

سنگدل!گریه نکن غمت را پنهان کن .

آنقدر آبی باش!عادی باش !که نگو!

شش:

مزار شش گوشه ات را توصیف نمی توانم کرد .

وقت دیدار اربعین و بیست میلیون نفر.

 

هفت:

همیشه رفتنی هست . رفتنی که پشتش اشک باشد و نتوانی جلوی چشمهایت را بگیری و بباری .توی این دنیا فقط رفتن جانداران نیست که دل آزار ست واشک می آورد گاه رفتن اشیا محو شدن و از بین رفتن شان می طلبد که گریه کنی و زار بزنی . اشیا گاه مثل سند می مانند .گلدانی که مادرت با عشق خریده . لباس ها حتی خیلی چیزهای دیگر و درنهایت عکس ها .

ما قدیمی ها عکس های کمتری از قدیم داریم و به همین دلیل از بین رفتن اشان آزار دهنده است .

یک:

توی کتابخانه دارم می گردم بین کتاب های خودم نیست .

لا به لای کتاب های تو شاید باشد . دنبال یک نوشته ی کوتاهم . که ناگهان کاغذ تا شده ای نظرم را جلب می کند . کاغذ قدیمی ست و دستخط نه به تاریخ بر می گردد .به بیست و اندی سال پیش .

یکنفراز ته دل برای تو نوشته است .بلد نبوده خوب بگوید ولی .درنهایت می خواسته بفهماند که تورا دوست دارد . شعرهایش عامیانه و همین هاست که همه می خوانند و می دانند . با این حال فقط درانتهایش نه امضائی است که بتوان شناخت .دو حرف است . ف.ز.تمام دخترهای فامیل تان از جلوی چشم من عبور می کنند چه می گویم حالا سال ها گذشته و هرکدام بانوئی شده اند .نه هیچ کدام ف.ز نیستند . پس دخترهای همسایه ی مادرت ؟ان ها هم که از ما پیرترند .بله دانشکده!می خورم لب هایم را تا حرص بیرون نزند که با این همه عشق بعد سال ها چرا نامه را نگه داشته ای مگر چه داشته ولی . خنده ام می گیرد و دوباره می گذارمش همان جائی که بود .بعضی  چیزها باید سرجایشان بمانند . اگر پاره اش کنم شاید تو سال ها دنبالش بگردی و حرص بخوری واقعا امکان ندارد  دردوران جوانی چنین چیزی پیش بیاید؟.

دخترمان جوان شده و این احساسات ممکن است گاهی با ادبیات در بیامیزد . من نامه را نمی کشم . من نامه را برمی گردانم و می گذرم .مثل همهی سال هائی که خبرنداشته ام ف.ز دیگر نیست و تا به حال او هم دنبال زندگیش رفته است . ف.ز فقط یک احساس نگه داشته شده است بین کتابها .همین!ولی من زندگی ام!حیاتم!مادرم و عشقم .

دو:

نمی دانید و نمی توانید مرا درک کنید من همسر یک مجری مشهور تلویزیونم!

همسرم موی درست و حسابی ندارد !چشم هایش ریز و قدش متوسط اشت ولی تا بخواهید خوش بیان است و بخاطر شغلش خوش پوش

با اینکه جامعه ی ما با جوامع دیگر در ارزشها و اعتقادات متفاوت است .ولی با این حال عده ای هستند که صادقانه احساس شان را نسبت به همسر من می گویند :واااای چه مردی!

دوست ندارم بگویم ولی قدیم ها برایم خیلی سخت بود حل شدن این قضیه که یکنفر می تواند برای عده ی زیادی فرد محبوبی باشد و متعلق به یک خانواده هم باشد آسان نیست . همسرم گاه با دسته گل و هدایائی بر می گشت که کاملا شخصی و فردی بود و من باید این محبوبیت را هضم می کردم . من تصمیم گرفتم و " " قلب همسرم شدم و چنان این کار را ماهرانه انجام بدهم که بین 80 میلیون نفر سارق . من دست بالا باشم . وسایل کار من خیلی ساده در اختیارم بود وزمینه درزندگی ام فراهم شده بود . یک شب من به چنان اعتمادی در زندگیم رسیدم که شک نداشتم که دیگر کسی بتواند روی دست من بلند شود .

حالا دیگر احساسات دیگران درمن تاثیری ندارد و عادی شده .

کما اینکه می دانم خیلی ها از جهت طرفداری و حمایت ابراز علاقه می کنند و این می تواند برای همه افراد مشهور .نویسندگان نقاشان حتی فوتبالیست ها و ورزشکاران و سایر هنرمندان هم اتفاق بیفتد .

من می گذرم و خوش حالم و دارم زندگی می کنم . زندگی من بوی تنفر و حسادت نمی دهد چون نفراول منم . دنیا این را فهمیده.

تو هم ای نازنین!

قلب های کند پشت سرتورا کنار زدم و قلب تند خودم را به پیش کشیدم .

هرچند تو پیش قدم بودی .ولی من با زرنگی فرصت پیش آمده را از دست ندادم .

دیگران نمی دانند تو واقعا چه کاره ای؟ولی من می دانم که تو بین عده ای آنقدر تافته ی جدا بافته ای که نگو!

نباشیهمه می فهمند ولی هستی همه چیز عادی ست !اوایل دیوانه ی تو بودم وحسادت تنم را خورد و بیمارشدم ولی . پیوسته درزمان آرامتر درکنار تو حس بهتری پیدا کردم و خوبم . خوبم نگرانم نباش .

می توانم ادامه بدهم . می توانم . " لیلا"

 

هشت:

ترومپ!

جای هیچ نگرانی ای نمی باشد .

خوش بختانه ما بسیار فوق تخصص روانپزکی داریم!

نه:

مامان بنز:

پژو یه موسسه هست از من خواسته بیکار نمونم . روزی بالای 500  هزار تومن خودم را کرایه بدم .

بابا پژو:

بنزی تو چقدر پول دوستی!یه مهریه توزعفرانیه از من گرفتی دادی اجاره می ری آلمان تو کبری 11 بازی می کنی .یورو می گیری .حالا می خوای بری کرایه بازی .

پراید:

مامان به دردسرش نمی ارزه .این پولارو یا برای حمل مواد می دن .یا بعضی ملاقاتهای خفن!تو اعصابشو نداری !می ارزه بقیه عمرت رو تو زندان باشی؟

مامان بنز:

بابا!ماشین عروس!

بابا پژو:

یعنی بعد محرم و صفر؟

بوگاتی:

وای فکرشو بکن!مامان هرروز عین عروسا درستت کنن تو خیابونا بگردونت بوق بزنن!

ناگهان بابابیوک:

عروس!دیگه بسه حرفشم نزن!خودم روزی 500 بهت می دم ولی باید تو خونه خانمی کنی .

ننه خاور:

ایول!بیوک من به تو افتخار می کنم .

مامان بنز:

همیشه جلو پیشرفت منو می گیرید ولی باشه!

ده:

رهبرم.

اربعین یعنی زنده ماندن عاشورا .

ملت حسینی ایران پاینده .روز عاشورا جاودان .

 

یازده:

نمی دونم بعضیا چطوری بعضی اطلاعات رو نگه می دارن یا به فرض دسته بندی شون  برای نگهداری اطلاعات  چیه؟فقط می دونم دورو برم تازه از مادرم یا خدا بیامرز پدرم یه چیزائی از گذشته می شنوم که شاخ در می آرم و بیشتر خنده ام میگیره که توی دنیای امروز هشتاد درصد اون چیزائی که قبلا راز بوده اصلا راز نیست .یکی از موارد خنده دار زندگیم دراین مورد رو براتون می گم:برادرکوچکترم و من بیست سال پیش با خانواده اش جائی رفته بودیم که برادرم با یکی از دوستای صمیمی اش روبروشد که چندین سال با هم دوست بودن .بعد من رو معرفی کرد و گفت : خواهرم لیلا!دوستش یدفه شوکه شد و گفت:اه .ببینم مگه تو خواهرم داشتی؟خوبه زن داداشم اونجا بود و گرنه نمی دونم این کشف رمز چه فکری رو تو مغز طرف می انداخت!

 

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهو دیدیم یه کامپیوتر برای معرفی به ما آوردن.من زیاد خوشحال نشدم چون اصلا با وسایل جدید حال نمی کنم ولی وقتی گفتن چه کارها که نمیشه با هاش کرد عاشق اش شدم .من اسم این کامپیوتر جدیدرو گذاشتم " مری پاپینز" !

درواقع ما می تونیم بریم توی کهکشان اینور اونور پیاده روی کنیم " مری پاپینز" کارهامونو مدیریت کنه مثلا اگه من یه سری عکس قدیمی از فضارو یا فیلم قدیمی رو بذارم تو کامپیوتر بعد فامیل بخوان از اون راهی که بلدن!بیان ببیننش امکان پذیرهخ!می دونید یعنی چی؟یعنی " مری پاپینز" می تونه اطلاعات جدید منو قایم کنه و اطلاعات قدیمی منو بذاره دم به دست!این طوری فامیلم سرگرم می شن .منم با بچه ها می رم گردش!آخ جون!مقسی مری پاپینز!

سیزده:

توی پائیز یادم می اید و

کنار دست پنجره می نشیند .

که چه خوب بود وقتی درخت ها بودند و برگ هایشان می ریخت .

چه خوب بود که پنجره ی خانه امان رو به خیابان ولیعصر باز می شد .

چه خوب بود که موش هارا می دیدیم که زرنگ بودند .

پائیز.

الان کناردست من پنجره است که رو به اتوبان باز می شود .

صدا صدا صدا .

وفرقی بین فصل ها نیست .

چهارده:

یعنی قربون خدا برم !توی دنیا خنده کم نیست ولی امروزه بیشتر جوکارو تمدارا می گن .بابا جان! تو دنیای امروز که همه می تو نن راحت یه زبون دیگه رو از طریق گوگل یا موبایل یا وسایل دیگه ای که دراختیار شونه ترجمه کنن چرا انقد جک می گید که دنیا بخندن؟1شما نمی گید نماینده یه ملتید .

نمونه اش رو نمی گم فقط اینو می گم که فرض کنیم همه ی عالم دیوانه ان!دوتا عاقلو انتخاب کردن که زندگیشونو به عهده بگیرن و اداره شون کنن بعد اون دوتا عاقلم بهم دیگه می گن دیوونه!خوب پس اگه همه دیونه ان .منم می تونم همون کاری رو بکنم که شما دوتا دیونه سرش دعوا می کنید . بیام!!!!

 

 


یک:

کناردست تو . تقلب طعم جادو داشت .

تو می نوشتی .دوستت دارم . من هم همان!

دو:

بوسیدی پای مرا چون دستم را شکسته بودند .

به جرم نوشتن عشق تو . از قلم!

سه:

شب قلب تو صفای دیگری داشت .

انگار از تنفرپر بود ولی . سیاهی لشگر عشق بیشتر!

 

چهار:

آسوده در کمین آهوی توام .

که با پای خویش بیفتد دردام.

اربعین است و من .

شکار می کنمت با عشق تا .خدا!

پنج:

می کشم درد تورا درد تورا درمان کجاست؟

کربلا می آیمت . درمان درد من حسین(ع).

شش:

مزار شش گوشه ات را آمدم . اربعین است یا حسین(ع).

اربعین دریای مردم سوی تو جوشان . حسین(ع).

هفت:

مرا دیوانه ات فرض کن . بین دیوانگان دیگر .

که تو مجنون خواهی و . مجنون ات بسیار .

که من . مرا اگر از دور هم ببینند می شناسند که از دیوانگان توام که درمانم نیست .

نامت را نوشته اند توی سرنوشت من . که عاقبت ام خواهم مرد و عشق تورا با خویش خواهم برد .

عاقلان . فرزانگان دلسوزان من اند . که دنیای همه چیز و هیچ اشان . دنیای مطلق لذت درقرن بیست ویکم . عشق ندیده را باور ندارد . عشق بدون کام .که چه می دانند من از کجا کام می گیرم و لذتم کجاست .

درون من پر از توست و تو مگر می گذاری که من کمبود تورا حس کنم . که تو دستم را می گیری و سلیمان قدر قدرت من هستی .مرا تا خدا می بری و می آوری .

چه کم دارم!وقتی انقدر هستی که باید . که کفایت که آرامم می کنی و دلبسته ام به تو .

                                                 " حسین (ع)"

هشت:

ترومپ!

ممنون!که می فهمی تا حدی که می فهمی!

همین فهمیدن شما . درد جنگ را می آورد پائین!

 

نه:

مامان بنز:

ببین پراید من واقعا نگران توام!خیلی فست فود می خوری .یه سره تو سعادت آباد با دوستاتی .یه وقت نمیری؟

بوگاتی:

مامان!من به پراید پول نمیدم!این.دوستاشو سوار میکنه میبره اونام هزینه ی ناهارشو می دن!

پراید:

بابا شما دوتا زنید چی کار به کار مردا دارید .من دارم بیزینس می کنم دنبال شریک می گردم .

ننه خاور:

شریک .من!بیچاره داری می ترکی!

پراید:

200 میلیون تومن بدی .بامن تو شرکت ماهی آوران سبز اندیشه شریک می شی . می خوام ماهی ازاد تولید کنم .

ننه خاور:

جدا!چرا باخانم مددی جون ات شریک نمی شی؟

پراید:

خوب شد گفتی 200 تومن ام خانم مددی!قبول زحمت کردن.

مامان بنز:

یعنی دوستات خانم مددی ان؟

پراید:

مامان یه میلیارد لازمه یکیشون خانم مددیه!

مامان بنز:

بقیه رو نام ببر!

پراید:

پسرخاله ی خانم مددی!برادرزاده ی خانم مددی!بعدپسرعموی خانم مددی با خودش!حالا اگه ننه خاورم بیاد!

مامان بنز:

چی؟شرکت مددی می خوای بزنی؟

پراید:

نه بابا!گفتم که:ماهی آوران سبز اندیشه!

بابا پژو:

جووووون !سبزی پلو با ماهی . جوووون باقالی قاتق با ماهی دودی!

جوووون ماهی شور!اصلا کلا جوووون !

 

ده:

رهبرم .

کنده ایم از ریشه فکر تن دادن به استعمار .

ما استقلال خویش را مدیون رهبری شما ایم

یازده:

توی مسکو . توی سرمای مسکو . قهوه می چسبد .

می ایم دنبالت که برگردیم ولی تو . شاید بمانی و دیگر همانجا بین هنرمندان تئاتر زندگی و کار کنی .

همیشه فکر می کردم توی زندگی تئاتری تو . شکسپیر برنده است و بالاخره تو .توی لندن کار می گیری و توی نمایش ها غرق می شوی .ولی اشتباه می کردم تو رفتی مسکو و بین هنرمندان روسیه غرق شدی .درست وسط باغ آلبالو!

اشکالی ندارد.

بی تو بر می گردم تهران .دیگر پیر و بی هیچ کسی .ادامه می دهم .خوش به حال چخوف!از اوایل قرن بیست!

لابد دامن تیره و پیرهن سپید می پوشی وسرت را به رسم ن به شکل محلی .می پوشانی . بین شکوفه های آلبالو!و.تماشا گران را به زندگی یکنواختی که حالا حالاها تکان نخواهد خورد .می خندانی .

بمان!دیگر مسکو هم مثل تهران می شود ان چنان که تو . غرق دنیای نمایشی

برای من دیگر چه فرقی می کند؟

یکنفرلیلا!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا داشتیم حرف می زدیم یهو از زمین پیام دان ما نمی شنویم شما چی می گید !!!

با اجازه ی برادر فرمانده ی فضا پیما خدمتتون عرض کنم ما یه جور دیگه ای هم حرف می زنیم!یه سازمان مرکزی حرف داریم که حرفای مارو به هم منتقل میکنه بعد ماز طریق ذهن باهم حرف می زنیم یعنی با هم حرف می زنیم حرفامون می ره اونجا سوئیچ میشه براهم .درکسرهائی از ثانیه!

شما این چیزا رو نمی دونید!بنابراین ببخشید یه سری حرفای مارو نمی شنوید!

جل الخالق!یعنی شما می خواهید همه چی مارو بشنوید؟!!!

 

 

سیزده:

یعنی فکرش رو بکن کم مونده بود دردیدار رسمی به جای سرود ملی روسیه برای جناب آقای پوتین آهنگ ستایش رو بذارن!" من برم هیشکی تنها نمیشه"!بابا ملت عجب سوتیاای می دن!

دمت گرم جناب پوتین!

برادرائی که ایشونو دعوت گرفته بودین عجب دسته گلی به آب دادین.اما خب دنیا باهمین سوتیاش قشنگه .

فردا نگین ما بودیما .ما نبودیم!.

زندگی.نمی دونم چی.دارم راه می رم توخواب"!!!بله!

 

چهارده:

زیارتتون قبول

پانزده:

پشت مون عین جلومون نیس.یعنی توبخش پشت بیان من هیچی ندارم جز. نوشتن!همین

ببخشید حرف بدیه ولی از وقتی فضای مجازی ت خورده بیانم انگار گوز معلق شده(ببخشید بچه ها نبینید حرف بدیه)!(درکل گلا به روتون ببخشید)!

 


یک:

روی پای من . خوابیده بود گیسوی طلا.

من . بی حوصله چشمم دنبال موی سیاه تو بود!

دو:

مسیح نگاه تو .

مرا بالای صلیب .خندان می دید.

من.

گناهکار دین دیگری بودم .

سرانجامم .حسین(ع).

سه:

مرا ترکیب کن باسیاهی چشمت .

ببین چع رنگی ام که می شوم آبی!

 

چهار:

غروب توی شهر تهران زیر پل حافظ.

من دراتوبوس بین هزار بوی .

بوی تورا پسندیدم و .نفس کشیدمت.

پنج:

گور مرا کندی و انداختیم بین مرده ها .

بیدار شدم لحظه ی انداختنت که با تنفر!

هنوز داشتی حسادت می کردی به من و . بچه هام!

شش:

مزار شش گوشه ات را ندیده ام به اربعین .

می آیمت که ببینم چه قیامت است . کربلای تو .

 

هفت:

ما بچه بودیم و عروسی را دوست داشتیم.مثلا اگر از خانواده عروس بودیم چهره ی داماد چهره ی جدیدالورودش برای ما چقدر جذابیت داشت .فکرش را بکنید که پسرها چقدر به ایم موضوع اهمیت می دهند که نگاه اول فامیل چطور باشد.خوب یادم است که اغلب شان با کراوات و پیراهن و کت و شلوار هماهنگ چطور بودند .و خوب یاد م است که برای بعضی هایشان چه اتفاقاتی که درهمان جلسه معارفه نمی افتاد!(البته دروغ نباشد قبلنها اشاراتی به بعضی از این داستانها کرده بودم ولی نه این طور)!

یک:

فکر نمی کردم تو این طوری باشی!منظورم خوش تیپ و خوش هیکل و برازنده که البته بودی ولی چیزی که درمورد تو فکر نمی کردم این بود که عینکی باشی .حالا جواب داده بودیم و دفعه ی دوم بود که تو می آمدی و مثلا می خواستیم دو کلام بیشتر با هم حرف بزنیم که جنابعالی دستشوئیت گرفت و تشریف بردی .دو دقیقه ی بعد انگار برق گرفته باشدت از دستشوئی بیرون پریدی و گفتی:لیلا جان!سیخ ندارید؟من هاج و واج مانده که تو هنوز نرفته آمده ای گفتم:سیخ برای چی؟و جنابعالی جواب دادید:عینکم!عینکم افتاد توی توالت!نمی توانم سعی آن شب تورا توصیف نکنم.و موفقیت ات را که چطور عینک قشنگ دسته طلائیت را ازچاه مستراح ما بیرون کشیدی!پدرم چنان آفرینی به تو گفت که .نگو!البته بگویم الان که فکر می کنم می بینم اخلاقم خیلی هم بد نبود!بعدها که همان عینک را می زدی از تو چندشم نمی شد!هیچ!خوشم هم می آمد!(قابل ذکر برای دوستان خارجی ست که مدل توالت ایرانی با فرنگی تفاوتها دارد)!

دو:

تصورش را بکن که من هیچ گناهی نداشتم .فقط می خواستم تورا ببینم .شما دراناق پشت به پشتی نشسته بودیدو حرف نمی زدید یا صدایتان انقدر کم بود که من نمی شنیدم .مادرم پشت دراتاق رختخواب چیده بود .منهم برای شنیدن و دیدن شما از لای در رفتم روی رختخوابها .فقط نمی دانم یک لحظه چه شد که .درباز شد و من از روی رختخوابها قل خوردم و افتادم روی پای مادر جنابعالی .ایشان فریادی کشیدند و من سریع خودم را جمع کردم .خوش بختانه شلوار پوشیده بودم و آرایش مختصری هم داشتم و .طوری که مورد پسند قرار گرفتم .درهرحال یک نظر حلال است و خدا می خواست شما پرو پاچه ی .

ببخشید!

سه:

باورکنید این خاطره تلخ برای خیلی ها اتفاق افتاده و من نمی دانم اصلا چرا شما از ذهنتان نمی رود .خوب درست است که من آن موقع سی ساله بودمولی خوب شما آنقدر جذاب و جنتلمن بودید که دست و پایم را گم کنم .بعدش هم همیشه می گوئید چرا من؟ولی نمی دانم .بهرحال در آن محفل شما با دیگران فرق داشتید!چه عرض کنم .که از توی آشپزخانه دستم می لرزید گفتم چائی را کمی سرد بریزم ولی نگذاشتند همین طور که از سماور جوشیده بود ریختم و تا به شما رسیدم ان اتفاق هولناک افتاد .دستهایم لرزید و سینی چای و فنجان ها افتاد روی پای شما که چه عرض کنم قشنگ آن وسط.

حالا چندین سال است که باهم ازدواج کرده ایم ولی هنوز موقع آوردن چای متلک می گوئید:بابا محو من نشی!به پا دفعه ی اولت نیست که منو می بینی!من دیگه اون امیر سابق نیستم!و این حرفها!

ولی خیالتان راحت .گذشت آن زمانی که دستهایم می لرزید .

چهار:

تو هم ای نازنین!

یادت می آید که برای رسیدن به تو از چه موانعی سخت گذشتم؟

والبته باید بگویم چای داغ را روی پایت نریختم که این نشان می دهد درگذار از حادثه های تلخ خواستگاری موفق بودم .

تو هنوز برای من تازه ای!مثل همان روز اول !هنوز عینک می زنی و من اصلا به هیچ عنوان تورا با عینک تصور نمی کنم!تو برای من یک کلیت از زیبائی و شخصیت هستی که نمی توانم از تو بگذرم!

گذشت ولی .زنده باد خاطره های روزهای اول .انتخاب و آشنائی .هنوز تازه ای!

لیلا.فقط همین!

 

هشت:

ترومپ!

افتادیم ولی پاشدیم چون

یا علی گفتن از کودکی برای ما یعنی آغاز .

 

نه:

پراید:

تاکسی تو واقعا قبول کردی که بری خونه ی قدیمی ننه خاور اینا زندگی کنی .بهرحال مبارکت باشه.

تاکسی:

آره!واقعا دلباز و خوبه150 متر با 100 متر حیاط

پراید:

چی؟حیاط؟

تاکسی:

آره من و سوبارو بدوبدو بازی هم بکنیم کسی نیست بگه چه خبرتونه!

پراید با خنده:

پس دمشو ببین فردا پس فردا بچه دارم شدین همون جا بمون!

تاکسی:

بالخره می خرم ازش!

پراید:

چی رو خونه رو؟

تاکسی:

خونه رو!راستی تو اون خونه رو ندیدی؟

پراید:

نه!من از اول که چشممو باز کردم تو همین خونه ی قیطریه بودیم .

تاکسی:

خبرنداری!خونه ی مادربزرگت جواهره!

پراید:

مگه قدیمی نیست؟

تاکسی:

چرا ولی دیواراش آینه کاریه!خیلی کاردرسته!

پراید:

تاکسی!بی خیال! نکنه رفتی خونه ی دکتر مقدم نشستی که اینجوری حرف می زنی!ننه خاور هنوز اون روی قشنگش رو رو نکرده!

تاکسی:

جدی!

پراید:

جدی جدی!

 

ده:

رهبرم .

ما برنگشتیم و برنمی گردیم از شما .

فکر بازگشت اشتباهی ست که مرتکب آن نمی شویم .

یازده :

این هفته یه مستند از شهر آشغالی دیدم به نام آراد کوه که محصول و زائیده ی زباله های تهرانه .

بعد از اون روز به بعد دارم فکر می کنم که روی فرهنگ زباله نساختن از همین الان فکر کنیم حداقل 10 سال طول میکشه و شاید آراد کوه تبدیل به ووووااااایییی چی بشه!

کاش صنعت بسته بندی مون هم تغییر کنه و اگر بشه جنس هارو طوری بسته بندی کرد که با طبعیت سازگار باشه .

انشالله

دوازده:

نشسته بودیم تو فا یهودیدیم کلینت ایستوود اومد دیدار از فضا!وای!من چقدر خوشحال شدم دیدمش!نکته جالب درموردش این بودکه برامون از زمین سوغاتی ام آورده بود :نفری یه دستکش بوکس!

حالا من که خیلی به ورزش بوکس علاقه ندارم ولی یادگاری نگهش می دارم .

شب دیدم از زمین فامیل پیام دادن دستکش بوکس ات رو بفرست زمین تو حراج تهران برات چن میلیارد بفروشیم .

بابا من نمی خوام!می خوام یادگاری نگهش دارم چرا وسوسه ام می کنید .

بهرحال ممنون که بفکرمن ووضعیت اقتصادی من هستید!

من الله توفیق!

سیزده:

من موش زستوران لوکس طلائی ام!

همانی که از زیر پای شما همیشه در می روم!

سال هاست که بین خیابان ولی عصر و رستوران می دوم .

می دوم دنبال یک لقمه غذا.

و خدا.روزی رسان است .

هیچ کس تا به حال مرا ندیده جز بانوئی که می شناسمش!

از کودکی.

واو تا به حال مرا لو نداده!

هنوز انسان هائی پیدا می شوند که انسان باشند .

و موش هارا به چشم دشمن نگاه نکنند .

به فرانسوی .

مرسی!

 

چهارده:

کارخدارو می بینی یه زمونی مردم پاریس دنبال بین التعطیلین بودن که رکورد مردم ایران رو تو این زمینه بشکنن و برن ددر.یا شمال خودشون جوج بزنن!الان شنبه ها می رن تظاهرات که با نظام کثافت سرمایه داری مبارزه کنن.من یه سئوال دارم الان دقیقا می خوان برن جلو یا عقب!بهرحال هرکی دستگیر بشه باید 135 یورو به دولت بپردازه یعنی نظام سرمایه داری هزینه ی تظاهرات و خسارتش رو ازشون می گیره!جل الخالق!

خوب بابا بشینید سرجاتون اینهمه گاز اشک آور زدن چشم و چالتون در نیومد .عجبا !؟

نقاشی ها ازجناب آقای  ماهیار چرمچی به جز نقاشی دوم که فکر می کنم از آقای علی سلامی باشه

 


یک:

دوره ی عشق شماهم گذشت .مثل برق .

خداحافظ!که می روید دنبال وصل و سیم دیگری!.

دو:

بدبودی و انتقام گرفتم وقت رفتنم!

چشمت به من نبود!

همیشه نگاه می کردی به ساعت ات!

سه:

به زور می خواهند گلابی را مثل سیب قرمز کنند .

وشعبده ی تغییررنگ!

نمی توانند اصالت سیب را زیر سئوال ببرند!

وگرنه گلابی آبی هم می تواند باشد!

 

چهار:

دم می کنم چای چشم تورا برای خودم .وعده ی عصر!

من صبحگاه بود که از لب تو عسل می خوردم!

پنج:

وای اگر مشخص شود که تو کودکی و من!.

تمام عاشقانه هایم برای بازی اطفال است!.

شش:

مزار ششش گوشه ات را با پای زخمی خواهم آمد .

تا ببینی که من راه رقیه (س) را چگونه آمدم .

 

هفت:

اصالتا توی مشتم هزار عشق هست .کوچولو کوچولو مثل موجودات سرزمین لیلی پوت!که همه به آن ها مظنون اند .که بی عشقان همه را عشق می دانند .مگر خلافش ثابت شود!

.

یک:

سرندی پیتی موجودی که حالا برای کودکان ناشناخته است برای ما سوزه ی جمعه صبح ها بود موجودی صورتی رنگ که بزرگ بود اصلا داینا سور بود ولی چشم های قشنگی داشت و مهربان بود .من می دانستم اگر در اقیانوس گم شوم یک وال بالاخره مرا خواهد خورد ولی پسر بچه ی توی کارتون شانس داشت و نه تنها زنده ماند . با دنیای جدیدی هم روبرو شد.یعنی می شود ؟من توی شهر خودم گم شوم و یک سرندی پیتی مرا پیدا کند و امید وار نگاهم دارد تا من از پیدا کردن خانواده ام مایوس نشوم؟شانس که نیست فردا زد و من گم شدم و تو پیدایم کردی .اولین کاری که می کنی می پرسی رمز کارت بانکیت چیست و فقط درصورتی مرانگاه می داری که از جای نامشخصی شارز شود و گرنه نان خور اضافی به چه دردی می خورد؟حالا تو سرندی پیتی باش و من .

دو:

از آن بدتر حادثه ی خانواده دکتر ارنست بود که حالا استغفرالله می گویند بابایشان دکتر نبوده و شغل دیگری داشته که نگویم بهتر است !حالا هرچی!وسط جزیره روی درخت بلد بود خانه درست کند .از نیشکر مواد قندی بگیرد .قایق بسازد و درنهایت از جزیره سروقت و حوصله فرار کنند!

من هم اینجا درتهران جمع بند تنها هنری که دارم آشپزی ست .

فردای روز گار گاز قطع شود و برق برود من بلدم آتش درست کنم و بچه ها گرسنه نمانند؟بعد البته به این موضوع هم فکر می کنم که کاش بلد باشم قایق بسازم یا اینها .فردا تو بعد از اینکه مرا از غرق شدن نجات دادی چه می خواهی به من بگوئی جز بی عرضه!آتش هم خودت باید درست کنی و لباس هاراهم خودت باید بشوری وشاید مجبور شوی شکارهم بروی .چون من آلرژی دارم !!!در آن صورت مدرسه ها هم تعطیل است و من آن حقوق مختصر معلمی را هم ندارم که بگویم بله!

واااااای!

سه:

رابین هود!که الان اسمش سر زبان هاست .هود بی مکث .هود راسان .هود فلان و هود بهمان!

و فکر می کنم روی بورس ترین کارتونی که دیده ام همین باشد ولی بااین تفاوت که سارقان امروزی معرفت رابین هودرا ندارند انگشترهای پادشاه را درسته می بلعند و بعد برای نامزدشان ماریان خرج می کنند نه ملت و اینها!

اصلا پولدارها خودشان می روند رابین هودهارا پیدا می کنند و دخلشان را می آورند که لذت پولداری نه به پول بلکه به ایجاد تفاوت من با دیگران است و این حقیقتی ست که رابین هودها می خواهند تغییرش بدهند .

همه ی دخترهای هم نسل من می خواستند ماریان باشند تنیس بلد باشند و بارابین هود تنیس بازی کنند و بعدش پدر پسرعموی خلشان پادشاه را دربیاورند و ملکه شوند .ولی خیلی از دختر هائی که من می شناختم با پسرعمویشان ازدواج کردند و مسئله ی هود فقط توی آشپزخانه برایشان اهمیت داشت!

.

چهار:

درکل توهم اینازنین!

بدان مثل خیل کسانی دیگر داستان سیندرلا را دوست داشتم که باپسر پادشاه ازدواج کنم که البته تو نبودی ولی ساعت 12 نیم شب باهم رقصیدیم و مثل آن ها توی عشق هم غرق شدیم .

وهمیشه توی زندگی همه ی ما یک آناستازیا هست که می خواهد پسر پادشاه را غصب کند ولی بی عرضه است و غلط می کند و من خوشگل تر بودم و تو آه تو دنبال من می گشتی و پیدایم کردی!

دیگر نگویم چه انیمیشن هائی دیده ام بهتر است و ختم کلام را با "قلعه متحرک"نقش می بندم که اگر عشق عشق باشد روز به روز جوانتر می شوی نه پیر!

جوجه اردک زشت: لیلا!

 

 

 

هشت:

ترومپ!

غم دنیا!غم نداشتن سلاح نیست .

چون بالخره شما باشید همه مسلح اند .

نه:

پراید:

مامن کیف پول من روی گاز بود چی شد؟

مامان بنز:

اونجا چرا؟تو نمی گی پولات می سوزه.خیلی پولداری؟

پراید:

بابا یه دقیقه گذاشتم روگاز اومدم اینور چائی مو بخورم دیدم نیست!

مامان بنز:

لامبورگینی و پورشه !کیفاتونو بیارید بگردم!

بوگاتی:

مامان این چه کاریه؟

لامبورگینی و پورشه:مایرمون شده رفتیم!

ننه خاور:

حالاچقدر توش بود؟

پراید:

بابا گواهی نامه ام .کارت ملی ام اصلا کارتام!به اضافه ی یه میلیون تومن!

باباپژو:

حالا پول لازم داری ده تومن بهت بدم!

مامان بنز:

آره ده تومن بهش بده کیفشم بهش بده!

بابابیوک:

مالت رو سفت نگه دار همسایه رو نگیر!چقدر پول تو کیفت بود؟100 تومن!کجا بود؟باور نمی کنی روی سیفون!کی؟دی شب!

همگی:

وا؟

بابابیوک:

ببین پراید جلوبچه ها خوب کردی گفتی یه میلیون ولی جلوی ما عادت کن راستشو بگی!حالا بفرمائید!

 

ده:

رهبرم .

دیدار شما آرزوی قلبی من است .

ولی دورا دور حب شما کم نیست .

 

 

یازده:

یادمه اوایل که می نوشتم تعداد خواننده هام همیشه یک بود!باور نمی کنید که فکر می کردم آمار گیر اشتباهه تا اینکه روزی که دوازده نفر بیننده داشتم روز شادی بود!بعد همین طور ادامه داشت .بعد فکر کردم اگه می نویسم وبلگ شخصیه و دلیلی نداره توقعی داشته باشم .ولی الان مطمئنم یه عده هستن که همراه من ان!من نمی تونم نگاه مهربون یا نامهربون شونو نادیده بگیرم .تا هستم این دقت و این توجه رو فراموش نمی کنم . ممنون

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم اومدن ازمون عکس بگیرن بذارن تو مجله ی ناسا من گفتم نمی خوام گفتن نه!باید عکس بندازید .خلاصه یه عکس دسته جمعی انداختیم اموم شد رفت الان فامیل تماس گرفتن میگن خیلی زشت و چاق افتادی!حتی یکیشون گفت اونجا کارنداری بخور بخوابه داری می ترکی!دمتونگرم!شما تشریف بیارید فضا قدمتون روی چشم !بخورید بخوابیدببینم شما تو عکس چه جوری می افتید؟من الله توفیق!

 

سیزده:

پائیز بوی خودش را گم کرد .

بهار بویش را به پائیز بخشید .

هیچ چیز توی دنیا عوض نشد  

جز اینکه.

درختها عصبانی شدند.

اما زبان نداشتند .

6 ماه کارو کارو کار .

به امید تعطیلات.

تعطیلاتی که دیگر نبود .

به همین سادگی!

چهارده:

بی خوابی یعنی همین.تازه فرداشنبه ست و روزکاری . عیب نداره یه شب م نوبت ما!

 

 

 


یک:

پول سیاه کف دست من . چه می ارزد ؟

من تورا بین کاغذهای باطله .

به اشتباه . فروختم!

دو:

باز گشت پروانه ها دیگر محال بود .

گل ها روی دست خریدارانشان . رفته بودند.

سه:

بغل دست من جوراب مب فروخت .

دیدم .یکروز همه را فروخت وبعد .

برای پسریکه وزنه داشت . کفش خرید .

گفت:همکلاسی پسرش است و کفش هایش.

دلم پرواز کرد!

 

 

چهار:

بوسه هایت را میان دستهایم .پنهان کردم .

تا پر نکشند و بروند .سمت لب هایم!

پنج:

تورا خوردم میان بستنی . پسته خانمی !

شیرینی و خامه و گلاب . نوش جانم .عشق!

شش:

مزار شش گوشه ات این شب ها قیامت است .

از سراسر دنیا می آیند .اربعین توست یا حسین(ع).

 

هفت:

یک:

من ساکن روم باستانم .شهر پر هیاهو و شلوغ!

امشب می روم تا جنگ دو گلادیاتور را ببینم . امپراتور نیز خواهد آمد .تمام لذت برده داری در این است که عاقبت یکی همه را ببرد!همه را بکشد و برای آزادیش و شهروندیش درشهر زیبای رم تلاش کند .

مردمانی پیدا می شوند که برده داری را نکوهش می کنند و اصلا تمدن هائی هستند که به داشتن برده اعتقادی ندارند .پس چطور می توانند مفهوم ازادی را برای فرو دستان جامعه معنا ببخشند!ما دموکراسی و آزادی را با تلاش می بخشیم و آن که آزاد است گران بها ترین شی را خود به خود دارد .ارث!آزادی و دموکراسی!

دو:

من یک برده از سیاه پوستانم!

می دانم سال ها بعد در کتاب های سپسد پوستان که مارا به اسارت گرفته و شکنجه می کنند داستان هایم را خواهند گفت!

چون ادبیات سپید پوستان بخشی از آزادی ست!

می جنگم تا آزادیم را به دست بیاورم چون می دانم نعمت آزادی خصوصی ترین لذت یک فرد است دراجتماع که هرگونه بخواهد رفتار کند .من برای ساعت خوابم نوع غذا خوردنم و میل به شادی می جنگم و داستانم دردنیای آزاد بعدها نوشته خواهد شد.

سه:

پول ندارم .بی کارم و دریک کمپ در آلمان زندگی می کنم .

درکشورمن آزادی فقط یک واژه بود و اینجا من دریک قفس هم علیرغم بی پولی و بی کاری و بی مکانی!احساس آزادی دارم!

به زودی همه را بهدست خواهم آورد و فرزندانم را نجات خواهم داد .دیگر من از آن کشور دور دور دور خواهم شد و با  تابعیت جدید ازاد آزاد زندگی خواهم کرد!

چهار:

نازنین!امروز از بچه ها پرسیدم مفهوم آزادی چیست ؟و دیدم درست حدس زدو .همه چیز!

یکی گفت:موی سر!یکی گفت:آرایش!یکی گفت:عشق و عشق و عشق!و یکی گفت:سیگارو یکی از همه بامزه تر گفت:استادیوم!

نه!آزادی همان میدان قدیمی تهران نیست .

از من بپرس که آزادی اسارتی ست که دوستش داریم .

اسارت به معنی مطلق وول بودن؟نه!شاید اعتقادات و لی ما دیگر قدیمی نیستیم و توی عصرجدید به موضوعات فراوانی فکر می کنیم .

نازنین تو بگو:به آزادی جزئی بیندیشیم یا کلی ؟

که من به قول حافظ از هرچه رنگ تعلق بگیرد آزاد شوم.یا نه!خودم را بکنم توی بند هر جزئی و زندانی بپندارم و آزادی بخواهم .

قربانت نمی دانم:لیلا!

 

هشت:

ترومپ!

با این همه فریب بازهم گاهی فکر می کنم .

دنیا دست عاقلان است و گرنه می پوکیدیم!

نه:

پراید:

تاکسی بابا با سوبارو ازدواج کن دیگه 20 سال نامزدبازی؟میخوای رکورد بشکنی؟

تاکسی:

کی گفتهما نامزدیم؟20 ساله ازدواج کردیم .فقط خونه نداریم!

ننه خاور:

پسرم من یه ملک تو نازی آباد دارم 150 متر 50 میلیون رهن کامل برو با عروست زندگی کن!

تاکسی:

خانم جون ما تو شهرستان مشکلاتی داشتیم انقدر نداریم صد و پنجاه مترم به دردمون نمی خوره یه 40 متری سالم لازم داریم .

ننه خاور:خوب سی میلیون بده چون توئی ماهی 500 تومنخیرشو ببینی!

بابا بیوک یواشکی:

خاور یه وقت سقف خونه روسرشون نریزه جوونمرگ شن!

ننه خاور:

آها یادم رفت می تونم 25 میلیون بگیرم ولی 5 میلیون رو تو خونه خرج کنی مثلا نوسازی!

مامان بنز:

زرنگ کی بودی تو ننه خاور؟کی خونه تو نازی آبد داشتی؟

ننه خاور:

یادت نمی آد همون موقه که اومدیم خواستگاریت .

پراید:

اوووووووه زمون تیر کمون شاه !رابین هود!شروود اینا!

 

 

 

ده: رهبرم .

اربعین می اید و جهان حیرت خواهد کرد .

از عشق عظیمی که به آل علی (ع)و حسین(ع) داریم .

 

یازده:

یعنی گریم خانم نرگس محمدی تو ستایش رو جوری بیان کردن انگار چی شده!

بابا فیلم داریم میبینیم!همین خانم اکرم محمدی جای مامان خانم نرگس محمدی هستن توی فیلم اسمشونم خانم بزرگه ماشالله از منم جوونترن!هزار ماشالله صد قل هو الله چشم کف پاشون دوسال دیگه توی ستایش چهار جای دختر خانم نرگس خانم یا همون ستایش خانم بازی می کننوووتا ما بفهمیمگریم یعنی چی!!!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهودیدیم یه رعد و برق زد بعد یه شهای سنگ از بیخ گوشمون رد شد!نمی دونید چقدر وحشتناک بود .دو دقیقه دیگه دیدیم فامیل عگس گذاشتن آقای ما با زیر شلواری دم فضا پیما دارن به آسمون نگا می کنن کت شونم انداختن رو دو ششون!

فامیل محترم!ما نسبت به پدیده های فضائی بی تفاوت نیستیم راس می گید عکس بذارید شهاب سنگ داره رد میشه ماداریم سریال ترکیه ای می بینیم.اینجا نشستیم تا مرزهای فضا به هم نریزه.بله!

 

سیزده:

باور نمی کنید ولی من این روزها یک ساعت معینی دارم یک نمایشنامه مشخصی رو می بینم و همه ی عوامل نمایش دارن از پایندگی و حمایت من تعجب می کنن نه آقا تعجب نکنید دارم با روایتی که شما طرح کردید درمان می شم!خودم می دونم چه جوری!تازه 8 شب دیگه باقی مونده .مثل قرصی که باید دوره اش تموم بشه حالا ادامه می دم.بله!جلاالخالق از من! بارک الله به من .آفرین به من .آخرش خوب می شم .

تئاتر چهل تیکه با بازیگرای نوجون و تازه کار تماشاخانه همای سعادت.بشتابید!

 

 

 


یک:

قلب من توان دویدن پشت سرتورا نداشت .

پیش از دیدن تو .تا توان داشت دویده بود!.

دو:

بستی چمدان چشم مرا و .بردیم سفر.

من جزصفا و عشق ندیدم در آن سفر!.

سه:

مثل حس لمس جوجه تیغی بود .

                                               حس حمایت از تیغ های زنده!

مثل حس لمس لاک پشت .

                                         حس حمایت از سختی و آرامی .

یک عمر نوشته بودمت!.

                                ولی .نخوانده بودی تا بدانی .

هیچ! .لاک پوشیده!

 

چهار:

کمر بند دو ابرویت .که باز می کنی .

قلب من حساب کار خویش را . کرده است!

پنج:

مردن توی تنگ!

با مردن توی اقیانوس یک فرق بزرگ دارد .

کوچکترهائی هستند که می میرند تا بمیری!و توی اقیانوس بخورندت!

ولی توی تنگ .

پرتت می کنند لا به لای هزار تا خوراکی دیگر .

جوری که گربه ها هم ترجیح نمی دهندت !بخورندت!.

شش:

مزار شش گوشه ات را هم جمال است هم کمال .

وقتی که می رسیم محو هردو ایم " زیبائی و برتری "

هفت:

داشتم فکر می کردم به دنیای دریا صفت!که چقدر چون ماهی از صبح تا شب مرا قبیم که توی قلاب نیفتیم و چقدر از صبح تا شب مراقبیم که توی قلاب بیفتیم . به عبارتی روزی صدبار می خواهیم یکجاهائی انتخاب مان نکنند و بالعکس آرزو داریم یک جاهائی انتخابمان بکنند!!!

.

خودم (یک):

شب عجیبی بود .قرار بود جواب کنکور بیاید و برویم از سایت ببینیم .دیگر آن دختر جوان با نشاط نبودم که رومه بخرم و سر چهارراه ولی عصر(ع)بالا و پائین بپرم که چه شده؟علوم ی قبول شده ام .نه!نبودم!

بانوئی بودم میان سال و انگیزه های عجیب و غریبی داشتم .

می خواستم مثل خانم "ع" باشم!فوق لیسانس قبول شوم و بروم چشم همکارانم را دربیاورم!می خواستم پز بدهم که بعد بیست سال کنکور قبول شده ام "جز کارهای شاق"و می خواستم با "تو" هم طراز شوم و اصلا حقوقم مهم بود که حالا بخندی یا نخندی 100 هزار تومان سال نودو یک فرق می کرد!!!

اسمم بود .اسمم لا به لای اسم جوانترها بود .من انتخاب شده بودم

همان ماهی بودم که سال ها حباب بالا انداخته بود که بیایند و با قلاب ببرندش کجا؟دانشگاه!

چه حسی داشت وقتی فهمیدم که خیلی ها قبول نشدند.حس برتری جوئی !

انگار داشتم از قعر اقیانوس بالا می آمدم وای حتی اگر قرار بود بخورندم .انتخاب شده بودم . ماهی کوچولو!

خودم(دو):

تو معلوم نبود چه جنسیتی داشتی !وحشتناک می ترسیدم که تو یک سیبیلو از آب در بیائی بی احساس مثل پسر یکی از اقوام که انگار عصا قورت داده بود .

نمی دانم این چه جور انتخابی بود!می خواستم قلاب تو را گاز بزنم ولی می ترسیدم قلاب یکی دیگر را گاز زده باشم .چطور می توانستم بفهمم که تو آن سیبیلوی خشک که قرار است سربازی برود نیستی؟!

بالخره فهمیدم!تو دقیقا خودت بودی یک دختر که احتمالا با موهای مشکی به دنیا می آمدی و دستهای کوچکت را توی دستهای من قایم می کردی و از بوسیدن تو .نه آن سیبیلو چه حالی داشتم .با من می آمدی خرید و صدایت را نازک می کردی و گریه می کردی .آه بهترین انتخاب شدن من!تو بودی!

ممنون که مرا انتخاب کردی و نمیدانی بعد از دیدنت که هم آنچه بودی که می خواستم چقدر خوشحال شدم .

تو به همه چی می خندیدی حتی ترک دیوار!برای همه چی داستان می ساختی و ازهمه مهمتر بقول قدیمی ها برای مردنم .تو گریه کن خوبی بودی .

خودم(سه):

مرا انتخاب کردی و آمدی تا درزندگی خودت شریکم کنی .

شریک!قلبتو قلاب اختیاری بود که گاز زدم !

طعم شیرین عشق می داد و عجب ماهی خری بودم که داشتم دستی دستی خودم را توی دام تو می انداختم .

راضی بودم .از چشم پاک و قلب مهربانت .هرچند دراقیانوس. تشخیص از قعر و عمق امکان پذیر نیست ولی .

لیلا

هفت:

ترومپ!

عجله نکن!همه یکروز می میریم .

ولی عمر طبیعی صفای دیگر دارد .

 

نه:

مامان بنز:

پزوتو که دیگه خوب شدی .پاشو برو بیرون .یه دوری بزن .خسته نشدی انقد نشستی تو خونه وردل من؟

باباپژو:

بنزی جون!تازه فهمیدم درمورد تو چقدر کم کاری کردم و این سالها رو ازدست دادم!باید کنار تو می بودم و زمان بیشتری رو باهات می گذروندم .

بوگاتی:

آه چه رمانتیک ولی .خاک برسر پراید!

پراید:

بوگاتی مامان بابای من عشقولانس شدن تو منو فحش می دی؟راس میگی بیا باهم سه ماه بریم ایتالیا بچه هارو هم ببریم .

بوگاتی:

الان فصل مدرسه؟

پراید:

خوب بچه هارو می ذاریم پیش مامان اینا!

مامان بنز:

ببین پراید غلط کردیم .بی جا کردیم!همه برین دنبال کارتون .توام پژو جدی میگم درو بازکن برو بیرون!

ننه خاور:

چه رمانتیک!مگه نه بیوک؟

بابا بیوک:

اصلا ام!نه درحد ما!

ده:

رهبرم .

عشق به ایران به ما انگیزه می دهد .

مثل عشق اهل بیت (س) که دیوانه وار هستیم .

 

 

یازده:

فکر نمی کنید ما خیلی بیش از حد از همه چی خبر داریم ؟

خبر خبر خبر خوبه ها ولی یه طوریه .دیگه رسیدیم به آمار!رسیدیم به عمق خبر یعنی تحلیل گری ام می کنیم .رسیدیم اون ته یعنی منبع خبر!عجب چیزی هستیم .اصلا دیگه دربطن خبریم .طوریکه خودخبرم خبرنداره ما چی هستیم .اصلا دلیل خبر یه چیزی تو مایه های اردن خبر .اصلا نمی تونم توصیف کنم .دیگه ما چی خبر می تونیم باشیم .

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم دیدیم چن تا رزجاودان از زمین رسید باورتون میشه ما اینجا هستیم رسانه ای شدیم و چن تا زمینی عاشقمون شدن و بهمون میگن عشق آسمونی .؟البته که من از این سوسول بازیا بدم می آد ولی میگن یه زمینی عاشق من شده .85 سالشه!تو کار تراختورام هست!

آقاجان مارو وارد حاشیه نکنین ما فضانوردیم !می فهمین؟فردا فامیل روزمین راجع به ما چی می گن؟

میگن یه کاره پاشده رفته فضا با اون سن و سالش اینجوری!نکنید!بابا دل لامصبتون رو نگه دارید!اه!عجبا!

اصلا بر می گردم زمین دیگه از کجا می تونید منو ببینید هابل دارید؟نه!دیگه پیدام نمی کنید!

سیزده:

تو آشنای منی .به این خوبی ولی من .

دراعتقادات خودم .بیگانه پرستم !!!

چهارده:

روزهای نیروی انتظامی مبارک .مخصوصا امروز که مربوط می شد به دنیای سایبر .به پلیسای فتا و فضای مجازی تبریک .موفق باشید .

 


یک:

(هدیه)روی لب هایت" رز جاودان".

برای من . که هیچگاه نبوسیدمت!

دو:

درانبوه غم . کمی خندیدم .

حتی مادرم باورش نشد!وقتی گفتم!

سه:

برگ برگ ریخته بودم پای تو .

من درختی که در " سنتز"عشق و حسرت!

درپائیز پای تو .شعر می ریختم!

 

 

چهار:

نگارم دیوانه شد!.

دوست داشت .توی مینیاتور استاد" بهزاد"

لیلی باشد .

ساقی شد!!!.

پنج:

بوئیدمت "!کاری که برای تو " هیچ" نداشت!

حتی زحمت چشم بستن و ." بوسیدن"!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را باور دارم مثل خدای .

آن قدر که با پای شکسته هم بیایم جهت حاجت هام!

 

هفت:

یک:

از خانه ام که یک پنت هاووس جائی در نیویورک است دارم آن پتئین را نگاه می کنم .

تو."وسواس "خریدن نان داری!نگاه می کنم که چطور نان هارا درکیسه ی پارچه ای بغل کرده ای تا کسی به آن نخورد!هرچقدر هم به تو می گویم اینکار درست نیست .قبول نمی کنی .نان باید جای مخصوصی و توسط شخص مخصوصی پخته شود و به این خانه بیاید .

چه کنم دوستت دارم وگرنه به خاطر این اخلاقت از تو .جدا می شدم!

دو:

از خانه که دور می شوم از عشق غذای تو پاهایم سست است .

نرفته می خواهم برگردم .

در"دهلی" چندان متداول نیست ولی بانوان هندی نان را درخانه طبخ می کنند .من بوی " کاری" ونان تو را که نمی دانم چی و چی تویش می ریزی دوست دارم .یکبار سر یکی از دوستانت عجیب بحث کردیم و داشتیم جدا می شدیم ولی بدون اینکه به تو بگویم بخاطر همین اخلاقت " پخت نان " ادامه دادم!!!من وابسته ی دست پخت تو و نان هایت هستم .

سه:

عادت بچگی را نمی توانم فراموش کنم .

شاید یک جنتلمن نباید این طوری غذا بخورد ولی من سر هر میز شامی با سوپ باید تکه های نان بخورم .

آن خانم فرانسوی که روبرویم نشسته حتما دارد فکر می کند که تیپ من " فیک " است و برای اولین بار دارم چنین جاهائی غذا می خورم بگذار فکر کنند ولی . به به!همیشه یاد دست پخت ها ی مادرم می افتم وقتی چیزی نبود و مارا با سوپ و نان تکه تکه شده سیر می کرد .

چهار:

آه ای نازنین!

می روی از سید حاجی آقا نان سنگک می گیری چون می دانی بدون وضو نان نمی پزد و خودت هم وضو داری .همیشه .

بوی سنگک سید حاجی را هیچ کجای دیگر ندارد .به خصوص اینکه وقتی کله پاچه هم خریده باشی .

اصلا تو نباشی من چکار کنم؟!همین خریدن نان انگار به من قوت قلب می دهد که تو هستی .

که پول نان حلال و خودنان هم طعم بهشت دارد .

ای عشق!

لیلی

 

هشت:

ترومپ!

آمدیم و نشد و نقشه های شما خراب شد .

با فکر مردم دنیا چه می کنی؟

 

نه:

پراید:

تاکسی جون یک کم حواست رو جمع کن پول بیشتری در بیاری .روزی 150 تومن؟ یعنی چی؟

تاکسی:

پراید جون تو خودت روزی چن در می اری؟خبر شو دارم بیشتر از 60 تومن اگه دربیاری .

بابا پژو:

بذارید من خوب شم !بالا سر مریض دودوتا چهارتا می کنید .آخه من مردم!!!عصبانی می شم!

مامان بنز:

قربونت برم .کی گته تو مرد نیستی!بلند شی یه دور بزنی 300 در می اری!

ننه خاور:

بیوک همین طوری روزی 400 در می آره!بعد تو نمی تونی؟!

پراید:

ننه خاور اینجا که نمی خوان از مون مالیات بگیرن دروغ بگیم .اگه به حسایب بابا بیوک باشه من 40 در می آرم!!!واللا!!!

 

ده:

رهبرم .

کوله بار تجربه ی مارا کمتر ملتی دارد .

تاریخ جهان جاهائی مدیون ملت ایران است .

 

یازده:

امروز شنیدم از دکتری این واژه هارو که " با مرگ اشغال فکری پیدا می کنند"نصیب نشه!!!ولی 90 درصد کسانی که با مرگ اشتغال فکری پیدا می کنن فکر می کنن بازماندگانشون بعد اونها چه می کنن !!!اشتغال فکری شونو از دست می دن!

مثلا کسی که اشتغال دولتی داره بعد از اشتغال فکری به مرگ فکر میکنه بقیه ی خانواده که بیکاران چیکار می کنن!!!ادامه می ده چون می دونه دیگه شانسی رو به کسی نمی کنه!دیگه اشتغال شونو .بله از دست می دن!!!

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهو من آلرزی گرفتم .

بیست تا عطسه یهوئی آمد و رفت .انقدر خجالت کشیدم که نگو بین کی؟ فضانوردان بزرگ!حالا بعد یه ربع دیدم فرمانده فضا پیما اومد تو .گفت چیکارکردی؟هول برم داشت نکنه زدم تاسیسات فضارو وقت عطسه داغون کردم دیدم نه!یه نمودار دستشه قدرتی خدا بعد چند میلیون سال از روز تولد زمین موجودات فضائی به عطسه من واکنش نشان داده و دستگاه فرمانده بوق زده بود!واقعا متشکرم خدا!همین مسئله درزمین هم انعکاس داشت فامیل شب پیام دادن تبریک!تو بالاخره مارو سرافراز کردی .خدایا شکرت.انشالله

 

 

درمورد تیتر باید بگم توسریال های کره ای من بالخره نفهمیدم چوسان درسته یا پوسان " یک بندر قدیمی"بعد سرکار خانم جینا لولو بریجیدا و فیدل کاسترو!!!بعد شم جهنم بذار بگم همیشه بین گل ها حالا ایرانیش بین نخود لو بیاها دنبال یه دختر کوچولوام از تامبلینا خوشم می آد می خوام بگیرم تو مشتم باهاش برم بازار!!!!

سیزده"

baby!cyber space

 


یک:

روی من زیر اب بود و تو نمی دیدی.

مرگ مثل ریشه ی نیلوفر . درمن.

دو:

دویدم رو به آتش .از سوختن سرمایه درهراس .

شعرهایم دروزش باد .سوخته تا خدا می رفتند .

سه:

می رفتیم و بین ما سکوت" خورنده " بود!

اعصاب و عشق و اعتماد .دیگر نداشتیم .

 

چهار:

بگذارند .پائیز دستهایش را هم می خورد .

مثل خوردن روح برگ ها .

مثل خوردن ابرها توی آسمان .

مثل خوردن تابستان .

قرچ قرچ!

وکسی باور نمی کند .روح من چطور خورده شد؟

میان روح برگ ها . میان روح ابرها . یا میان روح تابستان .

اهمیت داشت.

پنج:

"شعرمن" مایه داشت آنقدر که " کامیون ها"

تلاش می کردند بنویسند پشت شان . " شعر من"!!!

شش:

مزار شش گوشه ات را به قلب خود فشرده ام .

مثل در آغوش گرفتن رقیه (س) است .اغوش و مزار تو .

 

 

هفت:

یک:

جایزه ی " پولیتزر" را گرفته بودم و داشتم می آمدم خانه که حواسم به تو پرت شد !

زنگ زده بودی که بگوئی وقتی مایع کیک را می ریزند توی مخلوط کن .درش را می بندند یا خیر؟

که از محل اهدای جایزه تا خانه داشتم به دسته گل تو فکر می کردم که اگر برگردم باید چند ساعت توی آشپزخانه بشورم و بسابم تا مایع سفت شده ی کیک از درو دیوار برود .

.

توی خانه امان اما بوی کیک سوخته دنیارا برداشته بود .تو هوس کرده بودی توی بهترین روز زندگی من با پختن کیک مرا غافلگیر کنی .ولی خوب!.

وقتی داشتم با لبخند و قهوه فرو می دادمش پائین گفتی:آه عزیزم!دفعه ی بعد.بعد موفقیت تو .کباب می پزم!و بچه هاراهم دعوت می کنم .

ومن توی دود .دود و دود!یادم آمد یکساعت پیش تازه " پولیتزر " گرفته بودم!

دو:

داشتم از محل گرفتن جایزه نوبل به خانه بر می گشتم .

که تو زنگ زدی و گفتی : عزیزم!می خواستم لباس هارا بشورم تا به تو کمک کرده باشم ولی شک دارم مایع سپید کننده توی لباس شوئی ریخته باشم یا مایع لبس شوئی!

تمام مدت داشتم به رنگ پریده گی لباس قرمزی که با خواهرم از شانزه لیزه خریده بودم فکر می کردم هزار یورو ارزش داشت!فقط یکبار!آه نگویم!

.

وقتی رسیدم دوان دوان به حیاط پشتی رفتم تا ببینم لباس ها درچه وضعیتی هستند .تو نشسته بودی و میز پر بود از گل و قهوه و کیک!و همین طور که به من نگاه می کردی واشک توی چشم هایت بود گفتی :عزیزم!یکبار خواستم کمکت کنم!

ولعنت!

پیرهن قرمز من خال خال و سفید سفید شده بود!

شانس آوردی جایزه هنوز توی دستهایم بود .یاد افتاد هنوز یکساعت نیست که جایزه را گرفته ام .

سه:

داشتم با جایزه " امی" به خانه برمی گشتم .که تو زنگ زدی و گفتی : آه عزیزم!بیائی خانه من نیستم و چندروزی جهت دیدار کوههای " تبت" به هیمالیا می روم!!! شام هم که خورده ای!خوب بخوابی!

می دانستم درخانه چه تصاویری خواهم داشت .درخانه همانطور که حدس می زدم .

لباس های زیرت را پخش کرده بودی و عادلانه میان تخت خواب و کاناپه پهن بودند .پیراهن هایت را ریخته بودی وسط اتاقک لباس ها و زیر جامه هایت چنان دورو بر اتاق ریخته بودند که یکیشان را از روی لوستر اتاق برداشتم .

آه عزیزم!می دانم چقدر خوشحال بودی و رفته بودی خنک ترین جای دنیا تا خودت را خنک کنی !و درضمن نخواسته بودی به من زحمت جمع کردن چمدان هایت را بدهی .

خوش بختانه هنوز از گرفتن جایزه چند ساعت هم نگذشته بود .

اوه ه ه ه ه !

چهار:

آه ای نازنین!

تعادل به هم می خورد اگر من جایزه بگیر باشم .پس تو همیشه باش!

پوست خودم را نمی کنم تا از تو موفق تر باشم!و همیشه برای کنفرانس ها و همایش ها می توانی روی من برای اتو کشیدن لباس هایت حساب کنی!

حسابی خوشحال می شوم و به بچه ها می گویم:رفته است تا برای ما افتخار کسب کند و می دانم تو جنبه اش را داری .

خدای من .روزهای خوب را درزندگی ما بیشترکن!

 

 

هشت:

ترومپ!

شایع شده شما عاشق ما شده اید!!!

می خواهید مارا بگیرید ولی نمی دهند هرگز!!!

 

نه:

بابا پژو:

بچه ها من چن روزی باید بیمارستان بخوابم!

پراید:

چی شده بابا!داری وصیت می کنی؟(هههههه)

مامان بنز:

زبونت رو گاز بگیر!دوروز می خواد بخوابه بیمارستان .سینوس و پولیپش رو عمل کنه .تا شبها خرو پف نکنه نمیشه که!یه عمره مغز م رفته شبا شماکه خبر ندارید؟

ننه خاور:

چرا؟من دارم!اونچه من می دونم خروپف تواه!شب تا صب آروم نداری یا می ری دستشوئی یا خروپف می کنی بعد بچه من باید بره بیمارستان!

بابا پژو:

مامان!مشکل پزشکی دارم!مردونه اس!

بابا بیوک:

اینو بگو!ابهت داره!سینوس و پولیپ؟مارو داشتی گول می زدی ؟اونم سرچی خرو پف!

لامبورگینی و پورشه:

آخ جون!بیمارستان می ریم ملاقات!بخش مردونه!

مامان بنز:

همینو کم داشتیم .من اعصاب ندارم!

بوگاتی:

آخه چرا؟داره می ره خوب شه .نمی ره که با حال بد بیاد!

مامان بنز:

شایدم اومد!

بابا پژو:

نترس!دکترای ایران خوبن!تازه من بدبختم صد تا جوون دارم یادته خودم به خاطر یه میلیون منفجر کرده بودم .می آم دوباره می رم سرکار

ننه خاور:

بنوا بالا!(اصطلاح ترکی)

ده:

رهبرم .

کل ایران فکر مثبت است و همه ایمان به حق دارند .

این بین اعتقادشان به آل علی(ع)هست و بس.

یازده:

روز منسوب به مولانا و شمس گذشت و امسال با حرف و حدیث های بیشتری همراه بود .از داستان فیلم اینده و از رابطه های گذشته ی مولانا و شمس .

خلاصه اینکه از من می پرسند بی شمس یعنی چی؟و من می گویم :شمس ندارم آنها می خندند ولی نمی دانند که من دارم!

خوب چرا باید نداشته باشم؟مگر چه می شود داشته باشم؟

یک شمس شهید همت که من ندارمش ولی دارمش البته!من همین کش و قوس داشتن و نداشتن را دوست دارم نه مولانا شدن و شمس تبریزی کو؟

می فهمید چه می گویم .حالا بخندید که یعنی تو باید شمس داشته باشی؟!!!!

دوازده:

تو فضا نشته بودیم یهو دیدیم یه صدای بلند دالامب اومد .

انگار یه تشت از سقف آسمون افتاده باشه زمین .حالا ما که روی زمین نیستیم .اینور اونور دیدیم فرمانده فضا پیما با سرو صورت سیاه اومده چی شده چی نشده؟نگو نوک فضا پیماش رو پراید ساخته بود ته فضا پیماش رو فورد اگه فکر می کنید نوک فضا پیماش افتاده بود اشتباه می کنید ته فضا پیماش افتاده بود .رفته بود زیش درستش کنه روغن ریخته بود رو صورتش .حالا خوش بختانه توفضا همه چی گارانتیه مخصوصا خارجی حتی اگه خودت دست کاریش کرده باشی!!!

جالب اینکه شب عکسش رو تو پیج بهجت خانم دیدیم من نمی دونستم اونم فامیل بهجت خانمه .جل الخالق!

 

یه تشکر دارم از کسانی که می خوان از من یه موجود جدید بسازن:

از صدام:شمسی فضل الهی

از هیکلم: آنجلینا جولی

از دستهام:بروس ویلیس

از روحیاتم:آرنولد شوارتزنگر

از ذهنم:دیوید کاپرفیلد(شعبده باز)

از علمم:دکتر حسابی

از خانه داری:شهین خانم

از شوهرداری:مامانم

از جنبه های پلیسی:شرلوک هولمز

از اندیشه های ی:دکتر دهکردی

ازت:مارگارت تاچر

ازوبلاگ نویسی:

عباس قاضی زاهدی(کاسنی رحمه الله علیه)

ولی من همون خودمم ببخشیدآ .مایو سنشید و سعی تون رو بکنید . و به تلاشتون ادامه بدید .

شایدم شد!

آها از نظر فضای مجازی : هیچ چی رو یادم رفت!!!

سعیکم ماجور

من الله توفیق .

انشالله.

خداروچه دیدی.

 

 


یک :

فراز عشق من آن گنبد طلاست رضا !

که کبوتر شوم میان دودوست . بنوشم آسمان !

دو :

می روم رو به روی سرزمین عشق .

دلم نیست ! گم شده .

با سر هوای عشق ، می کشدم می کشدم سوی عشق .

سه :

ریاکار بودم با عشق تو حسین (ع) !

رضا رضا توی دلم بود و عاشقت بودم .

 

 

چهار :

مرا چون آهوی قدیمی داستان های گذشته .

رها مکن !

بگیرم از دل دریای مهرت ، رضا رضا !

پنج :

اگر خدای بخواهد میرسم به خدمتتان

جناب رضا (ع) من غلام و کوچک تان .

شش :

مزار شش گوشه ات را رها نمیکنم ولی .

رضای دوست که شهدا ، صدا می کندم .

هفت :

ریز و درشت دلم را ریخته ام مقابل تو .

آقا ! به چه درد شما میخورد این دل سیاه

که پر از داستان های کبود است ، چند ؟ .

میروم برای فروش تا کربلا ، میخرندم .

حال می آیم و می آیم مشهد که بخرندم .

میخری ؟.

مثل حسین (ع) که عمر هاست میشوند ؟ قربانت بروم .

آمده ام که بشنوی ام و اسیرم کنی و قبول شوم .

قبولم میکنی ؟.

.

میخوام مثل همیشه برنده عشق شما ، برگردم .

که حاجت من ، همین که بشنویم ، که قبول کنیم که ببوسمت که بگویم :

آمده ام ای شاه ، پناهم بده .

که حاجت من ، بزرگ یا کوچک ، در نگاه شما ، مختصر نیست ؟

دست های لرزان من که مینوشدتان ،

مثل جگر تشنه کبوتران حرم .

درک وسعتی ست که هر که بفهمد ، رها نمیکند شما را .

خدایا ، من کی ام ؟

کاش گوشه ای از رضا باشم .

کاش .

ادامه عشق رضا باشم به تو !

کاش من که بوی حسین هم میدهم ، از تمام دنیای عشق های کاذب ،

فارغ التحصیل شوم و توی همین دانشکاه ها همیشه دانشجو بمانم

.

.خدایا !من رسوا شوم شاید . شاید درزندگی آبروی خودرا ببرم .از بس که بیایم و در آل علی

(ع)رضاو حسین ات را بزنم وبنشینم و درد دل کنم و قربان صدقه ی اولادشان بروم که نادانان بخندند که تاریخ و گذشته .بگذار.

ندارند مثل من .عشق شاهزاده ی معصوم و روح آزاد گشاده دست که من دارم .

می ایم و در عشق غرق می کنم خودرا!تا از دنیای کثیفی که امروز هست .بشویم تن خویش را و پاک مثل عاشقان واقعی دنیا سختی هارا ادامه دهم .

.

 

هشت:

ترومپ!

می گذرد روز های سخت .

بار دگر روزهای چون شکر اید .

 

نه:

مامان بنز:

کارت بنزین تاکسی خونه ی ما جامونده پراید می ری خونه شون بهش بدی؟

پراید:

نه!

باباپژو:

ببین پزو!زانوی غم به بغل بگیری فایده نداره که . اون خانم فرانسوی نبود تورو هم برای سریداری نمی خواست .فردا می رفتی فرانسه دل و جیگرت رو در می آوردن می فروختن .ما چیکار می کردیم؟

پراید:

پدر دل و جیگر من بدرد کی می خوره؟

بوگاتی:

پس منو و لامبورگینی و پورشه چی؟تو به هر قیمتی می خوای تابعیت فرانسه رو بگیری چی بشه؟بیا یه هفته بریم خونه مون دوبی !!!

ناگهان لامبورگینی و پورشه:

ما نمی آئیم .!از وقتی ورود بانوان به ورزشگاه ازادی ممکن شده می خواهیم تو همین مملکت با مامانمون بریم استادیوم ازادی!

پراید:

چی؟!

 

 

ده:

رهبرم .

رضای آل علی (ع)فروغ کشور ماست .

می درخشیم و عاشقیم ورضا رضا قلبمان .

 

 

یازده:

 

توی بعضی از نقاط کشورمون میلیاردها میلیارد تومن برای ساخت منازل مسی و شهرک ها وویلاها ی بسیار زیبا با قیمت بالا ساخته شده .کاش قانونی بود که قبل از ساخت چنین اماکنی مبلغی از طرف دولت به منظور ساخت مکتن های رفاهی از جمله بیمارستان از افرادی که با تمکن مالی این اماکن رومی سازند دریافت می شد و حداقل درهریک یا چند میلیون نفر ساکن مرفه یک بیمارستان مجهز ساخته می شد .

روزانه چندین نفر حتی افراد متمکن ساکن .متاسفانه بدلیل امکانات درچنین مراکزی از دنیا می روند که نتیجه ی بی اهمیتی مسائل درمانی درمراکز حتی گاها پر سود کشور و مرفه می باشد .

 

دوازده:

توی فضا نشسته بودیم یهو دیدیم ای وای خبر اومده که روی زمین چند تا داینا سور بزرگ دیده شده !ما باور نداتشم که واقعیت داشته باشه که بلافاصله فامیل از فاصله ی یه متری از ون عکس و فیلم برامون فرستادن که خوش بختانه مشخص شد از کنار حیاط بهجت خانم جون اینها گذشتن و کارخاصی نکردن . کلا گیاه خوار بودن و الان درپارک شهر فامیل بلیط می فروشن و نمایششون می دن .

جل الخالق !

سیزده:

قربون خدا برم . همین که ما خواستیم یه تور اروپا ببگیریم یه چن روز ی جهت استراحت بریم خارج!خارج گم شد . ای خداجون !پیداش کن !هزینه ها داره بالا می ره فردا من . منو ببین .من!تو این مملکت خارج نرفته باشم چیکارکنم؟چی بگم؟چه جوری جواب ملت رو بدم؟!

چهارده:

ببخشید که چن روز گذشته خیلی مشغله داشتم و نتوستم برای وفات اماحسن مجتبی  و پیامبر اکرم چیزی بنویسم .

 


یک:

فریب عشق تورا خوردم و برده ی تو .

فروختیم به بازار شعر که . سود نداشت!

دو:

میان مرگ لذت رفتن از تو مرا کشت .

چرا که مانده بودم و. تو توی فضای دیگری .

سه:

برق دستهای تو رفت بین استخوانهای من .

نشکست ولی سوزاند تا عمق رگ های من .

چهار:

هزار بار رفتم و برگشتم از دروغ خود !:

من دوست داشتمت ولی . خداحافظ!

پنج:

سرقت دل کار ساده ای نیست .

که هر سارقی که ادعا کند . ممکن باشد!

شش:

مزار شش گوشه ات را نفس کشیده ام ولی .

هنوز بی نفسم . تا هوای تو .

هفت:

ودوران قدیم نه  ان قدر قدیم ها که شما به یاد پارک ژو راسیک بیفتید .دخترها و پسرها دنیای عجیبی داشتند .

یک:

ماشین آریای آبی ام را پارک می کنم و سیگارم اتش .

نمی توانم خوشحالی ام را پنهان کنم .ژیان آبی ام را فروختم و یک آبی دیگر خریدم .می دانم شیرین خیلی خوشحال می شود و می رویم تجریش و باهم بستنی می خوریم

رفته ام شلوار پاچه گشادم را از اتو شوئی گرفته ام و پوشیده ام و موهایم را مدل جدید کوتاه کرده ام .

.

یک سنگریزه بر می دارم و می زنم به شیشه ی اتاق شیرین .اه پس چرا نمی اید . دوباره یک سنگ از جیب شلوارم در می آورم و می زنم به شیشه ی اتاق شیرین .اه پس چرا نمی اید ؟

به سمت درخانه شان می روم وزنگ دررا می زنم .یقهی خرگوشی پیراهنم را صاف می کنم ولی . هیچ کسی دررا باز نمی کند . آه زمان قدیم است و لامصب من موبایل ندارم سال 56 است و بدبختانه دررا باز نکنند من ازچه کسی بپرسم که چرا باز نمی کنند.حرصم می گیرد و یک لگد به درخانه اشان می زنم و فریادکه:شیرین .شیرین .منو سرکار گذاشتی .

.

چشم هایم را باز می کنم و با شیرین چشم تو چشم می شوم .ساعت پنج و نیم صبح است .باز لگد زده ام و بیدارش کرده ام . می روم اشپزخانه و شیر و کیکم را می خورم و لباسم را می پوشم .اماده می شوم که بروم سرویس .باید بچه هارا ببرم مدرسه . تاکسی زرد و خوشگلم را ناز می کنم و توی هوای سرد نفس گرمم را بیرون می دهم . برمی گردم به سمت پنجره ی اشپزخانه .

شیرین دارد نگاهم می کند .

دو:

من گول ظاهر پسرهارا نمی خورم!سال هفتاد و یک است و یکی اشان پشت سرمن تو ی کلاس چین نشسته .دکتر شاهنده دارد درس می دهد و همین طور می خنداند که یکهو یک لگد محکم می خورد به صندلی من .کلاسورم می افتد روی زمین .صندلی ها فی است و بعضی هایشلن دیگر کج شده . سریع نوشتن جزوه را پی می گیرم . پشت سری ها سه تا پسر سیبلو اند که هی دارند حرف می زنند و مثلا بامزه بازی در می آورند خوشم می آید که دکتر شاهنده حالشان را می گیرد .

زنگ می خورد و همه مان که توی کلاس مثل ماهی کنسرو بودیم .می رویم بیرون .

.

سال 98 است و توی پارک منتظرم که دخترم از دانشکده برگردد .سه مرد سیبیلوی پیر دارند از دور می آیند .از ژست شان خنده ام می گیرد .شلوار جین وکت پوشیده اندد و خندان و شاد به نظر می آیند .همین طور که نزدیکتر می شوند می شناسمشان سه جوان همکلاسی قدیم که البته دیگر اسم ها و نکته ها از قدیم خاطرم نیست .

با آن بی مزه گی خوب دوستی شان را حفظ کرده اند . و ازهمه مهمتر سیبیل شان !جل الخالق می گویم و به رد شدنشان نگاه می کنم .

سه:

تو هم ای نازنین!

قدیم چی بودی؟هرچه بودی از بین دیده ها و گذشته های من . به سلیقه ام رسیدی .

نه از دوران جنگ و بوی باروت !که از دوران و سال های بعد بوی زندگی و عشق هم می دادی .

فدات :لیلا

هشت:

ترومپ!

گلیم خودرا از آب بیرون کشیدن .کارهرکسی نیست .

ما توانستیم .درتنهائی ها !

نه:

پراید:

ببین تاکسی به کسی نگو که من سرویس دو تا خانم رو گرفتم منظریه!مامانم بدبینه هی سئوال می پرسه من بدم می آد .

تاکسی:

من عذاب وجدان دارم بگم؟

پراید:

چی رو بهش گزار ش دادی اقلا بگو از عذاب وجدان ات کم بشه!

تاکسی:

اون خانم پیر که یه دفه تورو بوسید یه 500 تومنی ام دستت داد.

پراید با عصبانیت:

چرا گفتی؟بابا ما مردیم .شاید صدتا اتفاق افتاد چرا کارای منو به مامانم گزارش می دی؟

تاکسی:

خوب اون خانم کی بود؟

پراید:

مامانم پرسیده یا سئوال ذهنی خودته؟

تاکسی:

همین طوری.

پراید:

عمه یه نفر!

تاکسی:

آخی .چون ثواب کرده بودی ؟.از کجا می اومد .

پراید:

ببین تاکسی هفته ی پیش روی صندوق ات جای رژ لب بود هیچی بهت نگفتم گفتم بری سوبارو دخلت رو بیاره .چی کار داری عمه ی یکی بود دیگه!

تاکسی:

مثلا عمه کی؟

پراید:

می گم.عمع شادانه خانم .بیچاره هرچی پرایده می بوسه .فکر می کنه بردارزاده شه .صد سالشم هس!

تاکسی:

خوب اینو بگو!اون رژلبم روی صندوق من همین طوربی بود دیگه .

پراید:

آآآآآآرررررررره!

 

ده:

رهبرم .

قلبمان استوار مثل دماوند ایستاده است .

زنده ایم . به عشق علی (ع)مرتضی .علی .

یازده:

یعنی داشتیم با تله کابین 2 نمک ابرود بالا می رفتیم من داشتم پائین رو می دیدم و می گفتم :جل الخالق!بچه ها گفتن چی شده؟

گفتم :من موندم این همه بطری اب رو کی روی کوه جای صعب العبور انداخته .بعد یکی خندیدو گفت:خیلی ساده از پنجره تله کابین .

ضمن تشکر از همه بخاطر خلاقیتشون درریزش زباله .باید بگم همه جارو به گند نکشیم .لطفا!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم صدای گریه و زاری می اد که نگو .

گفتیم یا خدا !نکنه فرمانده فضا پیما طوریش شده باشه .دیدیم خانم دکتر ایلتس!نشسته چه گریه ای می کنه گفتیم چی شده؟گفت:یاد زمین و ناخن هام افتادم .جیگری بود .قشنگ بود .

خوب کمی دلداریش دادیم بعد عکس بهجت خانم جون رو نشونش دادیم و گفتیم .:

جیگر فامیل که عمری درعین سادگی و زیبائی زندگی کرد و می کند .

بله!

 

سیزده:

باران .هنوز توی شهر ما نباریده یود .

ودریا با ما قهر بود .

رفتیم بالای کوه و گریه کردیم .

ابرها هم .

شهر خیس شد از اشک .

ودریابالا آمد .

ماهیگیری ممنوع شد و مردم .

توی خانه ها سریال تماشا کردند .

چهارده:

چه سه روز چه سه ماه من چهارتا چمدون بستم کمترم نمیشه .

اینکه چطور می خوام فرانسه رو تو سه روز ببینم به خودم مربوطه .همین طور جمدون بستنم!

 

 

 


یک:

نشد که دست من از سرنوشت تو .کوتاه!

نوشتمت که .افسانه ها شوی . فردا!

دو:

توی سرم صدای آبشار بودوخدا .

نمی شنیدمت که صدایم کردی: لیلا!

سه:

دردرا که می نویسی .خون می چکد از چشمت .

دردا که درد من ."هرگز "درمان نمی شود با اشک!

چهار:

چشیدمت که صدای بال یاس می دادی .

توی هوای ملس با چای . توی لاهیجان!

پنج:

انکار کن مرا .

من که ادعای پیامبری نداشتم!

مثل خودت که .

ادعا می کردی و . خبر هم نداشتی !

شش:

مزار شش گوشه ات را به قدرجان آمده ام .

میمیرم اگر درمسیر تو . حسین(ع).مردنم شهادت است .

 

هفت:

توی کیفم قبلاها چه بود مثلا؟نان و پنیر!کتاب های درسی . تحتمالا بعدها مقدار بیشتری پول برای رفت و آمد .خرید .گاهی لوازم اریش و این روزها .انواع قرص!

.

عزیز!

نمی دانم تو مرا چگونه شناخته ای که هیچگاه گذارت به کیف من نخورده است!فکرکنم می دانی که به قدرکفایت آمد و رفتم همیشه دارم و آنقدر مهربانی که دلت به رحم می اید که چگونه می خواهم به منزل برگردم . شایدهم خودت را به زحمت رسوائی نمی اندازی که دریغ 50 تومن ببری و من هوچی فردا بگویم 100 تومن داشتم که رفت .

بهرحال امروز می خواهم میان همه ی تشکرهتئی که از مان بچگی داشته ام از شماهم تشکر کنم .

روز ی چند بار به من سفارش می شود که مبادا رمز کارتت را که می گوئی از کارتت سو استفاده شود که خوش بختانه یکی که به من می گوید گدای فرهنگی خیالم را راحت کرده که .ای عزیز!مگر چقدر همان اول توی کارت تو پول می ماند که مردم زحمت رسوائی به خویش بدهند و بخواهند از توی کارتت پول بردارند .!

باید بگویم من عزیز!معرفت شما را با پوست و گوشت و تن خود کاملا لمس کرده ام و باید خدمتتان عرض کنم که انگار مدیون روانشناسی جنابعالی یا دستگاه های پیشرفته ی جنابعالی ام که هیچگاه هیچ چیز از بنده کم و کسر نشده!.

لذا دراین فضای فرهنگی که بصورت رایگان همه درآن مشغول فعالیتیم .خواستم از جنابعالی و همکارانتان کمال تشکر را بنمایم و بگویم متاسفانه حتی عشق ی هم که از موارد ی های قدیم و جدید بوده و هست از دل شما برنیامد که فکر می کنم قربان خدابروم دیدید که من چه عرضه ها که ندارم .

.

درهرحال انشالله دعایتان می کنم که صدسال درکسوت بمانید و انشالله خداوند سایه اتان را بالای سرزن و بچه هایتان نگاه دارد . از این لحاظ که معرفت خوب است و ما جائی خوانده ایم مهمتر از مهم بالاتر است و معرفت از 50 تومان گرانتر است و این معرفت را درچهره ی شما که اصلا بهتان نمی آید دیده ایم .

قدرت خدا کسی نمی اید از شما تشکر و تقدیر کند و شاید هم بکند ولی ما که دیگر میان سال شده ایم و یواش یواش داریم سردو گرم روزگار را می چشیم تومن به تومن آدم ها برایمان فرق می کند و این چیزهارا می فهمیم .

" با تشکر و امتنان فراوان فرهنگی نیمه قدیمی .سیده لیلا"

 

 

هشت:

ترومپ!

بیقرار دیدار یواس شدیم و نمی دهی .

اجازت کتبی جهت دیدار . چرا؟

نه:

مامان بنز:

پراید.اون دوتا خانم که تا منظریه سرویس اشون رو گرفتی کیاان که تاکسی می گفت؟

پراید:

دونفر آدم .مگه شما میری آلمان .مدیر صحنه ی هشدار برای کبری 11 رو به ما معرفی می کنی؟

مامان بنز:

نه!.همین طوری سر یه جریانی.

بوگاتی:

مثلا چه جریانی؟

مامان بنز:

راستش پری شب یکی خونه تلفن کرد به نام اولی!می گفت ساکش تو ماشین شما جامونده!

پراید:

خوب چرا به خودم نگفت؟بعدشم کی شماره ی اینجارو به اونا داده؟اونا اصلا با خودشون ساک ندارن؟

مامان بنز:

آهان!لابد اشتباهی شماره ی خونهی مارو گرفتن!اصلا یکی دیگه بوده .جدی نگیر!

بابا پزو:

ببین بنزی انقدر ته ماجراهای کاری مارو نگرد!بعدا یه چیزی پیدا می کنی ناراحت می شی.

مامان بنزباخنده:

مثلا؟

باباپژو:

عقدنامه!

مامان بنز با حرص:

مثلا عقدنامه کی؟

باباپزو:

عقدنامه خودت و من!

بابا بیوک:

هی پژو!پاشو امشب نوبت توئه که نون بگیری . با عروس منم خوب حرف بزن.فهمیدی؟

باباپژو:

چشم!

ده:

رهبرم .

کلید محبت و عشق ما به آل علی(ع).

عشق ما به ولایت فقیه است و .علی .

 

یازده:

من دوست ندارم خونه ها ساکت باشن وم ازشون صدا درنیاد .قدیما تو خونه ها عروسا و پسرا و دخترا وم داماداو نوه ها دورهم صداشون تا سرکوچه می رفت . یعنی چی خونه ی سوت وکور!انقدر مردم بگن بخندن که نگو!دادبزنن که نگو!دعواکنن که نگو!نه اینکه یه خونهی دویست متری باشه.یه آدم با دو تا سگ .این بخوا د حرف بزنه اغون دوتا فقط بگن واق واق حالا شاید میو میو !شایدم قورقور یا هرچی .

انقدر لذت بخشه خونه ها ی گرم و صمیمی با صدای خنده ی بچه ها و بزرگا که نگو .بشنن از هردری ام که می خوان حرف بزنن!چاردیواری اختیاری .

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم که ارتباطمون با فامیل برقرارشد .یکی شون که نمی خوام بگم کی .گفت:لیلا جون یه عده از همسایه هامون اومدن اینجا می خواهیم ده دقیقه ده دیقه ارتباطمونو بفروشیم .این بیچاره ها هم فضارو ببینن!انشالله که جبران کنیم .

دیدیم خوب فامیلن .گفتیم اشکال نداره .حالا هربار ما مرتبیم .درست رفتارمی کنیم .شدیم نمونه ی یه فضانورد عالی!چون فامیل ارتباطمونو دارن با مردم شهر خودشون می فروشن .شایدم دیگه یه شبکه بزنن .ما لایو بریم !

چند تا شونم اینجا ازبعضی از فضانوردا خوششون اومده می خوان بیان فضا خواستگاری .تا قسمت چی باشه انشالله !

 

سیزده:

رفته بودیم کره!

توی سئول داشتیم قدم می زدیم

وترانه می خواندیم .

دلمان برای زنجان تنگ شد .

غم توی کره طعم عجیبی داشت .

مثل غروب ته چاه!.

رفتیم لب ساحل .

بدون نان بربری . پنیر تبریز و گوجه فرنگی .

قدم زدیم و .برگشتیم .

 

چهارده:

فحش که همیشه خانوادگی نیس!بعضی وقتا اقتصادی یا اجتماعی یای یا سینمائی یا تجسمی و یا حتی باورکنید یا نه.روحی و روانی هم هست .

منتظر نباشید یکنفر مودب درموقعیت هائی که هستید فقط مادر مامان یا پدر یا بابا تونو فحش بده!

حالا ببخشید ببخشید خواهر یا عمه!دقت کنید!دقت کنید!مردم زرنگ شدن!

 

عکس های بالا مربوط می شن به شهر قدیمی ومتروکی درژاپن که عکاسی شهر نشین های قدیمی این شهررو برگردانده تا در موقعیت هائی که بودن . عکس های جدیدی ازشون بگیره .

 

پانزده:

برای اینکه تجدید خاطره بکنم باقدیم تصویر یه برنامه بامزه قدیمی رو درانتها برتون می ذارم .

یادتون می آد .چاق و لاغر؟

 


یک:

می روی و طوفان است و من ستایش ات می کنم .

که مغروری!

درخطرها می روی و .

صدایت در نمی آید .

دو:

بال می زنم توی قفس و قفس جهان من است .

جهانی که تو برای من ساخته ای درحدود بال هایم!

سه:

می لرزد رادیو!.

عشق توی دلم.

کم بریز موج.

صدا صدا .

واژه های تلخ با عسل .

اشک می ریزم از وسعت فرو ریختن هام .

 

چهار:

روزم را می فروشم تا شب کنارتو .

گرمای مطلقی بخرم . بخوابم .صفا کنم .

پنج:

درد بیرون چشم های من . می غلتید .

ودرانزجار از نفوذ .

می خوابیدم .

با درک حقیقتی که دیگران .

بی خیالی اش می دانستند .

شش:

مزار شش گوشه ات را با ذکر رقیه جان(س).

می گردم و می دانم باورم داری یاحسین(ع).

 

هفت:

ودشوار می فهممت .

من نمی دانم ازکدام طرف!ولی یا سختی کشیدن های تو مسئله ساز است . یا من .خیلی ساده می پندارمش .

.

کوتاه و ساده می گویم که می خواهم بروم و خرید کنم . همین خریدهای ساده ی روزانه .

داری انگشت شصت پایت را باندازمی کنی و گوش می دهی . ناخن پایت درحالتی ست بین افتادن و نیفتادن . بیست ساعت بایدبا کفش های ایتالیائی قشنگت کنار بیائی .همین طور گوش می دهی .مسخره است .دلم نمی آید !درخانه فقط یک وعده صبحانه باهم می خوریم .گوش می دهی و بعد پول را به حسابم واریز می کنی .

.

کوتاه و ساده می گویم .می خواهیم برویم عروسی . همین عروسی های ساده ی روزانه !

داری انگشت شصت پایت را بانداژ می کنی و گوش می دهی . ناخن پایت درحالتی ست بین افتادن و نیفتادن . بیست ساعتی باید با کفش های قشنگ ایتالیائی ات کنار بیائی .همین طور گوش می دهی .مسخره است .دلم نمی آید !درخانه فقط یک وعده صبحانه باهم می خوریم.

گوش می دهی .وبعد پول را به حسابم واریز می کنی .

.

کوتاه و ساده می گویم می خواهیم برویم مسافرت .همین مسافرت های ساده ی روزمره!

داری انگشت شصت پایت را بانداژمی کنی و گوش می دهی . ناخن پایت درحالتی ست بین افتادن و نیفتادن .بیست ساعت باید با کفش های ایتالیائی قشنگت کنار بیائی و همین طور گوش می دهی . مسخره است !دلم نمی اید !درخانه فقط یک وعده صبحانه باهم مب خوریم .گوش می دهی . وبعد پول را به حسابم واریز می کنی .

.

آه خدایا نفهمی مرا ببخش .

این مگر عشق نیست؟

من غصه ی نیفتادن ناخن پایش را می خورم .این مگر عشق نیست؟

من اصلا نمی پرسم چرا؟واین واژه را ازابتدای تمام جمله هایم با او حذف کرده ام .

درس و مشق بچه هارا و همه را به عهده گرفته ام .خوب مگر این عشق نیست؟

خدایا مرا ببخش . گاهی از باقی مانده ی پول ها طلا می خرم . وجدان درد دارم .

از توی کمد کتاب ها قرص فشار مغز پیدا کرده ام آن هم .چقدر.

خوب من چکار می توانم بکنم که اوضاع بهتر از این بشود .

خدایا همین الان می خواهم موضوع اردو رفتن بچه هارا مطرح کنم .حتما باز گوش می دهد .وپول به حسابم واریز می کند .و .می رود .

.

تو هم ای نازنین!می روی .

و کدامیک از تمام مردم شهر می داند کجت؟من .می روم و کدامیک از مردم شهر می داند کجا؟که نرویم نمی شود که می رویم دیگر و شب و نیمه های شب و فردا صبح کاش برگردیم .

بر می گردیم و خانه است که پر است از دردل هایمان .نه!که درددل نمی کنیم .احوالپرسی هایمان نه!که نمی کنیم وآنقدر وقت می ماند که فقط دوباره برای رفتن برنامه ریزی کنیم .

.

بیا فرار کنیم !. بیا آرزو کنیم پیر شویم و توی پارک کنار پیک نیکی چای بریزیم و بنوشیم . بیا آرزو کنیم به قلیان معتاد شویم و برویم جاده ی چالوس و توی رگ هایمان نیکوتین بریزیم و برگردیم .بیا آرزو کنیم برویم آنتالیا!و مثل مردم ندیده ببینیم و دلمان وا شود و برگردیم .

اصلا بیا آرزو کنیم ده تا بچه دورو برمان باشد و برویم همین بغل فیروز کوه و دماوند . بیاولش کنیم .

می دانم دیگر شدنی نیست . محال توی محال!بگذار مردم توی همین خیال مرفه بی دردی مان سیر کنند وپشت سرمان بگویند .

بگذار .

اللیلی!

هشت:

ترومپ!

امید حق همیشه کارساز ماست .

شماهم انشالله بکوش .

نه:

مامان بنز:

من نمی دونم تو این خونه هرچی می خرم دوروزم دووم نمی آره!پراید.با توام!چقدر سیب می خوری؟

پراید:

مامان.من اصلا خونه ام؟من اصلا رنگ صبحانه نهار شام رو می بینم؟همه رو دارم تو قهوه خونه می گذرونم .

بابا بیوک:

بنزی جون من و ننه خاورم دندون سیب خوردن نداریم .

بوگاتی:

مادرجون من سه تاسیب برداشتم برای پختن پای سیب ولی چهارتا سیب دیگه تو جا میوه ای بود .الان نیست ؟

بابا پژو:

دنبال قاتل بروسلی می گردی؟سیبارو من خوردم!رنده ام کردم خوردم .دارم دندونامو درست می کنم .همه رو کشیدم .ببین!

بوگاتی:

وای بابا جون!می گفتید اقلا براتون سوپم می پختیم .

باباپژو:

ولش کن!از جوجه های مامن بنزی تو یخچال امریکائی قدیمی قشنگش کم میشه!

مامان بنز:

خیل خوب!حالا شیر تو یخچال هست!

بابا پژو:

مرسی!از اجازه تون!بفرمائید .یه قفلوجک محکمم برای یخچال تون می ذاریمخیالتون راحت.

مامان بنز:

نه!مقسی!

ده:

رهبرم .

از عشق کسی نتوانست محروممان کند .

ما عشق را پای وطن .ریختیم و بس .

یازده:

نگران نباشید .ما تحقیق کردیم توی هیچ چی روغن پالم نیست .درضمن همه چی داره درست و استاندارد تولید میشه .هیچ اشپزی روی غذاها عطسه و سرفه نمی کنه .و همه دارن دستاشونو می شورن ازهمه مهمتر میزان بیماریها هزار درصد کم شده و سن متوسطمون به 100 رسیده .بعدم اینکه تهیه غذااز بیرون کاملا به رفه است و لازم نیست که اصلا کسی تو خونه غذا بپزه .

مرسی از موشهای و سوکس !های محترم که رعایت حال مارو می کنن و روی اشپزخانه ها مخصوصا تو شمال شهر نمی رن .و مهربانانه همدیگرو می خورن تا تموم شن!اصلا اسم اشپزخانه ها .اشپزخانه مهربانی .!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم یه خانم و اقای جنتلمن اومدن فضا .اقا برد پیت کیه ؟خانم آنجلینا جولی کیه؟اصلا می اومدی می دیدی .بعد اومدن طرف ما که تعجب کردیم .رو بوسی و کلی حرف و حدیث .تازه ما متوجه شدیم اینا از فامیلای بهجت خانم جون اینا ان!ازتهرون .بابا دمتون گرم!هیچی دیگه کلی عکس گرفتیم فرستادیم واسه فامیل .

مردم فامیل دارن .مام فامیل داریم .جل الخالق!

 

سیزده:

دویدی.

باران پشتم ودریا مقابلم .

تا چشمهایم که دریا می رفت .

تو عقب ماندی .

لمس سرمای تن ماهی ها .

مرا به قطره شدن نزدیک می کرد .

وتو عقب ماندی .

سال رفت که تو عقب ماندی .

من قسمتی از اقیانوس ارامم

توی دریای خزر .

وتو .

بخشی از کویر لوت میان جنگل های نمک ابرود .

که تو .عقب ماندی .!!!

چهارده:

منم می خوام استعفا بدم!برم کیش!اونجا نمایندگی ال جی بزنم!ولی نمی ذارن میگن تهران معلم کم داره!گفتن اگه فسیلم بشی باید تو تهران فسیل بشی.

انقدرم بنویس تا جونت درآد .آخرم یه دیونه پیدا بشه بزنه تو اون مخت که .بپوکی!

عملا رشد بوته های خاردار بیابانی!تو کیش میسر نیست!بی شعور فهمیدی؟!!!

 

 

 


یک:

پرسش من از موی تو چه بود.جز عشق!

خورا به باد داد .

تا پاسخ مرا .نداده باشد!

دو:

پیر شدی ولی عشق را فراموش نکردی .

چون مادرت .

زنده ماند تا.پیری تو!

سه:

رضا(ع)اگر زندانی نبودم عجیب بود .

پشت پنجره ها !دعایم ازادی بود.از دنیای خودم!

 

چهار:

می نالم .

بین مردن و زنده ماندن .

بین زیست و مرگ .

که حیاتم .

خیالی بیش نبود .

که آمار مرگ مرا فراموش می کرد .

وزندگی .مرا چون روح .حساب!

پنج:

خوردم به صورتت. مثل نسیم و بوسه هاش .

رد کردی ام .

انگار عشق را بلد نبوده ای!

شش:

مزار شش گوشه ات را توی دفترم .

نوشته ام مکان عشق . یا حسین(ع). باورم.

هفت:

بعضی ها خوشگل اند و توی صف همیشه از دو بگیر تا هزار خاطر خواه دارند . برایت پیش امده که خود را دست کم گرفته ای و توی آن ها غرق شده ای و یک نوع عشق تبعیضی را تویش حس می کنی .برایت پیش آمده . دنیا یعنی تبعیض عشقی!

یک:

چه فرقی می کرد که تو سفید پوست بودی یا سیاه پوست!بلیط کنسرن آنقدر گران بود که نگو!نشستی ردیف اول و مثل همیشه ساده و عاشق!جای تو درست روبروی خودش بود همان ترانه مشهور که دنیا را دیوانه اش کرده بود .یک دسته گل گرفته بودی نمی دانم چقدر و قلبت هلوپ هلوپ می زد که بدهی دست خودش و شاید از دستت در برود و بوسش کنی .

اشکالت می دانی چه بود؟اصلا فکر نمی کردی بین آن همه جمعیت دیگرانی هم هست .فکر می کردی فقط توئی .لحظه ای که آمد میان جمع خیلی محترمانه به تو نگاه می کرد و با ادب دسته گل را گرفت و تشکر کرد و تو مبهوت مانده بودی که دیدی سفید برفی کناریت را بوسید و نامزدیش را اعلام کرد .

حیف!دنیای عشق تو . توی دلت از تو یک سیاه و ازاو یک سپید ساخت .تو برایش مرده بودی ولی انگار یک جای دیگر یک دنیای دیگر وجود داشت که تو حق قدم زدن در آن دنیا را نداشتی .وقتی می آمدی بیرون با چند قطره اشک می خواستی ذهنت را عوض کنی .ولی .نشد!

دو:

توی دانشگاه پشت میز نشسته ای و عاشقانه فلسفه ی تاریخ غرب را داری قورت می دهی .تا پیار سال توی کوهستان میان گوسفندها حال می کردی .صبحانه شیرو عسل و ناهار جگر می زدی و عصرها با بچه ها سیراب و شیردان میل می کردی .ولی نمی دانم این رشته فلسفه چه داشت که آمدی وسط میدان و گوی سبقت را از همه ربودی .از نیچه تا کافکا و از فکو تا فکو شیما!همه را آفرین بودی .دست استاد درد نکند به تو نمره ی بیست داد به تو که نگاهت می کنم و باورم نمی شود دارم سکته می کنم .

توی برج بین الملل زندگی می کنم و پدرم مرا برده سرقبر همه ی فیلسوفان جهان چرخانده و تا می توانسته ام از نوجوانی غرب خوانده ام .باورم نمی شود که تو هجده نمره از من بالاتر شوی .پدرم راست می گفت فلسفه بدرد من نمی خورد حتی اگر آنقدر بدانم که 6 صفحه پشت ورو بنویسم واستاد انتهای برگه  با قرمز بنویسد .اراجیف!

شاید تو قربانی فلسفه باشی و شاید هم .من!ولی حیف از تبعیض عشقی!

سه:

وقتی توی هیئت مدیره به تو رای دادم واقعا از تیپ و قیافه ات و آن شمایل مدیریت که قدیم را به سخره می گرفت خوشم آمد .حرفهای جدیدی می زدی و گوشه و کنار دم از یکی شدن و برابری می گفتی .دیگر از تو چه بهتر که بین مهندسین و کارکنان اداری تبعیض قائل نشوی و شرکت قشنگ مرا پیش برانی .

دو ماه بعد آمدم که ببینمت .گفتند مشغولی .گذاشتم به حساب اینکه بین من و دیگران فری قائل نیستی و خوشحال شدم ولی بعد با چشم خودم دیدم که همسر جنابعالی که مرا می شناخت از دفتر شما خارج شد و درحالی که مرا نمی شناخت به کارمندان دیگر توهین کرد و درحالی که به دو منشی جنابعالی تحکم و تهدید می کرد گذاشت و رفت!

تازه متوجه شدم که بین پدرزن جنابعالی و من رابطه ای نبوده جز اینکه تشریف بیاورید و آبروی هردویمان را ببرید!و بخش اداری را توی سر مهندسی بکوبید!

دریغ!که اشک من از درک تبعیض و عشقی که به ساخته هایم داشتم از جمله جنابعالی . یکهو فرو ریخت!

چهار:

تو هم ای نازنین!

عشق داری و عشق داری که توی اداره یکی را به یکی و توی خانه یکی را یه یکی ترجیح می دهی .

صد سال است که پایم را با دعوت و بی دعوت انجا که تو مدیرش باشی نمی گذارم تا باورم شود که آنجا تو عاشق دیگری هستی ولی هنر پیشه هم باشی توی خانه عاشق مائی ودیگر ولش کن خیالات تبعیض آمیز عشقی !

دیگر مردم دارند توی سیسالگی می میرند و به درک که با این افکار خودمان را پیر و بعد بکشیم .

من الله توفیق!

لیلی

هشت:

ترومپ!

خوش تیپ ولی تبعیض داری .

بین شکستگان عشقی خودت دریواس .خدانگهدارت!

نه:

مامان بنز:

وای!چقددلم برای خانم مددی می سوزه !بیچاره میگن شوهرش رفته یه زن دیگه گرفته!

پراید:

کی گفته اینوبیچاره شوهرش!یه بار داشته خواهرشو می رسونده خونه شون.بدری خانم نشناختتش فکر کرده کیه!

بوگاتی:

تو از کجا می دنی؟به توچه؟

پراید:

خانم مددی تو ماشین من نشسته بود داشتیم می رفتیم مدرسه.بدری خانم اومد حلالیت بگیره خودش ماجرا رو گفت حتی گفت خانم رو نشناخته بلافاصله بعدش توی جلسه بین 100 نفرم مطرحش کرده!

مامان بنز:

خوب!این زن خانم مددی.جیگرشو درنیاورد .کتکش نزد .شکایت نکرد ؟

پراید:

متدرمن!کدوم زن عاقلی یه هم چین حرفی رو تا خدا بزرگ می کنه .شاید اصلا بدری خانم نادونم نبود!

بوگاتی:

میدونی پراید!کاش به من می گفتی بدری خانمو زیر می کردم .چی می شد خیلی باشه یه دیه ی ناقص می دادیم تموم می شد می رفت .بچه هاشم حال می کردن .

ننه خاور:

وا؟!!!

بابا پژو:

والللا!

ده:

رهبرم .

دریای عشق جوشید و همه حاضر بودند .

کاش دنیا می فهمید که .عشق یعنی چی .

یازده:

والله چه عرض کنم از دنیا!گاهی آدم خوش لب به اعتراف باز کنه بهتر از اینه که دیگران با آمار غلط حرف بزنن و حالشو بگیرن .بابا عزیز من .آه یک کلمه .اشتباه.کردم تموم شد رفت .

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهوئی کی اومد و گفت:من که م دونم تو وبلاگ می نویسی آمار مارو می د ی زمینیا ولی به کسی نمی گم!

گفتم:برو بگو!زمینیام مثل من و تو آدم ان!از من و توبیشتر نفهمن کمتر نمی فهمن!من که فرمول و عکس و لباسامونو نمیدونم هزینه های اینجارو بعد آمدو رفتش رو لو نمی دم!فقط رابطه مو خیلی جدی با فامیل ام(بهجت خانم)می گم .همین!

 

سیزده:

بوی برق!توی سیم ها سوخت .

ورابطه ی ما داشت توی تلویزیون بهم می ریخت .

تورا شاید دیگر نبینم .

سال سگ!بیرون آن قاب حرفه ای .فقط خواستگار بودی .

ولی دراجرای زندگی .واگذار

خیالت سوخت .

و من دارم می روم بیرون توی پارک ملت .مثل دوران کودکی .قدم بزنم!

 

 


یک:

گرم شد خواب سرد من درقبر!

آفتاب کشته درهمسایگی . آمد!

دو:

واژه ها هیچ یک برای من " حقیقت " نبود!

مثل " گراز"!

ندیده تصورمن از .پائیز!

سه:

پروانه کرم پرواز داشت و من .

کرم لولیدن درفکرهای خواب آلود .

بستر افکار من رنگ آبی داشت .

مثل اسمان برای پروانه.

چهار:

من .دربرابر تو صبورنبودم ." مشکی"!

که بپوشمت از چشمانت .

و بریزم توی قلبم از موهایت .ولی .

رنگ کرده بودی طلائی را .

فریب نینگاشتم .

که مشکی طلا پوش تو .

به مرگ من .ارزید!

پنج:

وقتی کنار دست تو استاد آوازم .

قاب های پنجره ها .بی استقامت اند .

شنیدن من گناه است .ولی .

نه .آن قدر که شنیدن دروغ!.

شش:

مزار شش گوشه ات پوشیده است از یاس ها .

چون رقیه (س) .با عطرتو .تنها .چه کنم؟

 

 

هفت:

وچه می توان کرد با " برق" نگاه!این واژه ی غلط .شاید هم عجیب!

که ما درتوصیف نگاه یار دست ادیسون را از پشت بسته ایم!"برق نگاه" چه سرعتی و چه حرکتی که از بدنمان می گذرد و بازهم زنده ایم .از کجا می دانسته ایم که "برق" و رعد چیست و این وازگان اگر از اهالی کره ی جنوبی بودیم .می توانست اثر کشف یا چه می دانم اختراع " برق " را به سود ما .عوض کند!!!

یک:

نشسته ایم و داریم فوتبال می بینیم و تخمه می شکنیم و یارمان دارد توی آشپزخانه املت می پزد و بوی گوجه فرنگی مستمان کرده که ناگهان یک سوکس بی تربیت از یک طرف به طرف دیگر اتاق قصد عزیمت دارد .دمپائی پلاستیکی مان را در می آوریم و بدون هیچ صدائی که یارمان را برنجاند و کنجکاو کند !" به سرعت برق" توی سرش می کوبیم .یارمان تصور می کند تیم مان گل خورده و حرصمان در آمده که از سیبیل سوکس گرفته و از طبقه ی چهارم پرتش می کنیم پائین و بعد می شنویم که یک خانمی جیغ می کشد .نگو سوکس روی سرش افتاده " به سرعت برق" می پریم جلوی تلویزیون و ادامه می دهیم و مثل بچه ی ادم منتظر املت هستیم " ای بابا مگه استانبولی می پزی؟"!

دو:

داریم دوستمان را خراب می کنیم چون لعنت به روحش" ال سی من" پوشیده و انگار نامزدش خریده که یکهو می آید تو .و برای همه شیرینی می آورد ." به سرعت برق" جنایت خودرا فراموش می کنیم و شروع به تعریف از تیپش می کنیم و ده کیلو شکمش را با هیچی امیر حسین آرمان مقایسه و به " سرعت برق" جهت گفتارمان را عوض می کنیم !

سه:

توی کلای نشسته ایم و داریم درس می دهیم که یکهو متوجه می شویم عاشق شده ایم و " برق" از کله مان پریده !نمی دانیم الان که ماجهل و هفت سالمان است طرف چند سالش است که مجبور می شویم به طراحی سئوال بپردازیم!

" خوب ای دانشجووان گرامی کارشتاسی ارشد علوم ی .بابایتان خوب مامایتان خوب چرا به این رشته علاقه دارید."

که ناگهان عشق ما " مثل برق" جواب می دهد: انشالله درزندگی با همسر خود بتوانیم ت داشته و این مادرشوهر جدید را مثل قدیمی تر تر !به هلاکت رسانیده و دماغ کوب نمائیم!

"آآآآآه!ای بدبختی!"" به سرعت برق" به فکر ننه مان دردهات افتاده و کلاس را تعطیل و به جهت قضای حاجت . می رویم!

چهار:

تو هم ای نازنین!

" به سرعت برق" از پیش چشم من کو؟کجا؟ اداره.!

که امیدوارم اداره دراین مملکت زیاد شود و عشق های ما د محیط های سالم اداری همگی خوش باشند و .چائی بخورند انقدر که توی خانه دیگر دلشان چائی نخواهد و همان جا هم .

که ما دست به سیاه و سپید نزده و باید از دستگاه بوروکراسی کشور و کاشف الغطای الچای ایرانی از این بابت نهایت تشکر را بنمائیم .

با " سرعت برق" صد سال گذشته از نظام اداری: لیلی!

 

هشت:

ترومپ!

دیگر کجا ببینیم مثل تورا جز تلویزیون!

ما ندیده .مو طلائی ئی ئی ئی !

نه:

مامان بنز:

وا!این چیه به دریخچال چسبوندین ؟ نامه نوشتین؟

بوگاتی:

مامان جون من علیرغم داشتن دکترای زبان فارسی هنوز املا بلد نیستم!

لامبورگینی و پورشه:

ما غلط کردیم!

ننه خاور:

شاید من چسبوندم یادم نمی آد!

پراید:

مامان!از بیرون اومدن براتو نوشتن !!!خوب خودمونیم دیگه!

بابا پژو:

خانم این که نامه نیس!جواب آزمایش منه!هیچی دیگه تو خونم نیس!تو ادرارم

نیس!تیریگلیسرید!کلسترول!قند!عفونت!خون!ایدز!هپاتیت!هیچی!خواستم از تو و یخچال . یهوئی تشکر کنم .

پراید:

بابا خوبه نمردی!البته عجله نکن.موج آنفولانزا درراهه!اگه دنبال مرض پرض می گردی .

مامان بنز:

بیاو خوبی کن!مردم هزار میلیون پول دکتر تغذبه می دن!

بابا بیوک:

خاور!من چطور؟

ده:

رهبرم .

انگار وطن عاشق ما .عشق علی(ع) داشت .

از روز ازل عدل علی(ع) خواست بودیم .

 

یازده:

بابا هیکل!قدرت!سوات!دکترا!امروز انقدر ترسیدیم که نگو!فقط وقتی پاشدیم!

یکی مونم تازه از آنژو پلاستی اومده بود .خدا ازش گذشت .دست همو گرفتیم .خدا دست همه رو بگیره!انشالله!

دوازده:

توی سرمان کوبید .

آن خاله خرس قدیمی .

که قبلا اهو بود .

عشق همیشه محتوای مرگ من بود .

توی نامه های اداری.

که آمار حالا یکی پائین یکی بالا .

جهنم!

سیزده:

نشسته بودیم توفضا یهودیدیم یه عده دارن بیرون شعار می دن!رفتیم ببینیم چی شده دیدیم دو تا خانم می گن روی زمین شوهراشونو گم کردن .اومدن فضا .مجبور شدیم همه مون شناسنامه هامونو نشونشون بدیم حالا دیدن نه!شوهراشون تو فضا نیس.داشتن می رفتن .یهو برگشتن گفتن." surprize"خواستگاراتونیم!یعنی چی؟پس تعادل روانی کو؟ایناروکی راه می ده بیان فضا؟اه.بگم بهجت خانم جونو .فامیلا اه!عجبا!جل الخالق!

چهارده:

این روزا کسانی هستند که می خوان با تلاش مدنی برای احقاق حق عده ای دیگه وارد مجلس شن .با نیت خیر از هرطرف براشون آرزوی موفقیت می کنم .

 

 


یک:

سر مسئله ی چشم های تو . کمر شکسته ام!

وای!اگر سر مسئله ی لب هایت . بمانم!

دو:

مرا در آغوش خود نپذیرفتی . خاک!

من دانه ی عشقم!

تا به حال ." سرو" شده بودم!

سه:

بوی کباب دل من!اشتهای تورا کور می کند .

نمی خوری .جگری که سال ها . عاشق اش بودی .

 

چهار:

بیرون خانه های مردم کار می کنم .!

ولی حرفم .درون خانه های مردم . کارگر است!

پنج:

روی سقف خوابیده ام .

کنار لوستر قدیمی .رنگ رنگ .

تو خوابی!

مثل همیشه با من می جنگی تا بمیرم!

می دانم .بیدار که شوی .

من مرده ام وتو .

پیروز به زندگیت ادامه می دهی !.

سال هاست می خواهم . مطمئن باشم .!

شش:

مزار شش گوشه ات را باران اشک من .

می شوید و خدای به قلب شکسته ام . رحم کند .

هفت:

در اندرونی خانه خوابیده ایم و داریم فکر می کنیم امروز چه بپزیمواصلا چکار کنیم و بعد با خودمان می گوئیم . پاشویم برویم پاساژ!و بعد می گوئیم اشکالی ندارد پاشویم برویم گذرنامه بگیریم برویم ترکیه ای رانسه ای جائی !!! این همه تعریف می کنند .خانه نشین نباشیم !و تا نمرده ایم به ریش امان نخندند.

ولی انگار یک چیزی یادمان رفته که باید داشته باشیم .که انگار نداریم .خوب پس .قضای حاجت که کرده ایم!!!نکند همان مسئله ی عشق باشد که می گویند؟وما گم اش کرده باشیم وای وای خدای من .فردا مرض پرض نگیریم!.

یک:

یکروز مانده به سی سالگی مان دیدیم هنوز دختر خانم اسدالله خانیم و سی بیل مان بسی کلفت شده ودرمقام استادی کم از " مریلا زارعی " نداریم!خواستیم به شاگردان و طرفدارانمان نشان بدهیم که ایول خواستگار که از پانزده سالگی درکمین امان نشسته تا تورمان کند!و به اشارتی می توانیم عشق را راه بدهیم توی زندگی که .همین کردیم .درست درسی امین سالروز زندگی اجازت دادیم یک خواستگار جدید؛ که البت با انجام این کار می خواستیم با یک تیر دونشان بزنیم هم خواستگارهای قدیمی را بجزانیم!و هم خود به زندگی برسیم

البت همین شد و می گویند آن روز مرگ موش و قرص برنج بود که لا به لای تی تاپ و شیرین عسل .جا به جاشد . دممان گرم!

دو:

رفته بودیم دانشگاه و نشسته بودیم که خبررسید .حاج خانم چه نشسته اید که نام شمارا زده اند روی بورد!داشتیم کله ی خبر آورده را می کندیم که گفتند : نکن!شاگرد اول دختران دانشگاه شده ای و معادل صد و پنجاه هزار تومان!" یک میلیون و پانصد هزار ریال عهد قدیم" از دانشکده ی علوم ت جایزه دریافت نموده ای!

قلبمان شاد شد.هنوز ماشالله ماشالله انگار بی سی بیل هم . جمع کردیم بچه هارا بردیم بوفه!

سه:

آهان داشتیم از عشق گم شده ای می گفتیم که مثل نشانی آتلانتیس برایمان اهمیت داشت.

هفته ی گذشته دیدیم خواستگار قدیمی مان سرکوچه امان دارد نان بربری می خرد که بلافاصله متوجه شدیم ای خدا ! چهارتا دارند مراقبت می کنند و فهمیدیم درکارهای این مملکت شاغل شده اند و عجب کاری .

خدای مرا ببخشد که درمورد شکم ایشان لاف بزنم که دقیقا بقول مادرم انگار گوسفند رمانف ایشان را بغل نموده بودند!

البته قابل ذکر است که این جانب هم درخانه ی همسر همچو ایشان!.

ولی کیست که خاررا درچشم دیگران نبیند وتیر چراغ برق را درچشم خود ببیند!

بهرحال!خنده کردیم و گفتیم خوب شد!که درانتخاب دقت کردیم وسی سال هم درس عبرت بودیم .

چهار:

تو هم ای نازنین!

از اقدامات و کرده های خود که برای خودمان عاقلانه بود!و دلیل داشت چه بگوئیم که بیائید و.

ممنون از شرکت بیان و آقایان قدیری که مارا بسی سال تحمل نمودند .

آن قدر دوست دراین مملکت داریم که دشمنان مان " بیب" بخورند درمورد ما دست به اقداماتی بزنند!!!

سی بیل مان را درسی سالگی کنده ایم ولی هنوز جایش یلقی ست!

وهرچه داریم از کرک و پرمان داریم که هنوز نریخته است!

به عنوان دختر اسدالله خان!ان قدر بلدیم که.نگو!.از دوراه قپان بگیر تا دقیقا دقیقا سرپل تجریش!از آن ور و این ور به بعد . به دردمان نمی خورد!.

ای سپید رویان روز گار . من الله توفیق!

درس عبرت: لیلی!

 

 

هشت:

ترومپ!

تا نمرده ای .زنده ایم!

اللهی که .

زندگی کنیم .

نه:

مامان بنز:

بوگاتی برمی داشتی این بچه هارو یه چن روز می بردی لواسون!

بوگاتی:

الان مگه لواسون چی داره جز سرما؟می ریم اون جا اینا می خوان اسکی کنن !خود آقای ساوه شمشکی گفته اینارو نیار!

پراید:

برای چی؟ مگه چیکار می کنن تو این همه آدم؟

بوگاتی:

از سه سالگی زندگیشون تا حالا!سه بار لگنشون توی اسکی شکسته!استخوناشون ضعیفه!

مامان بنز:

حیف!معلومه که به خانواده تو رفتن!وگرنه پراید که مادرش من باشم . بابا شم پژو .تا حالا یه بارم جائیش ترک نخورده!

پراید:

مامان مامان !گوش می کنی . من می ترسم با سرعت 60 برم باد منو تا قزوین ببره!یا مثل لاک پشت چپ کنم!

بابا پژو:

خوب بکن!اصلا داغون شو!اولامثل  من که پدرتم هفت تا جوون داری!دوماکلا تورو از نوبسازن میشی بیست میلیون!نوات 60 میلیونم باشه .به درک!جوون تازه از خدا گرفتی . پیار سال رفیقم ژیان رو آقا صبوری باز سازی کرد هفت صد میلیون تومن!خرج کرد واسه دلش.همین بوگاتی و بچه هاش توی تعمیر آینه بالای سیصد میلیون خرج ور می دارن!

بوگاتی با گریه:

به مادرم گفتم منو به عربت نده!

مامان بنز:

آره!منم باورم شد!

ننه خاور:

بگیر بشین!من چی بگم از تبریز تا تهران بیام . دیدم بیوک آمریکائی از آب دراومد اوهو اوهو .ددم وای!!!!ایییییی ااایییییییی اییییییی!

ننه خاور و بوگاتی باهم گریه کردند!

 

ده:

رهبرم.

درعشق ملاحظه نیست . اگر که ما عاشقیم .

گاهی . صبر نداریم و خدا می داند .

یازده:

چن وقت پیش به خاطر حجم زیاد کتاب مطالعات اجتماعی برای بچه های متوسطه اول داشتم می گفتم که عزیزی فرمودند خلاصه ی دروس رو بیان کنید و جزوه تهیه کنید که اتفاقا برای اولین بار دست از لج بازی برداشتم!و برخی دروس رو با همین روش و پیشنهاد به همکارای دیگه .انجام دادم .

سال گذشته بچه های کلاس از من شکایت به بالا بردن که چرا ما درسمون از بچه های دیگه در مدارس دیگه جلوتره!و ادعا کردن وقتی با سرعت غیر مطمئنه درس داده میشه برای مرور دروس وقت کم می آد.و حجم درس ها برای پاسخگوئی زیاد میشه.

.

بهر حال با همه ی اینها بودجه بندی دروس مشخصه وحتی با حجم زیاد سه جلسه زاپاس برای هر درس وجود داره تا امتحان دی.و اینکه بچه ها عقب می مونن!." دیگه دیگه".نگم!

.

از سال 76تا 79 مدارس دبیرستان ایران ترمی واحدی بودن کاری به اشکالات اون طرح نداریم!

بچه ها باید انتخاب واحد می کردن و باید برای هر ترم مثل دانشکده 18 واحد برمی داشتن که مثلا تارخ ایران  جهان 6 واحد بود که باید 6 ساعت در طول هفته می داشتن . که خدا میدونه با شرایط مشابه !باید توی سه ماه کتاب حالا نمی گم سیصد دروغه ولی دو ستون ریز صدو پنجاه مثلا خونده می شد و توی سه ماه تقریبی تموم می شد!خدائیش ببین ما چی هستیم . جل الخالق!ماشالله!

دوازده:

توفضا نشسته بودیم دیدیم یهو . فرمانده قضا پیما اومد تو . گفت بچه ها از فردا باید زباله های فضائی رو جمع کنیم . ما خندیدیم گفتیم خوب جمع کردیم کجا ببریم تهران که نیست که آراد کوه داشته باشه فرمانده فضاپیما گفت میریزیم توی یه فضاپیمای دیگه می بریم آراد کوه فضائی .مثلا چیتا پیریوس!

گفتیم باشه. شب اومدیم اینستا دیدیم عکس مارو بافیلم نارنجی پوش آقای مهرجوئی درست کردن بعد ترانه ی ستایش شهاب مظفری رو رومون گذاشتن .بعد نوشتن . زباله جمع کنی از فضیلت های شماست . زباله جمع کنی نشانه شخصیت شماست . نمی دونم جای ما باشید چیکار می کنید ولی . خوب عزیز من می نویسی .behi 666 که من می فهمم کی هستی .خود حامد بهدادم دمش گرم !

سیزده:

من درون خویش را باتو . قسمت کردم .

قلب .قلب.قلب.

همه را ریخته بودی بیرون .

مقابل دیوار خانه مان .پر بود از شعر .

نمی خواهمت .

بی ظزفیت!

کوچه جای مرکز زندگی من . نبود!

 

چهارده:

یک:

کجا بریم که هواش تمیز باشه آلپ؟نه!چین؟نه!لرستان؟نه!

نپال!

درکشور نپال از سال 1975 تاکنون آمار گیری نشده .نمی دونن مردمش چن نفرن!فقر مطلق وجودداره!به عبارتی با آب و هوای تمین شده می تونید  یه ویلا بالای کوه عین ویلای اپرا وینفری بسازید با سه میلیون تومن!

آدم هست با قدرت های جادوئی همون جا دویست تا آجر میندازه تا قله کوه پنج هزار تومن . دارم برای بازنشستگی میرم اونجا . فردا نگید نگفتی .!!!

دو:

امتحان (ارزشیابی عملکردی)

فکر کنید مثلا پپه قراره سئوالات امتحان نهائی نهمای مارو به مدرسه برسونه که هانیه ! با تفنگ ساچمه ای باباش که از قدیم برای بچه دبیرستانیا حکم کلاشینکف رو داشته پپه رو میزنه! بعد سئوالا می افتن دستش و شاگرد تنبلای کلاس نهم همه شون بیست میشن .

الف) درصورت اول بنویسید دیگه برای بچه زرنگاو خب خوبا دیگه چه امیدی میمونه ؟

دو)امار کلاسال من که همه شون بیست شدن . باعث شادی بقیه میشه یا نه؟

هر سئوال ده خط هر خط ده نمره!

من الله توفیق

تیتر : نام شعری ست از زنده یار ابوالفضل زروئی نصر آباد

شعر طولانی ست من فقط آدرس رو میذارم خودتون بخونیدلطفا

 برای ایشون ورحمت ایشون صلوات zarooeei.ir


یک:

راه سیاه چشم تو را رفته ام .که عاقبت .

نفرین عاشقان تو . مرا گرفت و . مرده ام!

دو:

شاید بیرون دفترم . هزار داستان دیگر نوشته است .

مراچه؟اگر داستان اصلی من . جناب " تو " باشی .

سه:

می رفتی " یوسفا" با دختران شهر . نماز!

آن فردای من بسوی " خدای" تو را گرفت!

 

چهار:

من در سرزمین تو غریبم .چون موسای .

تا می توانیم عشق را بیندازیم .به گردنم .

پنج:

دستم توی کاسه ی انار .دنبال انگشترم.

خوردم کتک از دست های تو .

که زودتر پیدا کردی .

همین که .دیگر دررقابت زمستانی .

تا سال دیگر .

همسرکو؟

شش:

مزار شش گوشه ات را حسین(ع)نمی بینم .

مگر به خواب که .قسمت هرکس هم نمی شود .

 

هفت:

و کوفتمان بشود هوای خوب!.اگر ما .لاکچری بازی در بیاوریم و برویم دهاتمان!ما از آن بچه با معرفت های منیریه ایم . که موتورها آن جا آن قدر گاز می دهند که شاخص آلودگی هوا از روی معرفت هم شده می آید پائین و نشان می دهد مثلا .صد!حالا دهاتمان کجا باشد ؟ شمیران!

می رویم آن جا نفس می گیریم بعد معرفت می گذاریم برمی گردیم.همین که برمی گردیم غش می کنیم می برتدمان بیمارستان جم .توی خیابان جم!دوبار و دوباره و این داستان تکراری .پانزده سال است که به تکر ار می رسد!

یک:

رفته بودیم شهر زیبای تبریز !از زمان بابایمان و ننه جان قجریمان ترکی بلد بودیم .به به چه شهری!رفتیم تیپ زده بودیم آن چنانی می خواستیم برویم ایل گولی .از هرکس پرسیدیم ایل گولی کجاست ؟ بلد نبودند!گمانم ما تهرانی هائی بودیم که خواسته بودیم با لهجه ی ترکی بد!زبان زیبای آذری را بله!

تا اینکه یک فروند بنز زیبای پلاک تهرانی مارا به دنبال خود تا ایل گولی برده و به به چه جائی.

همن طور گرسنه دنبال یک رستوران می گشتیم که به یک ساختمان عجیب و کلا بسته با نوشته ی ورود رستوران مواجه شدیم . دریغ که اصلا حس کنجکاوی نداشتیم .!ناگهان یک درب چشمی باز شد و ما بایک رد کارپت مواجه و دو سه طبقه به زیر زمین .رفتیم .

اوووووف!بگو مردم تبریز کجا می روند سر ظهر.اولالا!رستورانی با کباب های یک متری . گوشت اصل اصل گوسفند سبلانی!با نمائی از کشتی های قدیمی دوران استعمارانگلیس!توپخانه!آی که همه داشتند با سیخ کباب یک متری را می خوردند و صدایشان بیرون نمی رفت!.وما هم .

فقط یک اشکال وجود داشت که علاوه برمخفی بودن رستوران!دستشوئی و توالت پشت آشپزخانه بود که چون ما بعد غذا خوری رفتیم اصلا اشکالی نداشت!و قشنگ ترین رستورانی که رفته بودیم سر همین شکل ویکتوریائی شلوغی و مخفیائی .همین بود .

دو:

شب شده بود و عجب شهری بود میبد! تاریک و هیچ کس نبود!راهنمایمان مارابرد از جاهائی برد که هیچ کس نبود .گفتیم هههههههی !صبح همان روز درجاده آن طرف آلودگی برو بالا چیزی .مثل شهر صنعتی .خوب مردم کو؟

رسیدیم .به یک خیابان کاملا معمولی . خودرو پارک شد و ما که روده بزرگه مان کوچکه را خورده بود سرمان را انداختیم پائین و رفتیم تو . وااااااایاااوووووف!حاج ملک میبد!مثل اینکه بله!یک شهر زیرزمینی دیگر کشف کرده باشیم درحد آتلانتیس. دوستان از سراسر کره ی زمین جمع . تهرانی .ایتالیائی.فرانسوی . انگلیسی.وما.که چون وقت شام بود می خواستیم رستوران را آزمایش کنیم .فقط میزا قاسمی خوردیم که تو نگو . چه میرزا قاسمی ای .با سبزی تازه .بله!بعد از آن طرف شهر رفتیم هتل دیدیم همه دارند زندگی می کنند و هیچ کس به هیچ کس .

سه:

هنوز شهر دلیجان برای من مثل خواب است . و اگر کسی این نوشته را می خواند به من بگوید که آیا درست دیده ام یا خیر؟ شاید باورتان نشود من با حال بد پشت ماشین خوابیده بودم وقتی رسیدیم سربعد از ظهر جمعه. رفتیم مسجد و باید بگویم هزار بار که بگذرد من فرهنگ اداره ی آن مسجد یادم نمی رود . دستشوئی .حمام . محل مخصوص کیسه های زباله . هرکدام برای مورد خاص . داشتیم ادامه می دادیم که به به دریاچه ی زیبای دلیجان . واقعا حالم خوب نیود؟ نه!همای سعادت .دلیجان!

چهار:

و توای نازنین!

حتما می گوئی اینها که نوشتی کو کجاست عشق که همیشه می نویسی؟

خوب چه بگویم که لابد با عشقم رفته ام .

و نمی گویم ها!که می توانم کلا فرهاد پز را وارد یک چالش زیر زمین گردی در ایران بکنم .!

ولی می توانم بگویم توی ایران حد اقل 5 تا دررا بلدم که مخفی باز می شود .می روی تویش .خانوادگی ست!درتهران نیست . ووقتی غذای ارزان و خوب و جای باحال برای نفس کشیدن دارند. باورت نمی شود .

مثلا الان توی تهران برای بعضی فراری های لاکچری باز .یا خارجی آمدگان ناز!اسمش بوتیک هتل است!آی آی آی آی آی . ولی بیخیال مثلا توی منجیل چی؟ توی زنجان چی؟ توی اراک چی؟ و ازهمه مهمتر توی اهواز چی؟

بای بای ما رفتیم!

لیلی

 

هشت:

ترومپ!

خوابیده ایم مثل نفت .روی آینده.

فردا یکی یک میلیون تومن . کاسبیم .

نه:

مامان بنز:

آقای قاژی !این مرد شوهر من نیشت!این مرد مرا دوشت نداشت ! این مرد ابلیش بود!

بابا پژو:

این چه جور حرف زدنیه تو از منم بهتر فارسی حرف می زنی ؟ آقای قاضی مثلا این خانم لهجه ی المانی داره؟

پراید:

مامان پاشو بیا بریم خونه . من تو ایتالیا آبرو دارم . نمی خوام بچه هام پدربزرگ مادربزرگ طلاق گرفته داشته باشن .

بوگاتی:

مامان اوهو اوهو( گریه)بیا برگردیم .بابا پژو غلط کرد .

ننه خاور:

آره راست میگه . پزو غلط کردی بی تربیت . این خانمه!

مامان بنز:

آقای قاژی !من می خوام برگردم آلمان .خیلی وقته بت این مرد توی ژهن من شکسته شده!اژدشت این مرد فراریم!ایشون ه!

باباپزو:

چیکارکنمرضایت بدی؟مهریه تو دوباره می خوای؟

مامان بنز:

آقای قاژی ایشون باید رژایت بده من.مهریه ام رو عوژ کنم .

آقای قاژی:

مثلا؟

مامان بنز:

ایشون باید سمت راشت بدنه شونو مهریه من کنن تا من برگردم .

بابا پزو:

خوب دفعه ی قبل که سمت چپم رو گرفتی ؟ به چه دردت خورد؟

پراید:

ی نشه!بابا فکر کنم مامان می خواد اگه این دفعه اغتشاش شد تورو به عنوان مهریه دم در خونه بسوزونه.

باباپژو:

باشه بابا.به جهنم!

آقای قاضی:

الهی شکر!کاش همه ی مشکلات زوج های کشور همن طور حل بشه .

بابا بیوک:

الهی آمین .انشالله .به امید حق!

 

ده: رهبرم .

بوسه بر پیشانی سرزمینم .که چون آفتاب .

می درخشد و عشق از خاکش پیداست .

 

یازده:

به نظرمن الان من روزی یک میلیون درآمد داشته باشم با تو جه به هوای تهران 500 هزار تومن بدم یه لیوان هوای آلپ بخرم چطوره؟

اگه قرار باشه با یه نفشم همون بلائی سرم بیاد که بایک عمر نفس جهنم!هوای آلپ دیگه به چه دردم می خوره؟

.

حالا جالبه خیلی ها تو کشورهای اروپائی حالت تهوع می گیرن!اگه گفتید چرا؟چون ارتفاع روی افراد ی که کم خونی دارن اثر میگذاره و افرادی که اینو نمی دونن در ارتفاعات .البته این شامل کشور عزیزخودمون هم میشهندارن!یعنی انقدر فعالیت خونی ندارن که حالشو ببرن!

.

قربون خدا برم!نشینید هی غصه بخورید خارج اینطور خارج اون طور توی سوئد ملت با سرمای بالای زیر منفی درجه باید پوست گوزن و خرس قطبی بپوشن برن بیرون!اگه از ما باشه زیر کرسی می خوابیم تا.بهار بیاد!

.

بهر دلیل!بشینید با شهرزاد قصه گوی قرن بیست و یک جناب تلگرام توی خونه حالشو ببرید . یا با سریالای نمایش خونگی .مثلا توی مانکن . همه دنبال همنتوی دل همه دنبال عروس خانم ان توی سریال کرگدن همه دنبال مصطفی زمانی شون ان .از این حرفا .اصلا ام اسکی بلد نیستین پیست نرین .پلاتین کمیابه .تا بیان یه چی پیدا کنن تو لگن شکسته تون بذارن حسرت همین هوای آلوده ام می مونه تو دلتون .نگید که نگفتی.

الان دارن دنبال گورستان جدید تو شرق و غرب تهران می گردن .اگه زمین بزرگ یا خیلی بزرگ دارید می تونید تو این ایام بیکاری بعنوان بیزینس جدید با شهردار تهران رایزنی کنید .ثوابم داره .یه وقت میت رو زمین نمونه!منم پورسانت نمی خوام!آفرین حالشو ببرید!

آهان بوی بد و نامطبوع تهران احتمالا مال سوسیس کالباسای جدیده که ترکیبشون با هوای آلوده نمی سازه .نخورین!چن نفر خوردن یک بوهای نا مطبوعی توی بعضی محلات تهران مثل زعفرانیه شنیده شده اگه آبروی محله تونو دوس دارید .نخورید .از ما گفتن .

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم یهودیدیم به به داریم از این بالا تهرانو می بینیم .انقدر خوشحال شدیم که نگو.مگه به دلیل آلودگی هوا می تونستیم تهرانو ببینیم .دیدیم بهجت خانم جون لباسای خودشو شسته .داره همسایه بغل رو صدا میکنه بیا باد زیر شلواری آقا احسان رو انداخته اینور.

اینو گفتم که فامیل بدونن شفاف سازی فضا یعنی چی؟ البته می دونم اینو بگم فردا هوای تهران دوباره آلوده میشه !چرا!؟من نباید از اون بالا زمینو ببینم .ولی میگم!

سیزده:

حالا از همه ی این حرفا گذشته یه دفعه ما دبیرا و معلما نتونستیم شب یلدارو برای بچه ها کوفت کنیم .از ستاد کوفت نکردن شب عید و یلدا و اینها متشکریم شب چهارشنبه سوری بود دنیا داشت دم خونه ی ما می رقصید ثلث سوم سال 67 من بدبخت داشتم اقتصاد می خوندم .

خدا انشالله کسانی رو که ثلث و ملث و امتحان شب یلدارو نمی دونم شب عید رو برداشتن بیامرزه .جمیعا تا هفت نسل پشتشون .

دم اون فرد گرم!

 

 

 


یک:

سوی چشم تو .آن قدر رفته بود .

ندیدی .آمدنم را باعشق . مردی زود!

دو:

میان فردای تو .

من ظهرم .

سر اذان .

اگر نماز بگذارد .که عاشقم باشی

سه:

خرافات بود قصه ی دیو .

کدام سیاهی بالاتر .

ما توی چاه رفتن را .

مثل ماه بلد بودیم .

 

چهار:

ید دختری تورا که من .می پرستیدم .

هنوز وقت پرستش .

رهایت که کرد دانستم .

عروسکی!

پنج:

روی خدای را که بوسیدم توی شهر کسی باورش نشد .

فردا خدای روی ماه را پوشید .

همه دانستند!

شش:

مزار شش گوشه ات را اگر که زینب (س) دید .

آه از حال غریب خواهرها . وقت پادشاهی .برادرها .

 

هفت:

و مدتها کچل بودیم!و بقیه ی موهای سرمان سپید بود .آن هم از عنفوان جوانی و ای نجا اعتراف می کنیم که دلاورانه .شادیم ! دو تا قطره صبح می ریزیم روی سرمان و خرمن خرمن مو شانه می کنیم و دوتا قطره می ریزیم روی سرمان جهت رفع سپیدی

یک:

مادرمان مانده بود که ما چرا کچلیم!و غصه می خورد که این ژن نامطلوب چرا از پدرمان به برادر کوچکمان منتقل نشد که بالاخره هرچه بود پسر بود!و آه  فغان داشت و نذرها به درگاه خدای می کرد که ای خدای ما که بد بختیم آینده ی این دخترک معصوم چه خواهدشد .کپی بابا یمان بودیم و تا یقه مو نداشتیم .بیست سالمان که شد یدبختانه به سنت مادر سپید موی هم شدیم .دردا که توی مراسم عروسی و عزا ما کجا بودیم !کنج خانه.که ای درد.کاش داستان سیندرلا واقعی بود و یکی پیدا می شد مویی چیزی روی سرمان می گذاشت و جهنم شوهر می کردیم و می رفتیم پی بخت خویش . ولی دریغ داستان های دروغ که برای جوانان تیره بخت سیاهترند .!هیهات کچل و سپید موی توی خانه بودیم که .

دو:

فکر کنید من یک مردم!چطور می توانم عاشق یک زن باشم که از بابایم کچلتر و سپید موی تر است .چطور می توانم با دکترا و تحصیلات خارجه و حقوق بالا با یک دختر تر شیده با شرایط ذکر شده ازدواج کنم .باور کنید باورش برای خودم هم سخت است .خانم فامیل مادری هستند و مادرم می خواهد من بدبخت شوم.وگرنه دختر عمویم با موهای بلوند مگر چه اشکالی دارد .دارم می روم . ولی پاهایم یاری نمی کند .خانم حتی لیسانس هم ندارد . جهنم!شاید خدا .

سه:

من روسری گل گلی ترکمن روی سرم است و   آرام نشسته ام .حتما این آقا می رود پی کارش.بچگی هایمان یکبار زده ام تخت سینه اش .رفته درمانگاه .غیر از آن بالاخره داستان کچلی و موسفیدی ام

دارم به قندان سپید روی میز نگاه می کنم که همه می گویند: مبارک است انشالله .

یعنی چی؟اقلا نگذاشتند دریک نظر حلال من بگویم داستان چیست

چهار:

دارم به جعبه های روی میز نگاه می کنم و می خندم .به مادرم می گویم: مامان تورو هیچ وقت نمی بخشم .ولی مادرم اصرار می کند . هدیه های داماد است آن پسر بلند قد خوش تیپ می خواهد از من یک مانکن گیسو کمند سیاه مو بسازد .آخرین اختراعش توی دستان من است .رفته تا چهل روز دیگر برگردد روزی چند قطره تین و چند قطره آن .

پنج:

می نشیند و باورش نمی شود .من موهایم را نشان می دهم .مشکی مشکی .آن قدر چهره ام تغییر کرده که قابل باور نیست .این معجزه فقط از دستان نابغه ای بر می آید که عاشق است ما از دواج می کنیم .

شش:

آن طرف شیشه نشسته است .گوشی را بر می دارد تا با من حرف بزند .چشم هایش را به موهای من می دوزد و می گوید : بکن تو . اینجا نامحرم زیاده زندان جای خوبی نیست .دلم برایش می سوزد .

هفت:

مادرم می دانست که نقشه ی مادر او چه بوده .که مرا انتخاب کرده .می دانست که می خواسته بعدا با طلاق حال پدرم را بگیرد .سر قضیه ی خواستگاری از خودش .مادرم النگوهایش را فروخت و مرا به انستیتوی زیبائی مو برد و برایم موکاشت من دررشد مو شانس داشتم وروز چهلم بهد خواستگاری انگار که گیسو کمند باشم با خواستگار پولدار و تحصیلکرده ام .ازدواج کردم .

مدتی بعد پدرش روی فرمول پیدایش رنگ موی سر و خود موی سر .سرمایه گذاری کرد تا اینکه یک روز تمام کچلان و سپید مویان شهر با اجتماع مقابل شرکت شوهرم را دستگیر و به جرم ی راهی زندان کردمد.البتخ در بدبختب من شکی نیست .ولی .

باید بگویم می توانم منت بگذارم و از این به بعد با داشتن خرمن مو .و تحصیلات عالیه .کنار ایشان بمانم .

چند سال بعد ایشان آزاد می شوند و دوتائی مان دریکی از دانشگاه های مشهور شهر استاد می شویم و بچه می آوریم و همه به ما می گویند .خوش بخت .

ودیگر برای دیگران چه فرقی می کند این خوش بختی با چه داستانی بدست آمده .

 

"لیلی مو دارشده!!!"

 

 

هشت:

تام و جری .درپی توئیتی اما من .

هنوز باور نکرده ام دوستی حیوانات!!!

 

نه:

مامان بنز:

تقصیر من شدکه خانم مددی گم شد!خودمو اصلا نمی بخشم بچه اش الان چه حالیه؟شوهرش؟ای داد بیداد!

بابا پژو باخنده:

کم مونده یه جایزه ام ازشون بگیری.دوتاشونم نیستن .چراغشون خاموشه انگار رفتن شهرستان.

مامان بنز:

با با یه پلیس 110 ی یه آگاهی ای چیزی این زن کس و کار نداره .چطور شد یهوئی گم شد.

بوگاتی:

خوب مامان تو می گی تقصر تواه!فردا بیان تورو بگیرن یه 50 سال باید بری زندون!

پراید:

می گم مامان می خوای بصورت ناشناس تورومه آگهی بدیم .

ناگهان ننه خاور :

بنزی جان!یا ساده ای یا بلا نسبت بوگاتی کم عقل!همه شون باهم رفتن پاریس.خونه شونم سپردن به من!

مامان بنز:

بابا من گولش زده بودم !گفتم با یه میلیون صد میلیون تو ."   " وام می دن .اونم از فرداش گم شد!

پراید:

مادرمن!الان نگرانی دروغت واقعی باشه!یا واقعیت دروغ باشه!

مامان بنز:

واقعیت دروغ باشه!

بوگاتی:

بیا!اینم عکسای خانم مددی که از صفحه اش هک کردم در آوردم .تو محل کارشم بیچاره شد .موهاشو ببین!

بابا پژو : جهنم! به ماچه؟

 

ده:

رهبرم .

رسیده ایم اگر به ساحل هنوز دریاها .

مقابلمان پر از طوفان و موج . ایستاده .

 

یازده:

قدرتی خدا ما عادت کردیم که کسی مارو نبینه!انگار وجعلنا خونده باشیم از کودکی تا به حال نامرئی هستیم .توی مدرسه خودمونو می کشتیم از ما درس بپرسن .نمی پرسیدن!درنهایت یه روز از معلممون پرسیدیم چرا؟ ایشون فرمودن: ما می دونیم تو بلدی .!!!خلاصه هرجائی می ریم می پریم وسط و اگه چنین اخلاقائی داریم از همون نامرئی بودن ناشی میشه ." کلا ضعیفه ایم و به ما مربوط نمیشه" دو پاسخ بسیار غنی که از اجتماع خودمون گرفتیم .و جالبه دیده نشدنمون و پرسش مدل الیور تو ئیستی مون نه کنجکاوی که بلکه فضولی تلقی میشه و اگه مثلا به کسی سلام بدیم و پاسخش را بخواهیم و ندن می گوین:ندادیم که ندادیم مگه فضولی!و قدرتی خدا شاکریم .همین شد که علیرغم مردن اونهم سه بار خیلیا اصلا نفهمیدن چطور شد؟

 

 

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا داشتیم از اون بالا زمین رو تماشا می کردیم .یه فرم دادن دستمون .جهت تعیین تابعیت!گفتیم ایرانی .بلافاصله از زمین پیامک اومد .آره می گی ایرانی ولی ما داریم می بینمت افکار خارجی داری!جل الخالق ما از جو خارج شدیم رفتیم فضا ولی روی همین کشور ایستادیم .چطور ممکنه ایرانی نباشیم بعد برای من عکس فرستادن از یه فامیل تو خارج می گن .خارجی ولی با افکار ایرانی .حالا طرف با مایو. یه شیر و نمی دونم چی روی سینه اش با اون همه مو خالکوبی کرده البته دم بهجت خانم جون و کل فامیل گرم که مرتب درپی رصد کردن ما هستن حتی اون یکی روی زمین .شایدم می خوان ایز گم کنن . طرز نگاهه دیگه.چیکار کنیم؟.

سیزده:

روی پل داشتم به غرق شدگان در سن فکر می کردم .

 به کسانی که با خیال عاشق بودنشان مرگشان را توجیه کردند .

و آه.

نمردم!

تو زیر سازه های ایفل منتظرم بودی .

و یک قهوه باتو برای من 20 میلیون تمام شد.

فردا بر می گردم .

و توی تراس روبروی برج میلاد .

قسم!

که می شود توی تهران هم یک قهوه خورد ولی نهایت 45 تومن .

ونعش خودرا تا طبقه ی سی ام بالا کشید!

چهارده:

یک:

از یه نفر شب یلدا یه کتاب حافظ بدستم رسیده که نمی گم ولی خیلی آدم مشهوریه!دستش درد نکنه چون حتما من رو نمی شناسه ازش تشکر از اندیشه اش خیلی خوشم اومد .می خوام بگم .ممنون!

دو:

دوست داشتم حس یه کار آگاه رو وقتی قاتل رو شناسائی میکنه بفهمم این ضایع کردن آدم با اون حد اعتماد به نفس که یکی رو کشته بعدشم داره تو چشت نگاه می کنه عجب حالی داره از اون گذشته از دفترم برم بیرون ضایعترش کنم و بگم تو رو با قانون تنها می ذارم!

"من خانم اندیشه فولادوند رو دوست دارم .تو این قضیه کار آگاهم با جناب بهمنی اشتباه نگیرید"!!!

 

سه:

درنهایت ئاشتم فکر می کردم اگه قرار باشه یه انتخاب رو از زندگی من بگیرن کدوم انتخابه.انتخاب اجتماعی یا فردی .

بعد به این نتیجه رسیدم که انتخابات اجتماعی رو که ولشششششششش.

درانتخابات فردی اون بخشش که مهمونیه .مثلا برم عروسی حامد بهدادو ساره بیات بعد بیژنشون بیاد بگه وااااای شامتونم که خوردی کادوهاتونم ببیرید .عروسی نشد .حالا عروسی کجا بوده ایران!من از کجا اومدم .آمریکا!نه من اصلا انتخاب نمی کنم

دیگه گولم نمی خورم .اصرارم نکنید دیگه گرونی شده!!!

 

 

 


یک:

تورا اگر به کفن . نپیچیده اند . درد من!

خفته ام درون قبر تو. با کفن!. باور کن!

دو:

پیچید آوای سرمای زمستان . توی بهار من!

لعنت که غنچه ام! از اجبار گل شدن!.

سه:

اگر خواب دیدم که تو دوباره زنده ای.

دلیل آن که ؛در آغوش می کشم (شبها) خیال تو!

 

 

چهار:

انتقام. کندن رگ من بود از ریشه ی تنم!

تو . ارزش روح مرا هرگز . داشتی؟!

پنج:

درسرزمین مرگ . مرا تاب داده اند .

من رفتنم به آسمان . کار هر دقیقه است .

شش:

مزار شش گوشه ات را دیگر به تن کنم .

آن پیرهن که مزارم شود . سرزمین توست .

هفت:

آمدم گریه کنم . دستهای کسی نبود که اشکهایم را پاک کند . آمدم بخندم .دیدم هیهات روزگار!که خندیدن مناسب من نیست.داشتم درون آینه قبر تا قبر مرگ می دیدم . گفتم.دیگر چه هراس.

بروم بزنم برقصم!ماشاالله خدا نظر کرده!

یک:

آمدیم توی دستشوئی بودیم که قالامب! صدا آمد!.دیدیم همسایه یک عدد کلنگ برداشته دارد داخل خانه اش را نوسازی می کند . دوباره برگشتیم داخل که چند قطره ی باران مشکوک بارید!.

نگو.آغاز شش ماه بنائی توی سرمان بود!رفتیم طبقه ی بالا اعتراض.گفتند وای چقدر خوش تیپ و مهربانید ! حتی خیال کردیم نکند خواستگار باشند .برگشتیم!

نهایتا شش ماه روی چشم مان عینک اسبی!( یک نوع عینک مخصوص اسب) می زدیم که بخوابیم و اعصابمان را راحت کنیم از آن طرف بدبختب توی گوشمان انواع پنبه گذاشته بودیم که .هیهات !چند بار خواستگار آمده بود . نفهمیدیم!.همین شد که. ترشیده شدیم!

دو:

حواستگار آمده بود که مای ترشیده را ببرد و عنقریب بود که جوابش را بدهیم .خوشمان آمده بود که .یکهو دیدیم ؛ صدای خوانندگان غرب زده از خانه ی همسایه ی روبروئی بلندشد. آمدیم بگوئیم بله!. دیدیم خواستگار محترم زنگ زده به کلانتری که بیایند همسایه امان را ببرند . گفتیم : بابا ما ازاین فرهنگ ها نداریم گفتند : چرا ما داریم !تازه از خانواده ای که یک هم چین همسایه هائی دارند زن نمی گیریم!

آمدند درهمسایه را زدند دیدند حاج خانم باز کرد!نگو فامیل خودشان از آب در آمد!هیهات  که در همسایگی داشتیم به علط کردن می افتادیم !

درکل خوب شد!

سه:

همین دی شب نه پری شب داشتیم ورقه صحیح می کردیم که دیدیم دانش آموز برداشته هرچی دلش می خواسته جای جواب نوشته . آخرش هم نوشته: انشا الله نمره بدهید

خوشمان آمد از این همه اعتماد به نفس. خوشمان آمد از این اظهار خوش بینی! بالاخره توی آمار مدرسه .نمره مهم است!و دانش آموزی که انقدر شعور داردکه می فهمد معلم جهت امار غلط خودش ورقه ی سفید دانش آموز را هم ممکن است بنویسد!دمش گرم که مارا (.) فرض می کند و انقدر چاخان توی برگه اش می نویسد که نگو!

خواستم بگویم دانش آموز عزیز!.نگران نباش!گذشت آن دوران که همه مریض می شدند می مردند!و شما توی برگه هایتان به عنوان عمه .خاله .بابابزرگ و ننه جان تان از آنها یاد می کردید!الان دیگر خودمان اتومات شده ایم و نمره می دهیم . غصه نخور!

چهار:

تو هم ای نازنین!

بگرد مارا پیدا کن!

توی یقه ی پیراهن سفید ات ردیاب گذاشته ایم!و خودمان رفته ایم . چون هیچ وقت انقدر که تو برایمان مهم بوده ای .خودمان نبوده ایم .

بهرحال .آخرشب که بر می گردی .خیالمان راحت است که رد یابمان (اوکی) است! و خودمان هم!.

فقط: لیلی!

هشت:

ترومپ!

غلط نکنم دنیا راست گوست .

به جان شریف خودت . ماهم!

 

نه:

مامامن بنز:

پراید!بوگاتی مریض شده؟چرا به من نمی گی این قرصارو برای کی می گیری؟

پراید:

اینا؟همش ویتامینه!یه مدتیه داریم رژیم می گیریم!

ننه خاور:

چی می خورین؟من دارم یه سری جدید می خورم .دونه ای 30 هزار تومن!

مامان بنز:

ننه خاور !اون کوفته ای که من می پزم و شما می خورین . توش همه چی هست .به نظر من پول دور ریختنه!

بابا پژو:

آره!ننه جون. راس میگهفک کنم شما از این وزنتون .لاغرتر بشید!

بابا بیوک:

من از اول تپل دوست داشتم!گشتم سنگین وزن ترین خانم ایران رو پیدا کردم!

پراید با خنده:

دمت گرم!بابا بیوک!

بوگاتی:

پراید قرصامو گرفتی؟چرا به مامان بنز نمی گی من فوبیای تصادف گرفتم!

مامان بنز:

یعنی می ترسی ما توی خونه بخوریم به هم!20 روزه از خونه درنیومدیم بیرون!

پراید:

نه مامان!وسایل اش گرون شده اضطراب گرفته .مثل من که نیس!

بابا پژو با خنده:

خوبه خودتم می دونی.!

.

ده:

رهبرم .

دیگر درد نیست که درعاشقی ما .

نیامده باشد سراغمان .نشود جزو جانمان.

 

 

یازده:

متاسفانه سقوط هواپیما و ناوگان مسافربری هواپیمائی بدترین سانحه درجهانه که غیر قابل توصیفه و البته سفر با هواپیما راحت ترین و درعین حال مرگبارترین سفرهاست .

دریغ که از اونجا که عمرداشته ام هم با این وسیله سفر و هم اضطراب رو تجربه کرده ام .

زبانم قاصر از گفتن تسلیت هاست به بازماندگانی که عزیزانشان  درسانحه ی هواپیما اخرا از دنیا رفته اند .

آنقدر غم داشتم که نوشتن هم ممکن نبود .خدایشان بیامرزد و روحشان را قرین رحمت کند .

دوازده:

توی فضا نشسته بودیم که یکهو . دیدیم دارن برامون چلوکباب بناب می آرن!گفتیم: به به! قدرت خدا ! ببین تو فضا چیا هست! که.

یدفعه ای آلارم خطر رو زدن . رفتیم دیدیم چی؟ درجه حرارت کره ی زمین هی داره بالاتر می ره .

گفتیم حالا آلارم زدین.ما چکاره ایم؟گفتن هیچی!فقط خواستیم اطلاع رسانی کنیم که کره  ی زمین درمعرض خطره!.

بعدا فهمیدیم یه جائی داشت روی زمین می سوخت .همون موقع شایع شد که نکنه کبابا گوشت کانگورو باشه!

دیدیم بهجت خانم جون.پیام داد : نخورید!مشکوکه!

ولی ما خورده بودیم . !جل الخالق از شیکم آدمیزاد!

 

 

 


یک:

برگزیده شدم . تا میان دست های تو . بمیرم!

چون برف!

از عمر کوتاه خویش . جز قطره شدن.

خورشید .ندیدم!

دو:

بردی صدای قلب مرا . تا جهان خویش.

می خواستیم نشان بدهی . مردگان صدای ندارند!

سه:

میان هیا هوی دانش آموزیم . کتاب علومی .

درحال بیان نسبت جوانی و فضای زمانی.

 

چهار:

می خواهمت .

اگر علی(ع) . تو مرا ظلم کرده ای !!!

صدها هزار آدم اگر درکنار توست .

وقتی که من هیچم انگار .

نه علی(ع)؟.

پنج:

روی تورا یوسف فروختند به نقاش ها اگر.

من .خریدم!

تصویر تو که زیباتر از . اصل قضیه نیست!

شش:

مزار شش گوشه ات را به قلب خویش هدیه می کنم .

آرامگاه قلب من است .مزار تو . یا حسین(ع).

 

هفت:

قحطی عشق نبود که ما عاشقش شدیم .بودند و همیشه هستند . اما کجا علی(ع).

اما کجا امیر . علی (ع).

ما که فاطمه (س) نمی شویم که بدانیم دنیای عشق  یعنی چه؟ که از دنیای پدر از عالم پیامبری ؛ علی(ع) را بخواهیم .

برویم آن دنیا که از درونش فقط خدای عالم خبر داشت و دارد.از سکوتش یک طور . از جهادش یک طور . و از عشقش یک طور دیگر.

شبیه نیستیم و شاید خدا می خواهد دریک قطعه از تاریخ این دنیا همیشه علی(ع) علی(ع) و فاطمه (س) فاطمه(س) بماند و نظیر دیگری نباشد . تا این دنیا هست .

                                 

                                   .

ممکن است خواب بیت علی(ع) و فاطمه را دیده باشی. اتاق های تاریک و بی پنجره . خلوت های ناشنیده که غیر نتواند .

درست حدس می زنی . وقتی می رسی می بینی هنوز این یک قطعه از بهشت مانده . از گریه می گذری .

برای دیگران بوسیدن زمین؛ دیوار؛ فرش و هرچه که می بینی . چه مفهومی دارد . می بینی هرکه آمده مثل توست . باید سریع باشی.

باید سریع یادت بیاید . کجا وقت خواب ایستاده بودی. باید فریاد بزنی : خدایا شکرت که رسیدم .که توانستم این بیت را ببینم .

یکی درمدینه که کسی نمی شناخت . و دیگر کو. و یکی در سرزمین عراق .

بیت فاطمه (س) که نگو که فاطمه (س) را تو دیده بودی . نگو که همان جا علی(ع) منتظر را دیده بودی. و عشق خندیده بود وقتی تو اشک می ریختی . به حزن مخلوط با عشق . درجریان یک زندگی . امیر . علی(ع).پدر. و همسر . کاش ما بودیم ولی خدا می خواست که شما در آن قطعه از تاریخ و ما در حسرت آن دوران بمانیم .

 

                                    

نگاه می کنی . فاطمه (س) نیست !!! روبروی بقیع اشک می ریزی و روضه آقای سماواتی را می شنوی . اشک از جگرت بر می آید و غم می بارد . روی مدینه ولی اگر نبود .کدام عشق تورا کشیده بود که بیاورد آن سوی پیامبر (ص) و این سوی بانو فاطمه(س) و فرزندان .

دست می کشی که اشک هایت را پاک کنی ولی نه. اشک بریز که زمان ریختن اشک توست . که غم اگر غم باشد غم فاطمه(س). آن همه اضطراب دلداگی به پدر. به همسر و به فرزند . که یکی هم می توانست بعضی شود که هرگز گشایشی برایش  نیست .

شهری که نمی خواست ولی خواست . من باورت می کنم فاطمه جان (س) . که اگر بی نشان رفتی دریغ از مردمی که حق اولاد پیامبر نشناختند . دریغ از مردمی که چه می دانستند آن قدرنعمت و توجه خدا دورو برشان را گرفته که آن همه نعمت تا الان . بازهم نمی دانند . آن دنیا دنیا ی غریب خودشان است . نه شما و ما .

نگاه می کنم که فاطمه (س) هست آن قدر که وقتی می گذرم که بر گردم زیر لب می گویم دوباره انشالله دوباره . انشالله دیدار بعدیکه پذیرائی مردم مدینه را به حساب عشق . نمی گذارم .

                                

بانوی من فاطمه (س) .

می دانم که بلد نیستم که واقعا بدانم به عنوان یک زن چطور مثل شما باشم . کدام صبر و کدام جرات می تواند مرا مثل خاندان شما کند ولی این جرات و شجاعت را دارم که فریاد بزنم . می خواهم و سعی می کنم .

می دانم خدای خشنود است که من در ابتدای عشق همیشه درهمان مرحله ی اول . سعی هستم .

بانوی من فاطمه(س).

دستم را بگیرید و کمکم کنید .آن قدر که همیشه بوده اید . بازهم باشید .

دوستدارتان . سیده لیلا

                             

 

 

هشت:

ترومپ!

نمی دانستی جفای روزگار .

انگار روزگار بد ندیده بودی .

نه:

مامان بنز:

پراید جان من تصمیم گرفتم بیمه عمرم رو به نام تو بکنم .

بوگاتی:

نه مامان جان انشا لله بعد صد سال زنده باشید . تا باباپژو هست زندگی خوبی داشته باشید .

مامان بنز:

نه بوگاتی جان من تو این دنیا یه پراید که بیشتر ندارم .

ننه خاور:

چی میپی بنزی؟ پس تیبا تو کانادا چی؟ فکر کردی هرکی تو خارجه مرده؟ مگه خودت خارج نمی ری؟

مامان بنز:

خوب وضعیت تیبا خیلی عالیه . رفته حالی ام از من نمی پرسه . بازم همین بوگاتی و پراید!

پراید:

مامان !وقتی اتفاقا ازاین دریچه داری یه چیزی رو به من می بخشی بیشتر ناراحتم می کنی . من صدقه بخورم؟!!!

بابا پژو:

بنزی جون من ام بیمه عمر دارم ولی همه توش سهم دارین . اگه صد میلیون باشه کلا نفری ده میلیون بعد من بهتون می رسه!!!

بابا بیوک:

دعوا نکنید . ما خودروایم!!! حالا کوتا بمیریم . مردم رفتن تو اگزو ژیان موتور جت گذاشتن . ماکه همین طور سرخود از جت بالاتریم!پاشین ببینم!

 

 

ده:

رهبرم .

در اقیانوس عشق ملت ایران .

توانائی بیداری و تلاش . داریم.

یازده:

وقتی که فکر می کنم به خدا . می بینم بعضی عبادتا صد سال حرف با شیطانه!!! پاشدن و نشستن با ذلت . جهت ریا!

دارم بعضیارو می بینم .گاهی نه اندک و نه زیاد که وقت ندارن . ولی وقت می ذارن جهت زندگی ملت . ما چه می دونیم اون پشت مشت ها زندگیا چطوریه؟ فقط خدا می دونه عبادت و دعای بعضیا درحق بعضیای دیگه چقد می گیره . ازاون نماز و دعای خودشون . صدهزار برابر بیشتر تر!!!!

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم علیرضا شیرازی مون داره می زنه تو سرش .گفتیم وای بلیگفای فضا . باز خاک تو سرش شد!!!!

بعد دیدیم اومد گفت: اه ببخشید من بدبخت چه گناهی کردم هی باید گزارش بگیرم فضای مجازی فضا داره میشه پیغوم پسغوم فامیلی !!!

ضمن خنده و شوخی با ایشون گفتیم : بابا ما که چهارتا خونواده بیشتر نیستیم همین فامیل.آه فامیل!!!

خوب بگو بهجت خانم جون از زمین هوس فضای مجازی فضارو نکنه . همین!!!

 

 

تصاویر شهر زیبای نوشهر از فضا!!!  بعد تهران سرای من!!!

 


یک:

وزش روح من . درکویر تنهائی شما .طوفان کرد!

دیگر بودنم برای عشق شما . مسئله نیست؟

دو:

رفتیم زیر سایه ی هم.

                                  مثل دوخورشید!

باور نمی کنند که. سایه ها!

                                  غروب هست!

سه:

در؛پشت پنجره خوابیده بود . مثل ماه!

پرده خودرا کشت.

                        تا نسیم داشت می آمد تو!

 

چهار:

انگیزه داشتم .

برای کشتن ات . مثل مادرها!

که رفتن فرزندشان هزار شکل دارد!

اما.

باور مردن ؛ وقتی کسی زنده است .

هزار دلیل می خواهد .!

.

همیشه خریداری هست .

مثل لحظه ی آخر ماهی آزاد .

لا به لای یخ های ماهی فروش .

که بایستد .

تا لحظه ی آخر ماهی آزاد .

تا بیفتد از نفس .

و؛ بریده شدن سرش را ببیند .

طعم ماهی سرخ شده .

بالاتر از این حرفهاست .

شب عید!

پنج:

کبوتر دل تورا هر لحظه صید کردن .

انداختن تور عشق است . روی قلب ات !

شش:

مزار شش گوشه ات ؛ تمام عشق من است .

بارها اگر که آمده باشم منزلت . یا حسین(ع).

 

 

 

هفت:

رفتیم به سمت دانشگاه . بیست سال بود می پائید نمان که آهسته برویم و آهسته بیائیم .و شر به پا نکنیم . اتفاقا توی آمریکای ایران قبول شدیم نه توی ایران آمریکا!

.

قربان خدا بروم که انگار هرجا بچه مثبت باشد شیطان هم همانجا هست!ولی اگر خدای نخواهد نمی شود که نمی شود!رفتیم خودمان را وصل کردیم به جوشن کبیر و صغیر. بعد نمازهای یومیه که هیهات هیهات گناه نکنیم .

دانشگاه چه می دانم یونیورسیتی مان نرسیده به جاده چالوس بود . برای اند خلافکاران که به بهشت نمی روند!

انقدر مثبتی گرفتیم از خدای که نهایت قبل از ورود به ت که درسمان بود . شدیم معلم بی دست و پای مملکت!.

.

اوایل چه می دانستیم دنیا عوض شده!فکر کردیم که چه می شود مارا!شنیده بودیم دورانی ست که بچه ها سرکلاس آئینه می آورند!و خدا به دور! ولی بعدا فهمیدیم بازهم بایدبا  شیطان یاوه گو مبارزه کنیم که خدای نکرده روزی 200 نفر از دانش آموزانمان به قربانگاه شیطان هل داده نشوند!

درهمین جنگ و جدال بود که دانستیم خیلی خوب داریم عمل می کنیم و مرتبا پیشنهادهای کلان داشتیم!جهت ازدواج!و خرید نمره!ولی توانستیم که بالاخره همه را از پل خودمان به عافیت درپناه حق هدایت کنیم .

.

گذشت و گذشت و همین طور موفق ایم !. و یکذره اگر گذاشته باشم که دنیایمان دنیای دانشگاه شود!و مستقیم می رویم جلو!

و می رویم !و دیگر فرزندانمان قرار است بروند همانجائی که خودمان بیست سالگی رفتیم و انقدر استغفرالله گفتیم .و از شیطان دوری کردیم . داریم کار هایمان را می کنیم که همراه فرزندانمان خودمانرا هل بدهیم تو دانشگاه .

دیگر آنقدر پیر شده ایم که بتوانیم آن دنیا را هم عوض کنیم . و . کنیم توی نقشه های شیطان !

دانشگاه چه می دانم یونیورسیتی اماده باش . داریم می آئیم!!!

وای به حالت اگر برای ما ولکام ملکام ننویسی و نفرستی. گفته باشم.

لیلی یون!

 

 

هشت:

ترومپ!

فکر نکن که ما مودب نیستیم .

از قدرت خدا گرفته ای قدرت . مبارکت!

 

 

نه:

پراید:

مامان ! یه سئوال مهم اگه من برگردم دوبی تو و بابا چی کار می کنین؟

مامان بنز:

پراید من امروز اصلا حوصله ندارم!

پراید:

چی شده مامان؟ باز ام بابا پژو رفته سمت عمه لیلاند؟

مامان بنز:

نه!ویروس کرونابه آلمان بزرگ راه پیدا کرده!

بوگاتی:

راست میگی مامان جون!ووهان به اون بزرگی فقط 14 تا دانشجو از ما داشته ولی آلمان بگو با این همه دانشجوی ایرانی!

مامان بنز:

من نگران خانواده خودممم!

بابا پژو:

خانم!مگه تمام دنیای تو ما نیستیم!بازم اجنبی پرستی؟

ننه خاور:

نه بابام!بولارهامسی کلاسدی!

بابا بیوک:

کلاس؟ کلاس چی خانم؟

بوگاتی:

مامان از من یاد بگیر از وقتی که از ایتالیا اومدم ایران . حتی با وجودیکه پراید همچین مردی نبود که . عشقم شدید همه تون .

بابا پژو:

آفرین .آفرین به تو عروس گلم . آفرین!

 

ده:

رهبرم .

دیدار روی شما . برای ما تجدید عشق ماست .

عشقی که درعلی (ع) دیدیه بودیم و درشما .علی .

 

 

یازده:

قبلا از ترس اینکه کسی مارو از جائی بیرون کنه سال ها می ترسیدیم اصلا اخراج بد بود!

طرد شدن یک مدل بدتر بود ولی الان معلم می اندازتت بیرون شاگرد:جهنم! می رم شغل آزاد!

اداره به کارمند : می اندازمت بیرون!شاگرد: جهنم می رم شغل ازاد!همسر به همسر : می اندازمت بیرون!همسر: به جهنم می رم شغل آزاد!و قربان خدابروم!نمی دونم این شغل ازاد آن دنیای آزاد دردنیای ما چطوز و چگونه و بطور موازی امد به دنیا و رشد کرد و قوی شد.

از دنیا هم بیاندزندمان بیرون می گوئیم : جهنم! رفتیم دنیای ازاد !!!!

 

 

 

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا که یکهو خبر رسید کجائی که وبلاگ های شما پاک شد!!!

داشتم درمورد شکستن ناخن ها درفضا فکر می کردم . تکانی خورده و گفتم: جهنم! مثلا من کی ام؟ خاله آذر وبلاگ نویسها ؟ یا مثلا درسرزمین عجایبشان گرفتارم ؟ کی هستم گوریل فهیم؟

بعد دوباره به شکستن ناخن هایم درفضا اندیشیدم .

ناگهان بهجت خانم جون پیام فرستاد: " ما بودیم "!

که ناگهان! از طرفی به طرف دیگر جهت عوض کرده . گفتم:

خیل خوب بابا ترکیدیم از جدیت فضای مجازی!!! زمین بیا منو بخور!!!

 

سیزده:

 روزهای  به یادماندنی پیروزی انقلاب مبارک

 

 

 


یک:

وقتی می رفتی آن سوی رفتنت " هیچ " بود .

درد من رفتن تو نبود . پیوستنت به " هیچ " بود!

دو:

رنگ پیراهن شما تلخ بود!. می دانستید !

وقتی درست مثل پیراهن مادرم . مزه می کردم . فهمیدم!

سه:

توی قوری چای می رقصیدی . از چشاندان تلخی .

حیفا!که ما کلوچه ی لاهیجان . قورت می دادیم با تلخی!

 

 

چهار:

آذر .

توی ماه های پائیزی غلط کرد!!!

که نه درمیان می گذاشت رازهای مهرانگیز.

که نه درمیان می گذاشت .درددل های زمستانی .

فقط معجزه ی نیشابوری . فیروزه از دلش .

خبر می داد.

آه درمانگر عشق . فقط!

پنج:

کوچه در پس خیابان می دوید .

ما سرپل امیر بهادر مدرسه می رفتیم .

و تنها .

کوچه مافی قدیم . کیهان بچه ها. و اتوی روپوش مدرسه .

تکنون کنار اتوبان می ریزمتان بیرون .

و می روم بالای یک برج و می سوزم !!!

شش:

مزار شش گو شه ات را حسین(ع) پرستیدن چرا ؟

وقتی خدای می خواهد که  با عشق شما . زندگی کنیم .

 

 

هفت:

یک/

روز اول که تورا دیدم . فقط خندیدم!

چهار طبقه مو داشتی که از خدا می خواستم و سه طبقه تحصیلات و .

سال آشنائی انقدر که بتوانیم با هم خوش باشیم !گفتم همین تصویر . پیکچر . چه می دانم .همین کافیست !و قربان خدا بروم همان که می خواستم شد!ندا از غیب رسید که این " سوژه " هم  تورا دوست دارد بیا که دستی به آتش دارد که نگو!

دو/

نبودی که!

می گذاشتمت روی بلندی!مثلا روی قفسه ی کتابها . بعد آن قدر می رقصیدم که بیفتم. می بردمت مهمانی !و چقدر خوب بود که توی کیف جا می شدی!

یکبار بردمت عروسی و بعد پشیمان شدم که چرا . درکل تو برای من یک موجود زنده .زیبا. یک عشق بودی که " پرتابل" می توانستم همه جا ببرمت !

با تو شاد بودم!

سه/

باورت نمی شود!یکروز نشسته بودم کنار ساحل دم غروب!و داشتم از جدائی دردناک از تو .گریه می کردم .از دلچسب ترین رنج زندگیم " حال می کردم"!که یکهو دیدم نیستی !یک حس عجیب نه وادارم کرد که بگردم تا به اولین مونث نزدیک بخودم . انتقام بگیرم .ولی نه!اول تورا باید پیدا می کردم که ای خدا داشتی با موج های دریا می رفتی . غلط نکنم چنان میان موج ها پریدم و گرفتمت که چند نفر از دور درفکر خود کشی من دوان دوان آمدند . ولی تو توی قاب همان خوشگل .موهای طبقه طبقه .دماغ .وای!!!

چهار/

باورم نشد که تو رفته باشی. حتی عکس جدید تو آنقدر متفاوت؟سوراخ بینی ات . بر آمده گی اش همه . جراحی شده . لب هایت؟

خوب چه اشکالی داشت ؟ بهتر !مگر زشت تر شده بودی؟ درحال بدی پذیرفتم که اگر من دارم زشت تر می شوم و پیر تر . چه خوب که تو در شرایط بهتری روزا روز بهتری . که .بد شنیدم!

شنیدم که گفته بودی: آن عشق عشق است که تب کردنت را شنید مرد!

آن عشق عشق است که تب کردنت را شنید استامینوفن به تو تقدیم کرد!

ان عشق عشق است که تب کردنت را شنید پاشویه ات کرد آن هم قبل از اینکه خودش تب کند .

ولی جهنم!تو بودی !تو یکبار آن اول ها بودی . آن چهره ی قدیمی و طبقه طبقه نه؟

پنج/

باور نمی کنم . مگر تو پرستار نداشتی؟یا چطور بگویم آن که به تو استامینوفن می داد و آن هرکول پرقدرت که من نبودم .بلندت می کرد و می انداختت توی ماشین و می بردت بیمارستان .

باور نمی کنم . مگر تو دلسوز تر از من نداشتی؟یک آدم واقعی یک نفر که تو را آن قدر می خواست که باتو زندگی کند . تو مگر تخصیلات پول پول پول نداشتی . تا . چطور شد مردی؟

سال هاست که معذورم معذورم از پذیرفتن کلمه ی مرگ!

که از نظر من تو . نمردی!

هرچند آمدند و گفتند آن قدر پیرم که دیگر یک قاب عکس را چطور توی کیفم " اضافه" باید جا به جا کنم !چه زحمتی داشتی .غیر از آن که به من عشق می دادی . ادامه زندگی با تو ممکن بود .

با تصویرت و خیالت و اندیشه ی باتو بودن .

باور نمی کنم .چنانکه نکردم . به چه دردم می خورد و به چه دردم می خورد!

دریغ!

که دیگران از همان ابتدا مرا ندانستند و باهم نمی دانند .

عزیزم!ادامه داری.

 

 

هشت:

ترومپ!

توی کله ی دنیا نمی رود غم ها .

ولش کنیم خودش شاد و شادمانه .رود!

نه:

پراید:

مامان !مامان !

این دسته چکای بابا کجاست؟اونی که توش پول بود؟

مامان بنز:

میخای چیکار؟تصادف نکردی؟

پراید:

نه!راستش بابا گفت داره میره شمال بعد گفت شاید یه ویلا اونجا بخره !بعد . چند روزم بمونه!

مامان بنز:

از کی تا حالا ؟ رفته بود نون بخره؟

ننه خاور:

چی شده؟چه خبرتونه؟دسته چک کی؟

پراید:

بابا دیگه!.اه. یه دقیقه فکر کنید .بابای من پیر شده . اگه افتاد مرد .چیکار می کنید؟

بابا بیوک:

نوه!ما خودروایم!نمی میریم! یه دفعه این رو توی اون کله ات فرو کن! پژو کو؟

بوگاتی:

آخه. چطوری بگیم . بابا پژو ام . چطور .آخه. ناراحت نشیدا. عوض شده!!!

مامان بنز:

یعنی چی شده؟یا پدرم!یعنی چی؟

بوگاتی:

یعنی یکی گفته موتورش رو می آره پائین .موتور جت میندازه جاش . بعد اتاقشم عوض میکنه . میشه خیلی عالی.

مامان بنز:

یعنی چقدر؟

پراید:

با یه.نه!پونصد میلیون!

مامان بنز:

چی؟سال پیش که من تو آلمان بودم زورش اومد رضایت بده اتاقم رو عوض کنم ! حالا واسه من عمل زیبائی می کنه .کجا می خواد خودشو نشون بده . نمایندگی پژو ؟ نمایندگی ایران خودرو؟کجا بگو ببینم .مسابقات رالی دبی؟

ننه خاور:

حرص نخور بنزی .جهنم! حتما یه اشکالی داشته .پسرم دیده تو بهتری!جلوی توروخودش عمل 500 میلیونی کرده. بیا پراید طلاهام!بگیر بده بهش . انشالله!

مامان بنز:

اگه نرفتم آلمان . نکردم . اگه جیگر شو نسوزوندم . دختر اون بابا بنز نیستم که منو به پژو داد!

پراید:

خیل خوب بابا حل شد!

 

 

 

ده:

رهبرم.

آمدیم و عشق کم آورد از احساس ما .

زیر پرچم ولایت علی(ع). هستم .

یازده:

یک/

دی شب. شب روز خوبی بود . بسیار سرد . و ما توی کاخ جشنواره اختامیه را داشتیم .تماشا می کردیم .

دو/

ببخشید ولی نمیدانم چرا مسئولان چنین جشن هائی تصور می کنند ملت را دعوت کرده اند جهت بازی صندلی!400 تا کارت می دهند برای 100 صندلی!که یکهو معلوم شد . ای بابا!همین 400 تا همان 400 تا ست! خوب بعضیها رفتند بالکن . جهنم بهتر!

سه/

حالا بگو بیا عزیزم توی سینما عمر بازنشستگی داریم .مگر قبول می کنند هی می گویند خیر!

فلانی می گوید 10 سال کار در تصویر دیگر تمام است و بعدش تفریحی. بعضی ها که یعنی اغلب می گویند .نو .خیر .لا!ابدی ست .توی رختخواب موت هم هستیم

خوب عزیز من وقتی توی رختخواب موت هم هستی .پس ملت را چرا اسیر می کنی .اگر ما ملتیم آمده بودیم .شما نبودید. اگر شما ان موت هستید . پس کجا بودید؟

چهار/

جهنم!

بعد از دقت فراوان متوج شدیم که از هجوم ملت جای بعضی  کارگردان ها و افراد مشهور تابعیت دیگر را " معلمین و محصلین" از جمله خودم پر کرده اند .و از این مسئله با شور فراوان به خانه باز گشتیم!!!

پنج/

خدا عمر بدهد که سال ها بعد را هم ببینیم ولی حالا.

باید بگویم برای خانم طناز طبا طبائی و آقای امیر آقائی خیلی خوشحال شدیم آن که داشت از آن بالا هو هو می کشید ما بودیم . واین ربطی به جمله های ایشان نداشت .

شش/

آقای مهدویان؟ببخشید شما که دنبال سیمرغ نبودید دیگر به شما چه سیمرغ ایرانی بود یا خارجی؟تازه وسطش هم یه سکه ی طلا گذاشته بودند که هیچ جای دنیا مرسوم نیست . شاید این یکی از اون یکی های دیگر از اون قبلها قشنگ قشنگ تر بود . تازه اگه ام می شکست طلاش می افتاد وسط دست خانم شما!.

هفت/

جاتون خالی. ما مواظب همه بودیم!!! رعایت خانواده شد! همه تقدیر نامه ها و جایزهایشان را دادند دست مامان و بابا!و خانم!خیالتان راحت. از بیبی می بی هم خبری نبود . همون اندش خانواده.

هشت/

جدا . لذت بردیم از توانائی تحمل بعضی ها . وقتی بعضیها سر هیچی " مثل من اول خودم را مثال بزنم" حوصله هیچی را ندارند .

 

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم . گفتن خواستگار اومد. انقدر خندیدیم که نگو . از قضا برای من . اومده بود!

کی بود نمی گم . خوشگل و خوش لباس و پولدار از نوع انوشه انصاری .مردش .

گفتم بابا من رو مگه نمی شناسی؟ من اصلا دارم می میرم . پیرم!خانواده دارم!گفتن .وا؟ما چن میلیون .چه می دونم دلارو یورو خرج کردیم اومدیم فضا . مگه شوخیه .

یه دفعه دیدیم پیام اومد از بهجت خانم جون " ما بودیم".

گفتم دیگهک خدایا چیکار کنم!بعد خودشون گفتن دیگه همین که تا فضا اومدیم خوب شد. شمارو هم شناختیم.

بعد برگشتن زمین .

سیزده:

سندروم ایمپا ستر.سندروم بدیه . از سندروم داون بدتره .وحتی از سندروم هائی که می شناسیم .

خدا نکنه بشری بگیردش نمیگم تا در دنیای روانشناسی خودتون مطالعه کنید " یه سرنخ . یه چیزی مثل ضعف درونی شخصیت " برای ما معمولیا بده چه برسه به بزرگترامون . اندیشه ورزامون و بخصوص هنرمندا. نگران نباشد جهانی ام هست .

" من الله توفیق"

چهارده:

خودتون تصاویر شرکت مردم در راهپیمائی 22 بهمن سالگرد پیروز ی انقلاب رو دیدید . تکرار نکردم . درضمن مراقب خودتون در سرمای زیر صفر و لغزندگی ها ی خیابون و جاده ها باشید . چی بگم خدا انگار نعمت هاشو داره به سختی به ما می ده . برف هم نعمته هم

 

 

 


یک:

در پوست شیر . خوابیده مادرم ایران .

تا به هنگام خواب من . شغالان ناراحت.

دو:

روی کتاب های عشقی . تلفظ مرگ !

روی پتو . پلنگ . پلنگ .

نه! خواب!

نه! بوس!

بجنگ . تا روز!

سه:

اگر برای کشتن من! دامن سیاه می پوشی!!!

من چه کنم؟

" سپیده ام"! اسمان می فهمی؟!

 

 

چهار:

بیا " یوسف"!

توی قبرماه . " کنارهم"!

نور نیست.

توی تاریکی چشمان هم . غرق شویم .

پنج:

ای مجلس تو . بی رونق ؛ اگر عشق نباشد .

ما جای غم خویش . به ملت نفروشیم!!!

شش:

مزارشش گوشه ات را یا حسین(ع) برده ام از یاد؟

دیگرا چرا نمی بینم . هنگامه ی عاشورا به چشم خویش.

 

 

هفت:

یک/

و داشتیم توی مطالعات اجتماعی " انتخاب " را می گفتیم . از دهانمان پرید . سنمان را که مثلا داشتیم از انتخاب و ازدواج می گفتیم .گفتیم . یکی از دانش آموزان فرمایش کرد .: ای وای چهل و هفت!یعنی شما به این جوانی هم سن مادربزرگ ما هستید؟یک آن ماندیم یعنی چی؟ یعنی جوان مانده ایم؟یعنی یاخدا چقدر دیر ازدواج کردیم و انتخاب شدیم و یا ازدواج کردیم و انتخاب کردیم و بعد هم ماندیم که بگوئیم بابا مادر بزرگ شما چه زود.

که دیدیم بهتر است از ترکیب بحث ازدواج و آن." انتخاب ". بگذریم!

دو/

قربان یکی که وقتی بحث از ازدواجش می افتد مارا می خنداند و می گوید:خدایا!مادر شوهر مرا بیامرز که وقت انتخاب و اوکی کردن من!دو خانواده را از رنج رهانید!!!یکی خانواده خودش و شخص پسرش و یکی خانواده من و شخص خودم!

ایشان در فرمایشاتشان اشاره دارند به این نکته که درخلاصی خانواده ایشان از بابت ایشان در آن خانواده ایشان . حکمتی ست که در خوشبختی همسر ایشان نیست. ایشان در حال حاضر در عین جوانی و خوش تیپی . نوه هم دارند!

جل الخالق!

سه/

جائی تشریف داشتیم به صرف ناهار که همین که از در وارد شدیم یکی از جوانان زیبا روی از قدیم علاقه مند به خود را . اندوه گین دیدیم!ایشان به ما فرمودند:ای عشق!خیال نکنی که دراین دنیا ما هم مثل تو " تسلیم" و " بی خیال" ادامه بدهیم! ما " جدیدی " هستیم!!!

می زنیم دنیارا عوض می کنیم و مثل شما نیستیم!

ما که در هرصورت اختیار اعصاب خویش را ازدست نمی دهیم گفتیم: امشالله ما که بخیل نیستیم! اگر قرار است هر صد سال یکبار جهان اطراف ما تغییر کند ." جهنم"! بگذار ما عامل تاثیر گذار و.درس عبرت باشیم!!!

چهار/

داشتیم گریه می کردیم و می سوختیم . انگار سرمان " هوو" آمده باشد!!!تو نگو همه داشتند تحصیلات عالی می کردند و ما بلد نبودیم!یکی آمد دستمال کاغذی آورد و گفت: عزیزم!انتخاب خودت بود!انگار آب جوش سماور عالی نسب را روی سرمان خالی کرده باشند از جا پاشدیم . سه سال بعد همه دکترا می خواندیم و اگر در دانشکده و بیرون کسی جرات داشت به ما نگوید : دکتر؟!!!

پنج/

تو هم ای نازنین!

چه می دانی که هنگام انتخاب تو چه خیالی که نداشتیم !

گفتیم پول نداریم سرت را کلاه می گذاریم . مهریه امان را می گیریم و می رویم پیش خانواده آمریکا!نگو زرنگتر از ما بودی .

یکهو دیدیم وسط خانواده هستیم . خانواده امان بلند شده اند از آمریکا آمده اند ایران!و درهمین مملکت دارم با هم صفا می کنیم .

ای احساسی بودیم؟ ای تنها و بی کس بودیم؟ ای پول داشتیم؟!حالا سر پیری بوس: لیلی!

 

 

 

هشت:

ترومپ!

خدارا شکر که قسمت نشد وقت انتخاب " حضر تعالی"!

ما هم از جمله آمار یواس جان اتان باشیم.

نه:

مامان بنز:

فردا اول وقت همه دماغ عملکرده ها و همه لباس صورتی ها با من می آئید.

پراید:

مثلا کدومامون مامان؟ بابا بیوک بدبخت با 80 سال سن؟

بوگاتی:

نه منظورشون منم!داریم می ریم تولد سوزوکی جون!

بابا پژو:

منو میگی .منم می آم . تازه رفتم خوشگل کردم 500 میلیون عمل زیبائی کردم به اضافه پیرهن صورتی که خواهرم گرفته . بپوشم بیام؟

مامان بنز:

جان من؟!دیگه چی؟اسم خواهرتو که میاری . میخام از تولد پشیمونت کنم.

ننه خاور:

بابا بنزی جان!این اختلال شخصیته!خوب تو که می دونی اذیت نکن نه خودت رو نه این رو.

بابا بیوک:

منم عمل کردم اما به کسی نگفتم .

ننه خاور:

بیوک از بچگی تورو می شناسم همین ریختی نبودی؟

بابا بیوک:

نه!زمان شاهم عمل زیبائی بود!من اولین مرد ایرانی ام .

پراید:

خدایا!بابا مامان جون بیا تمومش کن دیگه .اه!. عجب گرفتاری شدیم . اصلا منم عمل کردم!سالی یه بارم عمل می کنم!راحت شدین!خودروهای سالم . شکست ناپذیر!ماندگار. فولاد بالا!.

 

 

ده:

رهبرم.

درانتخاب عشق اگر آزاد نبودیم .در ایران .

خدا می داند .

که دیگر عشق علی(ع). کجا .کدام سرزمین . کجا کجا

یازده:

یک/

هی دارم میگما هیچکی گوش نمیده!همش می گن ما که داریم بازنشست می شیم !بابا خوب همه می میرن!همه بازنشست می شن!خوب چون می میریم باید خودمونو زودتر بکشیم که از مردن زودتر بمیریم!یا چون بازنشست می شیم بریم بزنیم کنار .چون بالاخره که می ریم و نیستیم .

عجب حرفیه ها . گرفتن ختم قبل از مردنم مد شد!

دو/

کویت ام همین ایران!

ما میترسیم با خودمون ناخن گیر ببریم سرکار!ملت ریختن یه جا با سلاح که ای داد ما طرفداریم .

قربون خدابرم. شانس " و" میبینی!

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم .

رولت .کیک و بعد کیک یزدیو کیک مشهدی و ایناست که دارن تو سینی ها می ارن من که حرصم دراومد از زمین من قند دارم!

بعد گفتن تو ام بخور زیاد شیرین نیست نهایتش یه قرص قند می خوری.حالا داشتیم میخوردیم گفتیم مناسبتش رو بگین . گفتن بهجت خانم جون به مناسبت شصتمین سال اشتغال به کار روی زمین ابتیاع فرمودن !.

واقعا خدا دل و دماغ بده!

سیزده:

انشالله همدیگرو درصف های رای گیری ببینیم .

انتخاب فردی که دوست داریم بین ما تصمیم بگیره و یا تصمیمات مارو به گوش همه برسونه .

 

 

 

 


یک:

وقت روئیدنم . سرما زد . تنم قبل بهار لرزید!

خندید . هنوز زمستان نرفته بود گفت: اولین تجربه ات ! روئیدنی!

دو:

روحم در اسانسور میان کلیدها . یک را زد!

ارواح دیگر کشتند مرا . سرکلید صد!

سه:

قربانی ام اسماعیل! جای تو اگر مردی!

ایستاده نگاهم کن!" بابای تو ابراهیم"

 

 

چهارم:

خندیدیم از شوخی های علم . توی سینما!

از فیزیک مع . هواپیما!

از رشد " بن سای " توی گلدان!

از ترکیب " کلون و.گوجه"!

حالا بمیریم . مگر چه می شود؟

اگر تا این حد جوک بلدیم؟!!!

پنج:

رقصیدند فرشتگان و . اسمان خاموش!

خشم آمد از شادی دنیا . که سرایت ! غم کو؟

شش:

مزار شش گوشه ات یا حسین(ع) در رجب.

عید ولایت علی است و علی است و علی است و علی(ع).

 

 

هفت:

یک/

چند سال پیش ما از حیوانات می ترسیدیم . از بس که شهری بودیم!

یکروز دیدیم همسایه مان دارد با یک هاپوی خوشگل می رود بیرون !نعوذ بالله خجالتمان امد بگوئیم اولش که آمده بودید همان دم در قبله را می پرسیدید چطور با هاپو؟ یکهو دیدیم " اقای شخصیت خان!" ( نام هاپو) گفتندکه سلام بانو! شاخ در اوردیم گفتیم یا للعجب!نکند مثل آن کارتون روی گردن مردنش دستگاه مستگاه باشد که حرف بزند . دیدیم نه!مودب سرش را انداخت پائین رفت آنور!

گفتیم : بابا " شخصیت خان" انجور که ما فکر می کردیم نبود!لابد این هاپو با این همه شخصیت دستشوئی و توالت خودش را هم داشت

" در اعتقادات خودمان تجدید نظر کردیم "!!!!

دو:

درست کنار خیابان ولی عصر سال ها بود می دویدیم تو نگو بابا یمان هم دراین خیال شناسنامه امان را از همانجا گرفته بود. وقتی می رفتیم تو می ترسیدیم موش" خان بالا"( نامی که ما برایش گذاشته بودیم) بدون یا االه بیاید تو مرتب موقع ورود و خروجج از منزل چشم چشم می کردیم که دنبال ما نیاید تو .

که خبر رسید بی خیال تهران!چند ده چند صد چه می دانم اینها موش درتهران هستند که اگر بیفتید خوراکشان می شوید!خوش حال شدیم که ناموسا همه گرفتارند!و بالا و پائین ندارد!که نگو ایشان از تهران به رستوران های اطراف تهران کوچ!و الان در لواسان و جاده قدیم چالوس ! حال می کنند و آب و هوای اطراف تهران به مذاقشان سازگار تر است .

احمد الله!.

سه/

آجیل پارسال را باعیدی یک میلیون تومنی خریده بودیم از " جهنم دره"! که ناگاه گفتیم یک دانه قبل مهمان یواشکی بخوریم که متوجه شدیم کرم های محترم زودتر از ما به سرزمین آمال و آرزوهایشان " یو تو پیا" رسیده و سکنی گزیده اند! فرزندمان گفت: مامان تو بدرد خریدن لوبیای سحر آمیز هم نمی خوری!" جک" تو این قضیه شرافت داشت.

که امسال کرونا جان آمد و همه راحت شدیم . فقط الان مانده ایم با یک میلیان تومن و دویست چه کنیم جزایر قناری که دی شب سوخت و جزغاله شد .بدبختی آنجا برنامه داشتیم . برویم استرالیا دیگر مزه نمی دهد! کوالا بازیمان نمی آید! انگلستان هم دنیس منیس آمده! چین و برادر زاده چینی امان هم که هیچ! آمریکا که لعنت نگو!ترکیه که حال دیدن شهره جان و شهرام جان و سعید جان را نداریم! شمال هم چن وقت پیش رفتیم .

آهان انشالله می رویم کویر!مثلا کرونا داشته باشیم آن جا چه هست که بگیرد و بمیرد؟!خیلی هم قشنگ است و شب های خاطره انگیزی برای ما داشته و دارد . بای بای!

چهار/

شایعات گواهی براین می دهد که خواستگاران قدیم من! blushangelsmileyمقابل دیوار خانه امان تن به تن ایستاده اند که ما . لیلی نیستیم!!!! و شعار نه به مرگ نه به کرونا سر داده اند که اینجا می نویسیم!

می دانم ! می دانم! که سال هاست آن کرونا توی قلب شما بوده نه توی آزمایشگاه های کثافت کشورهای بدبد!ولی بگذارید یک لیلی بمیرد تا مردم دنیا بفهمند که عشق یعنی چی؟

وصیت کرده ایم که پول بیمه عمرمان را بدهند تا توی شهر دف و نی بنوازند و باقالی پلو با گوشت بره خیرات کنند و نوش جانتان" (لطفا اشک نریزید) و اصلا بروید و خیالتان راحت!!!

اصلا چه می دانم اگر شما بمیرید من دیگر کجا بنویسم از قدیم خواستگاردارم!

اصلا چطور بتوانم سنت لیلی بودن را نگه دارم!

آه چه دوره و زمانه بدی شده! با زخدارا شکر زمستانست که کرونا آمده وای اگر از اسهال می مردیم توی تابستان. از وبا. و شاید طاعون. می گفتند بدبخت ها برگشته اند صد هزار سال پیش. باز همین ویروس کرونا درمردن سرفرازمان کرد . ویروس 2020 بهتر است . برویم خدارا شکر کنیم .

end لیلی ها. لیلی!

 

 

هشت:

ترومپ!

در افغانستان دوشنبه به چهارشنبه گفت: سه شنبه نمی آید؟

درایران لیلی به لیلی گفت: وای ترامپ؟!

 

نه:

پراید:

مامان!دیگه نه من نه تو!

پاشو دیگه ! زنگ بزن به سمیر گرکان بگو داریم می آئیم آلمان!

مامان بنز:

چی شده داری می ری آلمان؟ پاشو برو دبی خونتون!می خوای آبرو ی منو تو آلمان ببری ؟ بگن از ایران کرونا آورده؟

پراید:

مامان؟ من دیگه تو ایران چه کاره ام؟ وقتی کرونا خان هست؟تا دیروز آمار مرگ و میر مال من بوده .حالا این ویروس یه سانتی ( اونم حد اکثر) جای منو گرفته! دیگه آبرو دارم؟!

بابا پژو:

برو دبی!حالا حتما باید کشور قشنگ و صنعتی و جالب .درگیر کنی؟دلت برای ملت دوبی میسوزه؟

ننه خاور:

بگیر بشین! پارسال بچه هات شیپیش گرفته بودن رفتی ایتالیا مثلا چی شد؟ نگو اونجا اصلا شیپیش مد بود!هرکی شیپیش نداشت میگفتن سگاشون اصیل نیست!

بوگاتی:

واااااای!بابا پراید بگیر بشین!وقتی اومدی تو زندگی من شیش میلیون تومن مرض داشتی. برای رفع مرضت تا حالا هفتاد میلیون تومن خرج کردیم . دیگه چی میگی آخه؟

بابا پژو:

اللهی شکر!دیگه نگید بابائی رفته پونصد میلیون خرج زیبائی کرده کی دیگه میتونه واسه خوشگلی خرج کنه؟ همین که کرونا نگیرید!!! " جهنم همه تون زشت"!!!

بابا بیوک:

پاشید! من تب دارم!

ننه خاور:

بگیرید بشینید . بقول همین بیوک! ما خودرو ائیم!

 

 

ده:

رهبرم .

 در التهاب زمان . عشق علی (ع) مانده است و بس.

 در انتظار مهدی صاحب زمان(عج) علی (ع) می خواهیم .

یازده:

چن سال پیش در تصور بیماری های واگیر وسواس گرفتم و مجبور به درمان خود شدم . خوش بختانه سریع متوجه شدم که درگیری ذهنی دلیل بدیست و با " ذکر حق" مشکل خودم را حل کردم .

خوب می دانم که پدیده های پیچیده علمی طوری نیست که بتوان " علم " را در آن ها نادیده گرفت ولی به گفته عزیزی علم خدا با ایمانی که ما داریم . البته بالاتر است .

 مقابل نانوائی ها پایه هائی آهنی به شکل میز قرار دارد که شب ها و روزها با زنجیر بسته شده تا به سرقت نروند . خدا می داند شب ها موجودات موذی جهت خرده های نان آن اطراف چه می کنند . بهتر است تدابیری اندیشیده شود و اینگونه وسایل تمیز شوند .

.

 خانم و آقائی بسیار مند بالا ! در تجریش داشتند زباله هایشان را می ریختند روی زمین تذکر دادیم گفتند با رئیس جمهور لجیم . بابا لجی که لجی ! داری یک منطقه را بدبخت می کنی که چه شود شما در اصفهان یک عدد دستمال دیدی مرا صدا کن . خودم دیدم پیرمردی خم شد و جند عدد زباله را برداشت . بهداشت فردی به این چیزها چه ربطی دارد . شهردار تهران گناه که نکرده .

انداختن دستمال های آلوده به سطل های زباله واقعا یک عمل فردی و نشانگر حرمت ما به شخصیت خودماست مخصوصا مقابل بچه ها .

.

یکی دیگر یهداشت سرویس های بهداشتی ست . گفتنش شاید جالب نباشد ولی سالانه چند هزار نفر به عتبات و خانه خدا مشرف می شوند و رعایت بهداشت دراین اماکن نظیر ندارد دریک مورد دیدم که هر 5 ثانیه یکبار زمین و درو دیوار ضد عفونی می شود و این امور همیشگی ست و ربطی به ایام شلوغ و غیر شلوغ ندارد .

.

گذشت آن زمانی که شهرها و خیابان ها خاکی بود و آب دهان و بینی جذب زمین می شد . در این صورت 24 ساعت طول می کشد تا آب دهان وبینی از روی زمین آسفالت جذب شود . حواسمان باشد که همین ها آنفولانزا و کرونارا پخش کرده و بدبختمان می کند .

ذهنیت خرچنگی:

خرچنگ های بی تربیت درون گودالی که هستند پای همدیگر را می گیرند تا از گودال خارج نشوند .بدبختانه آنقدر حسودند که مانع رشد همند. در این ذهنیت افراد بیمارهم بدترند می گویند چون من مریضم خوب چرا دیگران مریض نشوند . یادتان باشد که خرچنگ ها پای هم را می خورند تا رشد نکنند . خاکبر سر حیوانشان کنند!

.

درنهایت بزرگی می گفت که تب و بیماری در عراق شایع می شود و مردم کربلا به دستور بزرگان شروع به خواندن زیارت  عاشورا می کنند بنابراین گرفتار بیماری و عارضه تب نمی شوند دیگران می پرسند چه کردی راستش را می گویند . از ایشان پرسیدم چطور خواندن دعا تاثیر بخش است بخصوص زیارت عاشورا ایشان فرمودند: علم ورای علم است و علم خداوند بالاتر است و توکل تاثیر دارد .

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم .آوردن ماسک دارن بین مردم پخش می کنن . گفتیم بابا این ویروس میروس ها مال زمینه .گفتن جهت هم دردی با مردم زمین!

یهو دیدیم پیام از بهجت خانم جون رسید: نزنین!! مال ما خوب شد!

خوب عزیزان!خبر رسانی کنید.طرف گرفت خوب شد.تازه می خواهید با هاشون هم دردی کنید .ما که اصلا نزدیم!خدارا شکر همه خوب شدن!

جل الخالق از دست این زمینی ها!

سیزده:

حلول ماه رجب مبارک. با دلمون بریم اون دنیای معنوی که خدا خودش می دونه . اون دنیای گرفتن ضایت از علی(ع9 اون دنیای گرفتن رضایت از فاطمه سلام الله .

بابا خوب باشیم دیگه مثل همیشه

چهارده:

مما نفهمیدیم تو این چن سال شکایتامونو از مدیر وبلاگا کجا بگیم من یه دفه زنگ زدم مدیریت اینجا جواب دادن ممنون .ولی دیگه هیچ کدومشون برا وبلاگ نویساشون اهمیت قائل نیستن ما پول پرداخت کردیم برای امارو کپی برداری و حجم خریدیم همه شو ماه هاست قطع کردن یه خط معذرت خواهی ام نکردن خواستم بگم من بالشخصه به خاطر گل روی اینجا می بخشم ولی چون اینجا دیگه نمیشه صوت گذاشت یه ترانه برای خواننده های گل هدیه می ذارم.

 

 

 


یک:

در پوست شیر . خوابیده مادرم ایران .

تا به هنگام خواب من . شغالان ناراحت.

دو:

روی کتاب های عشقی . تلفظ مرگ !

روی پتو . پلنگ . پلنگ .

نه! خواب!

نه! بوس!

بجنگ . تا روز!

سه:

اگر برای کشتن من! دامن سیاه می پوشی!!!

من چه کنم؟

" سپیده ام"! اسمان می فهمی؟!

 

 

چهار:

بیا " یوسف"!

توی قبرماه . " کنارهم"!

نور نیست.

توی تاریکی چشمان هم . غرق شویم .

پنج:

ای مجلس تو . بی رونق ؛ اگر عشق نباشد .

ما جای غم خویش . به ملت نفروشیم!!!

شش:

مزارشش گوشه ات را یا حسین(ع) برده ام از یاد؟

دیگرا چرا نمی بینم . هنگامه ی عاشورا به چشم خویش.

 

 

هفت:

یک/

و داشتیم توی مطالعات اجتماعی " انتخاب " را می گفتیم . از دهانمان پرید . سنمان را که مثلا داشتیم از انتخاب و ازدواج می گفتیم .گفتیم . یکی از دانش آموزان فرمایش کرد .: ای وای چهل و هفت!یعنی شما به این جوانی هم سن مادربزرگ ما هستید؟یک آن ماندیم یعنی چی؟ یعنی جوان مانده ایم؟یعنی یاخدا چقدر دیر ازدواج کردیم و انتخاب شدیم و یا ازدواج کردیم و انتخاب کردیم و بعد هم ماندیم که بگوئیم بابا مادر بزرگ شما چه زود.

که دیدیم بهتر است از ترکیب بحث ازدواج و آن." انتخاب ". بگذریم!

دو/

قربان یکی که وقتی بحث از ازدواجش می افتد مارا می خنداند و می گوید:خدایا!مادر شوهر مرا بیامرز که وقت انتخاب و اوکی کردن من!دو خانواده را از رنج رهانید!!!یکی خانواده خودش و شخص پسرش و یکی خانواده من و شخص خودم!

ایشان در فرمایشاتشان اشاره دارند به این نکته که درخلاصی خانواده ایشان از بابت ایشان در آن خانواده ایشان . حکمتی ست که در خوشبختی همسر ایشان نیست. ایشان در حال حاضر در عین جوانی و خوش تیپی . نوه هم دارند!

جل الخالق!

سه/

جائی تشریف داشتیم به صرف ناهار که همین که از در وارد شدیم یکی از جوانان زیبا روی از قدیم علاقه مند به خود را . اندوه گین دیدیم!ایشان به ما فرمودند:ای عشق!خیال نکنی که دراین دنیا ما هم مثل تو " تسلیم" و " بی خیال" ادامه بدهیم! ما " جدیدی " هستیم!!!

می زنیم دنیارا عوض می کنیم و مثل شما نیستیم!

ما که در هرصورت اختیار اعصاب خویش را ازدست نمی دهیم گفتیم: امشالله ما که بخیل نیستیم! اگر قرار است هر صد سال یکبار جهان اطراف ما تغییر کند ." جهنم"! بگذار ما عامل تاثیر گذار و.درس عبرت باشیم!!!

چهار/

داشتیم گریه می کردیم و می سوختیم . انگار سرمان " هوو" آمده باشد!!!تو نگو همه داشتند تحصیلات عالی می کردند و ما بلد نبودیم!یکی آمد دستمال کاغذی آورد و گفت: عزیزم!انتخاب خودت بود!انگار آب جوش سماور عالی نسب را روی سرمان خالی کرده باشند از جا پاشدیم . سه سال بعد همه دکترا می خواندیم و اگر در دانشکده و بیرون کسی جرات داشت به ما نگوید : دکتر؟!!!

پنج/

تو هم ای نازنین!

چه می دانی که هنگام انتخاب تو چه خیالی که نداشتیم !

گفتیم پول نداریم سرت را کلاه می گذاریم . مهریه امان را می گیریم و می رویم پیش خانواده آمریکا!نگو زرنگتر از ما بودی .

یکهو دیدیم وسط خانواده هستیم . خانواده امان بلند شده اند از آمریکا آمده اند ایران!و درهمین مملکت دارم با هم صفا می کنیم .

ای احساسی بودیم؟ ای تنها و بی کس بودیم؟ ای پول داشتیم؟!حالا سر پیری بوس: لیلی!

 

 

 

هشت:

ترومپ!

خدارا شکر که قسمت نشد وقت انتخاب " حضر تعالی"!

ما هم از جمله آمار یواس جان اتان باشیم.

نه:

مامان بنز:

فردا اول وقت همه دماغ عملکرده ها و همه لباس صورتی ها با من می آئید.

پراید:

مثلا کدومامون مامان؟ بابا بیوک بدبخت با 80 سال سن؟

بوگاتی:

نه منظورشون منم!داریم می ریم تولد سوزوکی جون!

بابا پژو:

منو میگی .منم می آم . تازه رفتم خوشگل کردم 500 میلیون عمل زیبائی کردم به اضافه پیرهن صورتی که خواهرم گرفته . بپوشم بیام؟

مامان بنز:

جان من؟!دیگه چی؟اسم خواهرتو که میاری . میخام از تولد پشیمونت کنم.

ننه خاور:

بابا بنزی جان!این اختلال شخصیته!خوب تو که می دونی اذیت نکن نه خودت رو نه این رو.

بابا بیوک:

منم عمل کردم اما به کسی نگفتم .

ننه خاور:

بیوک از بچگی تورو می شناسم همین ریختی نبودی؟

بابا بیوک:

نه!زمان شاهم عمل زیبائی بود!من اولین مرد ایرانی ام .

پراید:

خدایا!بابا مامان جون بیا تمومش کن دیگه .اه!. عجب گرفتاری شدیم . اصلا منم عمل کردم!سالی یه بارم عمل می کنم!راحت شدین!خودروهای سالم . شکست ناپذیر!ماندگار. فولاد بالا!.

 

 

ده:

رهبرم.

درانتخاب عشق اگر آزاد نبودیم .در ایران .

خدا می داند .

که دیگر عشق علی(ع). کجا .کدام سرزمین . کجا کجا

یازده:

یک/

هی دارم میگما هیچکی گوش نمیده!همش می گن ما که داریم بازنشست می شیم !بابا خوب همه می میرن!همه بازنشست می شن!خوب چون می میریم باید خودمونو زودتر بکشیم که از مردن زودتر بمیریم!یا چون بازنشست می شیم بریم بزنیم کنار .چون بالاخره که می ریم و نیستیم .

عجب حرفیه ها . گرفتن ختم قبل از مردنم مد شد!

دو/

کویت ام همین ایران!

ما میترسیم با خودمون ناخن گیر ببریم سرکار!ملت ریختن یه جا با سلاح که ای داد ما طرفداریم .

قربون خدابرم. شانس " و" میبینی!

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم .

رولت .کیک و بعد کیک یزدیو کیک مشهدی و ایناست که دارن تو سینی ها می ارن من که حرصم دراومد از زمین من قند دارم!

بعد گفتن تو ام بخور زیاد شیرین نیست نهایتش یه قرص قند می خوری.حالا داشتیم میخوردیم گفتیم مناسبتش رو بگین . گفتن بهجت خانم جون به مناسبت شصتمین سال اشتغال به کار روی زمین ابتیاع فرمودن !.

واقعا خدا دل و دماغ بده!

سیزده:

انشالله همدیگرو درصف های رای گیری ببینیم .

انتخاب فردی که دوست داریم بین ما تصمیم بگیره و یا تصمیمات مارو به گوش همه برسونه .

 

 

 

 


یک:

طرفدار راه رفتن تو . توی داستان زندگیت .

به راه افتادیم و رسیدیم . به خانه ی خودمان!.

دو:

زندگی گریه کرد از مرگ من . توی رختخواب .

مجبورم در تلاطم ارواحی . برگشته . بیدارشد!!!

سه:

آنقدر دور بودی که فکرم به سمت " در" نمی رفت .

دیدم که در آستانه نامه ات " به دار" آویخته!.

 

چهار:

می دویدی و من که شانس نداشتم تو . با مدال " طلا"!

چنان برنده شدی که کس خیال عشق تو . به من نبرد!

پنج:

توی بیابان وقت موسی.

                               که چوپان بانو بود .

پناه داد.

مگر چهل سال . چه می شود . خدا اگر خداست .

                             دست خالی تو باشد و .

                                                             سینه ی ماه نشان!

شش:

مزار شش گوشه ات را یک لحظه درتمام زندگی .

بیتر ندیده ام .

اگر کل عمر . یک چشم باشد و بهم زدن.

 

 

 

هفت:

یک/

فرار کرده ایم فرانسه و اسم مان را گذاشته ایم" ژاور" هیچ کس مارا نمی شناسد . ن قدر تحقیق کرده ایم تا وقتی مردم اسم مارا صدا می زنند . بگویند طرف طرفدار ویکتور هوگو و انقلاب کبیر فرانسه است!!!

الان سال 1905 است و در نانوائی ایستاده ایم . همین چند ثانیه ی پیش . یک جوانی آمد و تا نانوا رفت بقیه ی پولش را بیاورد . یک نان ید و گذاشت زیر کتش . نانوا آمد و گفت:

آه آقای " ژاور" ببخشید که معطل شدید .

پسر جوان چشم هایش گرد شد و سریع پول هارا گرفت و به چهره ی من نگاه کرد .

چشمکی زدم ؛ خندیدم و گفتم: . خواهش می کنم . در ضمن شما می توانید خیلی صمیمانه تر مرا صدا بزنید ." ژو"!

دو/

رفته بودیم کاخ بوکینگهام را بسازیم!از ما پرسیدند بالاخره که ما می فهمیم شما کجائی هستید؟

ترسیدیم گفتیم" شاطریم درتهران". بلافاصله برگشتند گفتند: لا! خیر! نو! شما" ژو" هستید از فرانسه!

چپ چپ نگاهمان کردند و آخر شب برایمان راتا توئی آوردند جهت صرف شام! دردلمان گفتیم نقش " ژاور" جا افتاده!

سه/

در خلوتخودمان به بانو امر کردیم ( یک شب سال 1930) پاشو خوراک لوبیا بپز! همسر چنین کرد . نشسته بودیم که جوسولینی به منزلگاه ما پناه آورد!.

گفتیم جناب برخیز از منزل ما. که ما بدچیزی میل کرده ایم!ایشان فرمود: " ژو" دراین شهر بی پناه .رم! . کجا برویم؟ .گفتیم: پس ببخشائید .

فردا ایشان از منزل ما رفته و بعد درتاریخ. چطوری بگویم . یک مدل ایتالیائی شدید شدن . شدند!

چهار/

آمده بودیم تهران خرید و داشتیم گلیم می خریدیم . سال خوبی بود و هوا عالی بود و بانو چکمه ی چرم و اینها خریده بود که یکهو آمدند دستهایمان را بستند و بردند

یکی آمد جلو وگفت: بدبخت " ژاور"! بی هویت! بچه های انقلاب کبیر فرانسه را اذیت می کنی؟

به تته پته افتاده گفتیم: بابا ما " شاطریم درتهران" بعد یکهو یکیشان که چاق هم بود آمد جلو وگفت: وا؟!خارجی بودید؟شما مقابل دوربین مخفی هستید . خوشحال باشید یک ماه دیگه پخش می شید!.

بعد پول ناهار مارا دادند و بوسمان کردند و ما آمدیم هتل!

پنج/

آمده بودیم لوس آنجلس یک بانوی زیبائی را ملاقات کنیم و یک ویلا بخریم بالای یک تپه ای!

گفتیم بگذار بفهمد ما که هستیم . برگشتیم گفتیم تا به حال اسم مردی به نام" ژو" را شنیده اید؟

ایشان درحالی که قرارداد ویلا را امضا می کرد گفت:بله! ایشان ی بود که پدر ما ایشان را در فرانسه کشت! چون نام پدربزرگمان " شاطریم در تهران" را همه جا می گفت . ولی اسمش " ژو" بود!

فهمیدیم خدارا شکر خوب عمل کرده ایم که تا سال 2000 زنده مانده ایم .

به خانه برگشته ضمن شکر خدای متعال. با اسم جدید مان زندگی خوبی شروع کردیم .

                                                  The   end!

لیلی!

 

 

هشت:

ترومپ!

بسته ی حمایتی کو؟ زندگی کو؟ عشق کو؟

عشق کو؟ زندگی کو؟ بسته حمایتی!

 

نه:

مامان بنز:

بشینید دورو وروم! وقتی فکر می کنم مرگ چقدر به مانزدیکه .

پراید:

مامان تو دیگه نزدیکه صدو پنجاه سالت بشه! من تو سی سالگی چی؟تازه بچه هام سیزده ساله شونه!

بوگاتی:

خوب شد ایتالیا نرفتیم! بیچاره مامانم . استرس مارو هم می گرفت.

ننه خاور:

ما چون کوفته ی تبریز. سماق اینا می خوریم هیچی مون نمیشه! شوخی که نیس!

بابا بیوک:

خانم مگه به این چیزاس. ویروسه!

بابا پزو:

پاشید منو ببرید بیمارستان. تنگی نفس دارم . هوای منطقه ی ما آلوده س!

مامان بنز:

چی میگی توام؟ بقول خودت مگه ما خودرو نیستیم؟

بابا پژو:

از روزی که دماغمو عمل کردم این سوراخای لامصب هرچی دوده میشکه تو .

پراید:

بابا ! نرو بیرون!کلا بشین خونه. عین آدما!

ننه خاور:

من بازار نرم می میرم! این بیوک بشینه خونه . بمن چه.

بابا بیوک:

بشینید تلویزیون برنامه های خوب داره.از هر طرف. بازارام نشون می دن! کجا می ری؟ پول ندارم؟ بانکا تعطیل شد. هههههههی خانم.

 

 

ده:

رهبرم

دعای شما و آل علی(ع) پشت بان ماست .

در مرگ ما هم عشق آۀ علی(ع) نخواهد مرد .

 

 

یازده:

رفته بودیم دندان پزشکی چن وقت پیش . دوتا خانم قبل من کارشون انجام شد . اومدن بیرون .

بیمار دستمال کاغذیشو انداخت تو سطل پر.

بعد رفتن . بعد چن دقیقه بیمار هراسون اومد تو . بین دستمال کاغذیا رو گشت! و با بدبختب دستمال خودش رو پیداکرد و برداشت .گذاشت مقابل دهانش و رفت!

من دوان پشت سرش رفتم و گفتم : خانم اینو بنداز دور . جدا میکروب داره تو دندانپزشکی خطر بیشتره و از این حرفها.

بعد یهو برگشت گفت: این دستمال خودم بود! من چطوری با یه دستمال دیگه تا خونه برم؟!

خانم همراهش آمد جلو گفت: خانم! ایشون کمی! وسواس داره.

.

ای امان از وسواس. وسواس .وسواس. وسواس.

حالا اون هیچی . دستمال کاغذیا و دستکشها و وسایل بهداشتی استفاده شده . که داره به محیط زیستمون وارد میشه .بندازیدشون توی یه کیسه درشم ببندید. تا بعضیا وسواس مجدد شون نگیره!

 

دوازده:

نشسته بودیم تو فضا یهو دیدیم . پیامک اومده که از امروز آموزش دارین . بعد همکارم اومد گفت:

خوش به حالت لیلا جون! پارتی تو همیشه کلفته! گفتم: چی؟ من؟ گفت: آره!مدرس فیزیک کوانتوم و فضا شناسی مون . بهجت خانم جونه!

چون یه بار دختر خاله ام معلمم بود با تبصره! قبول شدم گفتم: آره! فکر کنم قدرتی خدا شانس آوردم!

سیزده:

روح همه مون شاد!

پدرم سه سال پیش براثر یه سرما خوردگی ساده فوت شد. چون قبلا بر اثر تصادف و جراحی مغز داروی وارفارین مصرف می کرد انقدر مشکلاتش زیاد شد که . دوام نیاورد.

اگه میگن مواظب خودتون و افراد سالمند باشین . شوخی نگیرین ! با کمترین و ساده ترین پیشگیری ها میشه از مرگ خودمون و عزیزانمون جلوگیری کنیم .

خدایا هوامونو داشته باش . حتی وقتی که خودمون هوای خودمونو . نداریم ( همیشه البته همین طوره).

 

دوستان محترم انتخاب عکسهای اینجا گاهی ساعتها طول میکشه چون فهمیدن یک نقاشی هم گاهی با توضیح خود نقاش ممکنه

درضمن من از اول عکسهارو از اینترنت و سایت های مشهور و . برمی دارم . و بیشتر اوقات اطلاعی ازز شناسنامه اونها ندارم.

ممنون

 


یک:

فراموشم!درهزار توی واژه های تو . " مثلا عشق"!

یم اسم خاصم . که میان اسامی عام. " انتظار می کشم"!

دو:

بوس غایب شد و " لیلی" در انتقام!

از خود کتاب در آورد و نوشت :" جریمه هام"!

البته مدرس منکر این اننقام شد!.

ولی مجنون ( که دیوانه ی لیلی نبود) گفت: " وای اندیشه هام"!

سه:

می آیم کناردر.

آنجا که از دور ببینمت که . درد می کشی؟

از مصرف داروها . خواب ؛ خواب؛ خواب!

غلیظ می بینم دوستت دارم .

که نمی روم . بخوابم . بنشیتم . یا بخورم .

هردو می میریم .از سوظن!!!

که آیا همدیگررا دوست داشته ایم؟!

 

 

چهار:

یوسف! شاید نوشیده باشمت از قطره های چاه .

شاید شفای قلب بی عشق من . تو . بوده باشی.!

پنج:

سمت خدا همیشه قفل هست!

کلید رحمت خدا . همیشه گم هست!

اما.

در جستجوی مردانه ی خدا . نمی شود.

که شاه کلید " روابط دنیا" . پیدا نکنی!.

شش:

مزار شش گوشه ات را بیایند بشویند . بررند از چشمان من!

در زیارت هرروزه ام " حسین(ع)" من با رقیه(س) می آیم!

 

 

هفت:

یک/

من فکر می کنم که این روزها فعالیت خواستگارنماها کم شده!یعنی آن عده که به شغا شریف " خواستگاریم" اشتغال دارند و یک پسر خوشگل می آورند .میوه و شیرینی می خورند و می روند که حالا. جواب بدهند . که آیا می پسندند یا خیر!این روزها کاسبی ایشان کساد شده! و مجبورند یک چند وقتی پول خرج کنند و خودشان و یتامینc مصرفی خودشان را از میوه فروشی ابتیاع نمایند!

دو/

ممنون! یکی از دوستان قدیم نگران حال ما . از فرنگ نوشته است:

لیلا جان! یادت می آید چه قد بلند و کمر باریکی داشتی و ما حسادتمان می شد تو از بس خواستگار داشتی؟ امیدوار باش که یکهو دچار استرس نشده و زیر بیماری جدید" اسمشو نبر" نمیری! ما با تو خاطره خوش داریم! که هنوز داریم به پسرهای قدیم می خندیم!" نمیری یه وقت"!

برداشته ایم برایشان نوشته ایم :آه! که دست ما کوتاه و خرما برنخیل!

آن جا درغربت که مرض نیست ! هرچه مرض هست اینجاست! داریم فداکاری می کنیم و لیلی بازی در می آوریم تا باشد داستان عشقی ما !

هنوز همین طور راه می رویم . اگ ببینیم کسی نیت بد دارد همان بوی بد " لیلا" متصاعد کرده و فراریشان می دهیم! فکر کردید چی؟ مردیم هم مردیم! " جهنم"! بگذار ان دنیائی ها هم بفهمند ما" کی هستیم" مگر پسرهای قدیم نمی میرند که ما چه کم داریم!!!

سه/

برداشته اند نوشته اند اینور و آنور از بیماری های قدیم در ایران!

یکیش انگار وبا بوده . یکیش طاعون و اینها . خوب عزیزان می گذارید این جور وقتها بگوئید که مثلا چه بشود؟ ما دخترهای قدیم که پایمان مثلا لب گور است را بترسانید؟

یا مثلا پسرها نمی میرند؟ درایران اسلامی همیشه بیمارستان بوده. درپایتخت آل بویه بغداد . طوری که اروپائیان باورشان هم نمی شده!درایران دانشکده پزشکی جندی شاپور بوده . لابد منه برای ویترین!

مثلا خوب وقتی مرض هست نباید چاره شود نه آنور خاکبرسری دارد نه اینور افتخار!. وظیفه حکومتی ایجاب می کرده و عقلشان می رسیده " دخترها و پسرها را نگه دارند"!به ما چه از ملت های دیگر.

الان بعد هزار سال ما چه بلدیم!یک رقم بوس!خوب جانم نبوس! یک رقم قلیان!خوب عزیزم شخصی بکش!یک رقم بازار!خوب نرو!یک رقم بغل! خوب نکن!الحمدالله هرچه هم هست از نفش است و ربطی به عملکرد جاهای دیگر انسان ندارد . همه هم که دستهایشان را می شورند!آآآآآآهآآآآه!

چهار/

آه ای توهم نازنین!

چرا گرفتی؟چرا به من نمی گوئی گرفتی؟ اه اصلا گرفتی؟ خوب

داشتم فکر می کردم به خاطراتمان به آن دورانی که من . مردم!

همیشه دکترم استاد والای شهید بهشتی می گوید: لیلا جان!چطور زنده شدی؟انگار نهیب ایشان می خواهد مرا به قدردانی از عشق وادارد.

مگر تولد و مرگ انسان دست خودش است؟

فقط می دانم و گفته اند به من که می گویم: دعا و خدا .

که نازنین اگر تو نبودی .هیچ کدام به گوش خدا . می رسید؟

قربانت .

که یک دفعه عبورم دادی از مرز.از آن جائی که به تصورم دیگر نه عشق بود نه خدا و نه دعا!

ولی بود . بود که می گویم . بود که عشق هست و هست و هست که ویروس هوشمند هم! عقلش نمی رسد آن جائی که خدا عاشق تو باشد و دستش را بگذارد وسط و بگوید: مرده! زنده شو! بی تربیت! زنده شو!" حی لا یموت! "!!!!

لیلی!

هشت:

ترومپ!

ای کلک ای کلک ای کلک و ای کلک!

دیگر فایده ندارد" زیبائی" . بیا تا قدر دنیارابدانیم.

 

 

نه:

مامان بنز:

دیدی چی شد؟ مامان سمیر گرکان تو آلمان " کرونا" گرفت

پراید:

خوب به ماچه؟خدارو شکر من نرفتم آلمان تو بگی از تو گرفت!

مامان بنز:

خوب اگه بمیره چی؟من نباید آلمان برم؟

پراید:

مثلا کی ماست؟از همین جا دسته گل بفرست دیگه!

بابا پژو:

عزیزم!منم ببر! می خوام چهره ی جدیدمو همه ببین!شاید یک کار تو سریالای آلمان گرفتم!

پراید:

بابا به خدا وقتی دیدم لب تو پروتز کردی دیوانه شدم! اصلا به فکر خانواده بزرگ پژو هستی؟

بوگاتی:

پراید این چیزا تو ایتالیا عادیه! تو ایران به همه چی هم گیر می دن! اتفاقا پیرا باید عمل جراحی کنن تا علاوه بر افزایش اعتماد به نفس . مقبولترم به نظر بیان!

 ننه خاور:

خوب چرا بابا دون کارلئونه ی خودتون عمل نمی کنه؟

مامان بنز:

ببین پراید قهوه خونه نریا! من حوصله ندارم!

پراید:

نه ! برای چی؟ با لامبورگینی و پورشه می شینیم رو تخت تو حیاط می کشیم!

بوگاتی:

چی؟ای وای بچه ها!

لامبورگینی و پورشه:

بابا مامان! ما توقلیونمون چیز بدبد نمی ریزیم بابا میریزه!

بابابیوک:

آره من مواظبشونم!

ننه خاور:

 آی خاک!

 

ده:

رهبرم .

با عشق علی(ع)اگر بمیریم وفاست .

آن نام علی(ع) هم که بیاید . شفاست .

 

 

یازده:

گاهی اوقات خیلیا در بعضی مواقع حساس زندگی ما . اعتقادات مارو قلقلک می دن .

می خوان از اونجائی که هستیم از اون لبه ی ایمان . مارو هل بدن به بی ایمانی ! فکر می کنید مثلا چطور؟

خودم رو براتون مثال می زنم: وا لیلا جون!اومده بودی اینور الان حداقل سالانه 96 هزار دلار دریافتی داشتی. وا لیلا جون این انتخابت چی بود مثلا؟ ما فکر می کردیم تو الان باید تو زعفرانیه باشی حداقل!. وا لیلا جون تو که نماز و قر آنت به راه بود چرا این همه مریض شدی. وا لیلا جون! تو که این همه سال داری کار میکنی نکن! مثلا چی داری؟ وا لیلا جون این حقت بود از زندگی؟

دارم براثر تجربه می بینم همین سئوالات چه کسانی رو به جدائی چه کسانی رو در غربت به فنا. چه کسانی رو بی خانه و کاشانه و چه کسانی رو به بی ایمانی و ترک خدا که نکشونده!

دوستان در زمانه ی ما که شعبده بازان فیزیک گرا از دیوار عبور می کنند فضای مجازی و غیر مجازی رو مقابل چشم ما یکی می کنند و در جمع عصارو به مار تبدیل می کنن . خیالات نکنید: "  دارند اعتقادات مارو به هم می ریزند"

نه اینکه فصل امتحانات الانه!که همیشه هست. ولی برای گمراهی ما دام ها همیشه پهنه!

گروهی هستند که مارو واداربه تفکر می کنن . مواظب باشیم که از فکر مریض لطمه نخوریم.

مرگ هم یک پدیده علمیه ! برای یک پزشک dcشدن یعنی مردن مریض که دیدم گروهی شون چنان از کنارش می گذرن که انگار یه قورباغه مرده .

این احساسات و اعتقادات ماست که مارو از سایر موجودات جدا میکنه . باید بدونیم که از داشته هامون چی می بریم؟ گاهی حتی از این دنیا برای ما جز لذت می مونه؟

کوفت کنندگانی هستند که لذت های ما مادی و معنوی و جسمانی و عرفانی رو می خواهند به فنا بدن. حواسمون رو جمع کنیم .لذت هائی که خدا به ما اعطا کرده می خوان پرده ی غفلت مارو روش بکشن تا شکر نکنیم .

قبل از به هم ریختگی و از هم پاشیدگی شخصیت مون . حواسمون باشه.

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم . فرمانده فضا پیما اومد تو .

گفت بچه ها اگر بگم یک روح اومده اینجا باور می کنید! ما گفتیم : نه! بعد یهو دیدیم . با اون دستگاه های لیزر هست باهاش چه می دونم تو کنسرتا خواننده های مرده رو زنده می کنن آورده بعد میگه: تقدیم می کنم!

حالا مثلا فکر می کنید روح کی بود؟. مظفر الدین شاه قاجار!بنده ی خدا با لهجه ی خودمون آذری!

گفتیم : بابا نکن! دیدیم پیامک اومد اززمین بهجت خانم جون! : ساکت! ماداریم گوش می کینم! ببینیم مظفرالدین شاه قاجار چی میگه! شما علوم ی خوندین سراز فضا دراوردین بعد ما که فیزیک خوندیم سر از زمین! . بی تربیتا . بذارید گوش کنیم!

هیچی دیگه!

 

سیزده:

خندیدن و خندان ما دلیل بر این نیست که حواسمون نباشه که گروهی از عزیزانمون درحوادث مختلف مثل همین بیماری کرونا از دست رفتن . خدا در این روزها ی بهاری ماه رجب جایگاهشون رو در بهشت قرار بده . و برای بیماران عزیز ی که درگیر هستن در هرجای این دنیا دعا می کنیم که بهبود حاصل بشه . کادر پزشکی در امتحانی سخت باید تحملشون رو نشون بدن اونجائی که بیماران در هذیان تب و بی تابی ممکنه آزرده خاطرشون کنن . انشالله خدا کمک کنه و مشکلات حل بشه .

.چهارده:

توجه:

فکر می کنم . در ترجمه انگلیسی زبان اینجا در گوگل مشکلی پیش آمده که برخی نوشته ها خلاف قبل با معانی کاملا متفاوت دیده شده

دوستان گفتند که " واژه بی شمس در گوگل که تا الان bi shams"  بوده جدیدا در ترجمه انگلیسی     " sham eless" بی شرم و بی حیا و ننگ آور آورده شده . بهرحال اینجا با احترام به نوع دوستی مولانا وشمس به خصوص در ادبیات و پرزدن مگس وار اینجانب در ادبیات " اجتماعی و نوع ادبی" ایجاد شده و توهین به منزله نادیده گرفتن همین اسم شمس می باشد .

با این توضیح من قادر به تغییر فکر گوگل نیستم ولی در حد خودم بیان کردم . ممنون

درضمن باید بگم هیچ تمداری نیست که متوجه ادبیات ی از ادبیات اجتماعی و خود ادبیات نباشه

 


یک:

تب کلمات روی لب های من . نسوزاند .

آن شعر ناب که نام تو بود و تنها تو " عشق".

دو:

فریبت دادم با حقه ی نه " اشک" که بیاورمت .

ولی با مردانه ترین رفتار روی زمین نگهداشتمت. " ایستادن"!

سه:

روی دندان های طلای من .حساب نکن دیگر .

زمان خراب شد!

کرونارا چطور بشورند و آب کنند!

 

 

چهار:

ظلم درون رگ های درخت چه معنا داشت؟

وقت رسیدن اشک چشمه به برگ ها .

من توصیف گر درد بی عدالتی . پای درخت ها . مردم!

چون سال ها ادبیات می خواندم .نه علوم!

پنج:

بردارم از روی زمین . بگذارم روی ستاره ی شازده کوچولو!

شاید بازهم یکی پیداشد . عاشقم شود و صدایم کند" رز"!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) هرروز می بینم .

میان بازوان عباس(ع) عشق عشق نگهداری.

 

 

هفت:

یک/

باورتان بشود یا نشود ما الان یک جائی هستیم . همسرم دارد با تیر دارددر می شکند بیاید تو!

آخرین بار که دیدمش چشم هایش قلمبه شده بود و لب های قیتانی اش به هم فشرده!

من شبیه یکی از بانوان وبلاگ نویس مشهورم a.a و او شبیه جان نیکلسون!

ای وای بخت بد! یعنی اسکیزو فرنی ای چیزی دارد؟ آه پنجره توالت!اول بچه را می فرستم بیرون و بعد خودم که تقریبا ماشالله 40 کیلو! وزن دارم می پرم بیرون!جان توی برف!به من چه که اصلا چی چی تسخیرش کرده؟مطوئنم با دور کمر 100 نمی تواند از پنجره ی توالت دنبالمان بیاید.

آه چه هوای خوب و دل انگیزی!می رومفردا تو بلاگفامی نویسمش و اسمش را می گذارم " درخشش !

شکر خورده هالیوود بتواند بیاید داستان مارا فیلم کند!. مگر اینکه خودم بگویم حتما بازیگر مردش چه کسی باشد:" تام لی جونز"!

دو/

آخر این کار است من دارم؟ باید بیایم هرچی جن توی شهر است را از تن این و آن دربیاورم بیرون!

اخر بگو مرد این چه کاری ست؟ خوب دوکلمه بهشان یاد بده خودشان گرفتار نشوند . وقت همه چی را دارند . جز یاد گیری دعا!

این بار یک گ فو کار هم با من آمده . پدرم در آمده از بس که میان  جن و او واستاده ام جهت جداسازی ! مگر همدیگر را ول می کنند؟

کارم که در این شهر تمام شود می روم سراغ فیلمسازی. تا دنیا بفهمد سخت کاری یعنی چه" معدن و فیلمسازی"!

آهان! دیگر تمام شد خداراشکر . تازه باید این گ فو کاررا تا خانه اشان هم برسانم . مامانش نگران است!

کره جنوبی مگر چند تا مثل من دارد؟

سه/

" مل گیبسون " ام خوشگل و قشنگ!و انشالله خدا بخواهد قرار است هنر پیشه ی معروفی بشوم!

الان که دارم این متن را می نویسم بعدا می خواهم لذتش را ببرم!

یک اسلحه ی مرگبار داده اند دستم و گفته اند از طبقه ی بیستم بانک بپر پائین!

مامانم نمی داند و گرنه نمی گذاشت!درپایان امید چیز قشنگی ست و من انشالله درشهر لس آنجلس مشهور می شوم نه سانفرانسیسکو که دختر عمه ام دوستم دارد!

آمین!

چهار/

" ژاور" هستم و الان با یک میلیارد تومن پول!دم در خانه ی " کوزت" اینها یک ساعت است که معطلم!

هرچقدر می گویم : بابا حلال ام کن ! بیا اصلا این پول را بگیر و صرف امور خیریه جهت پدرو مادر خدا بیامرزت کن. نمی گیرد!

چکار کنم؟ زمان شاه آن طور بود و الان که انقلاب شده نمی آید که نمی اید. می ترسم یک میلیارد تومن پول را بگذارم دم در بروم پول گم شود.ویکتورهوگو پدرم را در بیاورد!

ای خدا کمکم کن!کاش شهرداری پاریس مرا از رودخانه " سن" یواشکی نجات نمی داد . الان من عذاب وجدان انقلاب کبیر فرانسه را دارم . آآآآآآی" کوزت" غلط کردم!

پنج/

درکمال ناباوری آمده ایم یک جزیره!

یک حیوانی به چه گنده گی که نمی توانم بگویم استغفرالله اندازه وال استریت زورنال آمده یکی از همراهان مارا زبانم لال برده!

یه چی اندازه.مثل برج نیویورک تایمز!ورداشته ایم نوشته ایم هوش آن حیوان مگر چقدر است که مارا از ایشان تشخیص داده ورداشته .نوشته اند: یچ!(یک)حالا از کدام طرف یک .برگردیم شهرمان بدبختی که یکی دو تا نیست از صب تا بوق سگ یک سال دیگر باید کار کنیم تا پولمان اندازه مسافرت شود این بار دیگر می رویم ایران!

.

از سری داستان های باورنکردنی. نگارنده: لیلی!

 

هشت:

ترومپ!

قدرت جاذبه ی کائنات دارد می فرستد .

هرچه علامت خوب است . حواست باشد!

نه:

مامان بنز:

من دارم فکر می کنم که مثلا اگه یه انفجاری چیزی روی زمین بشه چی میشه؟

بوگاتی:

مامان جون!ما نمی میریم! مگه تو اون سوانح عجیب کبری 11 ما مردیم؟همه مون زنده موندیم!

پراید:

پس من چی؟بین شما فقط من تمرین ترکیدن ندارم!!!

باباپژو:

پسرم!فکر کردی جمع شدن ما بزرگون دورتو عادیه؟ من خودم رو برای اون روز آماده کردم .خوشگل شدم .زیباشدم . چون می دونم روی مغز تو کار کردن!تو پراید!حاکم ماشین های روی زمین میشی. و برماشین های روی زمین حکومت می کنی!!!

ننه خاور:

خاک تو سرت پژو! بازم بچه می خوای؟

بابابیوک:

از وقتی من بچه بودم دنیا داشته می ترکیده!کامپیوترهام داشتن توش شورش می کردن!ماشین هام آدم شدن. پسرم .اینا آأمارو نمی تونن گول بزنن!دارن ما خودروهاروتست می کنن!چرا حواست نیست؟!!!

 

 

ده:

رهبرم.

آن قدر به عشق علی(ع) و آل علی(ع) گرفتاریم .

که فرصتمان نیست . پاسخ حسادت دنیا .

یازده:

یک/

ما انسان ها به هوش هیچ کس به جز هوش خودمون فکر نمی کنیم .ولی . همه باهوش ان!

اصلا شما فکر کن اون هوش برتر اون دست بالا تر که ابرو باد و خورشید رو هدایت می کنه کیه؟

قتل و جنایت از اول پاش رو تو زندگی بشر گذاشته که ناشی از کینه و البته هوشه!

ولی موقع تقاص پس دادن انسان دستش رو که برای کمک دراز می کنه غیر خدا همون عشق و هوش برتر کسی هست جوابش رو بده؟!

توبه!که بعضیا تا لحظه ی آخر عمر توفیق اش رو ندارن . راحت تون کنم از عملکرد خودشونم پشیمون نیستن .چی بگم . یه مورد بمباران اتمی زاپن .

که به تازگی فیلم های دردناکش نمی دونم چطوری اومده بیرون!شاید وقتش رسیده کمی بیشتر فکر کنیم انگار طبق قانون جذب داریم دنیارو روی سرمون خراب می کنیم .

چی کار کنیم؟ خوب یک کم خوب بودن چه اشکالی داره؟اگه فکر کنیم جوابش راحته!

دو./

 

این بار تو جهاد سلامت یک عده متخصص و فوق تخصص خط مقدم ان و ما لطفا باید اصلا کاری نکنیم!

یعنی این یه بار ما اینور قضیه فقط باید استراحت کنیم!

یکی از مهم ترین کارا حمایت و نگهداری و مراقبت از افراد سالمند و کسانی که بیماری زمینه ای دارن. آموزش بدیم و یک مدت جدا حمایتشون کنیم . تو خرید کردن و اینکه تو خونه بمونن.

الهی درد و بلا از همه دور.

 

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهو دیدیم خبررسید . که یک موجود  ناشناخته داره بعضی از انسان هارو می خوره. اولش خندیدیم فکر کردیم مثلا شوخیه .بعد من برداشتم پیامک زدم به بهجت خانم جون که صحت قضیه رو بپرسم .ایشون پاسخ دادن: بله متاسفانه!خوردنش راحته ولی این رو بدون پس دادنش نه!بعد در ادامه با گلایه نوشتن: تو که رفتی فضا تو که مافامیلرو رها کردی . دیگه اصلا به توچه؟

ما که رگ غیرتمون گرفت . به تحقیق پرداخته و بزودی آن درا کولا را زمین می زنیم .

سیزده:

به خانواده های محترمی که دردمندانه بیمارانشون رو از دست می دن تسلیت می گم. خدا صبر بده.

بیمارستان رفتنش تلخ ولی با عافیت برگشتنش شیرینه .

شاید از خاطرات دوران بیماریم بعدها کتابی بنویسم ولی الان تنها چند جمله:

شاید ما از دارو تحریم باشیم ولی از " انسانیت " تحریم نیستیم .

از پزشکانی که از عشق بو علی سینا و مردان جنگ الگو گرفتن خالی نیستیم .

از پرستارانی که این شعورو دلسوزی رو دارن. جوانان کم سن و سال . دانشجویانی که دست بیماررو با گرمی میفشارند.زیاد داریم .

دریک مورد خاطرم هست که نیمه های شب مجبور شدن انزو کت منو عوض کنن . در این اجبار خانمی اومدن که انزو کت نوزادان رو عوض می کردن با من خسته  و مریض ملایم انگار بانوزاد

رفتار پرستاران با من برای یک خانم پرستارخارجی هم که در اون محل تصادفی حضور داشت عجیب بود .

برایشون عجیب بود رعایت حال بیمارو رعایت بهداشت و.

دمشون گرم . خداقوت و سلامتی ادامه دارشان.

 

التماس دعا.

شنیده ام از بزرگی که همیشه عابدان و بزرگانی روی زمین هستند که خداوند به حرمت ایشان به مردم دیگر قهر نمی گیرد . اگر ایشان را نمی شناسیم . یا می ترسیم هم . دعا کنیم باشند چنین بزرگورارانی . بلکه دنیا و ما زندگی سلامت خودرا ادامه دهیم

 


یک:

رود از میان داستان قلب من . با " سکوت " گذشت .

ترسید خوانندگان .غم غرق شدن " ماه " را زود بفهمند!

دو:

پیکر چشم مرا روی دستانم . فرض می کنی ؟!

چرا نگاه تو وقتی که حرف می زنم . کف دستان من است؟!

سه:

می میری!

بین دستگاه های خشن . میان " ندانم " های علم!

اما!

من ان بیست و یک گرم ! روح تورا می برم!.

سمت بهشتی که .

تا دنیا هست . عشق کنی .

درون قلبم!

 

چهار:

رفتی . روی بیگ بن! بنویسی: love

با یک اسپری . فقط!

من سال ها بی ان که بدانم .

یک روز میان دست های یک دختر . عکس تورا دیدم .

جائی که فکرش را هم نمی کردم .

ایستاده بودی روبروی " کتی پری"!.

خندیدم!

بقول پدرم:نوشتن عشق در بالا ترین جاهائی که بلدی و . فکرش را می کنی .

تو را همیشه . مقابل کسانی قرار می دهد که به آن بالاها . اهمیت می دهند!

.!!!

پنج:

یوسفم!

در دستهایم زخم نارنج است . باور کردمت!

از تو زیباتر . دیگر من ببینم . می زنم چاقو به چشم!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع). غرق می شوم .

دریاست عشق تو . که باورش سخت است .

 

هفت:

یک/

رفته ام شمال!/ توی اتاق خواب شخصی ام رو به جنگل دارم ترانه ی .می خوام برم دریا کنار را می خوانم.

ناگهان سوزش دردناکی از کناره ی استخوان فک ام پیدا می کنم . /سمت راست/!

می روم و قرمزی کوچکی را می بینم . از هرچه پشه است متنفرم!

تمام ه کش های ویلارا فعال می کنم و بعد می روم پشت پنجره ی اتاق نشیمن .در حالی که فنجان قهوه ام را سر می کشم به داستان انتشار کرونا! می خندم.

دریا ارام است و من خیال پیاده روی ندارم.

دو/

دوگروه از متخصصان با لباس های مخصوص بالای سر من اند . یک گروه پزشکان ایرانی و یک گروه پزشکان آمریکائی! بدبختانه به هردو زبان مسلطم! پزشکان ایرانی دارند می گویند:

جل الخالق! چه موجود عجیبی ! / مرد پشه ای/! باید هرچه سریعتر به ازدواجش بدهیم تا یک پسر و دختر پشه ای به دنیا بیاورد . و خون کثافتان عالم را بمکد!

و پزشکان آمریکائی دارند می گویند: اوه! ولش کن بابا! صد سال است از دست مرد عنکبوتی داریم می کشیم . برش داریم ببریم انجا آزمایشگاه که چی بشود . خاک برسرمان مثلا هالک داریم!

سه/

آورده اند مرا بیرون و انداخته اند بین زباله ها . ببینند مثلا می توانند از من در بازیافت زباله ها استفتده کنند . یا مثلا بعدا نیش من آنقدر قوی می شود که بتوانم شهر بزرگی مثل تهران را نیش بزنم؟ اصلا چقدر خطرناکم.

ناگهان می بینم که سه تا مرد دیگر هم آورده اند . رئیس آزمایشگاه می گوید : زودباشید غروب شد!برای امروز وقت نیست باید هفت نفر دیگر را آزمایش کنیم .

/ مرد موشی/ مرد سگی/ و مرد عذر می خواهم چوسونکی(نوعی ه دیگر)/را هم آورده اند .

من حرصم می گیرد و می گویم:اگر بروم بیرون . با ه کش تارو مار نسل خودم و پشه های دیگر را ور می اندازم .

دانشمندان حرص می خورند و زیر لب پچ پچ می کنند!

چهار/

نشسته ایم توی اتاق نشیمن و داریم قلیان می کشیم ! بچه ها تخمه افتابگردان بوداده خریده اند و داریم می شکنیم ! چهارتا از بچه های کارتون قدیم آمده اند از ما کمیک استریپ بسازند و بفروشند تا خرج دوا درمان مان در بیاید!

البته من که نیازی ندارم ولی مرد چوسونکی (نوعی ه که گفتم)چرا!

یکیشان دارد نقشه می کشد که /بد من باشد یا گود من/ ! ولی برای من فرقی نمی کند! چون من قصد ندارم از این ویلا پایم را بگذارم بیرون. برای بعضی هایمان دعوتنامه ی خارج فرستاده اند . اینها می گویند برویم .

از نظر من کشور ما زیاد هم دنبال این جور چیزها نیست . اخر مثلا آدم بیاید به جای آتش نشان و پلیس /من/ را نشان بدهد که روزی برای خودم در حد گار خوش تیپ بودم وبعد نیش هایم را که دارم قاتل را نیش می زنم که ببرم کلانتری!

بهر حال بی خیال! من قصد این کارهارا ندارم!

پنج/

حالمان خوب است و داریم می رویم خانه . کلا چند تا مرد بودیم که خانم هایمان جهت خانه تکانی مارا ازخانه فرستاده بودند بیرون! شاید هم نشانه های مشکوک به کرونا داشتیم!

چوسونکی( همان ه که گفتم) می گوید: می رود و ماجرارا به فامیل مخصوصا با جناقش تعریف می کند . ولی من می گویم نگو .فردا برایت پرونده اعتیاد درست می کنند و خانه و زندگی و بچه هایت را ازت می گیرند!

اصلا به من چه؟

من که تنها بودم! راستش می خواهم این ها بروند و بعد من دوباره مرد پشه ای بشوم . با پشه های جاها و خانه های دیگران کاری ندارم . با آن پشه ی فضول بی جنبه ی پرروی معلوم نیست چطوری ژنتیک . کاری می کنم که برود برای رفقایش هم تعریف کند .

که من می شوم /مرد پشه ای/ نه./پشه مردی/!!!!

 

هاهاهاهاها.از طرف لیلی لولی!

 

 

هشت:

ترومپ!

همه مان می میریم و عاقبت همه مرگ است .

اما. بعد همه ی مرگ ها اگر خدا بخواهد. زندگی هم هست .

 

نه:

مامان بنز:

قربونت برم پراید! بیا از پیشونیت ببوسم! خداتورو دوباره به من داد!.

ننه خاور:

مثلا کجارفته بود؟حمل و نقل قلیان به بیمارستان .

پراید:

ننه جون!آخه قربونت برم! مگه میشه آدم با مشکلات تنفسی قلیون بکشه؟

بوگاتی:

تو تا حالا دیدی بچه های من دروغ بگن؟آره؟!

باباپژو:

ببین اعتیاد کثافت! چه میکنه . اصلا من میگم این قلیون بود که که مردم رو به کرونا داد!

مامان بنز:

بابا به ماچه؟ خوب جوونای مردم کیف می خوان ! لذت می خوان! اصلا تو بگو به من وقتی خودت و پسرت می رین قهوه خونه؟!

بابابیوک:

دعوا نکنید! الان زنگ زدن سمیر گرکان شخصا خودش هم کرونا گرفته! گفتن .مامان بنز دعا کنه . انشالله خوب شن!

پراید:

مامان! من خودمو یه ماهه وقف بیمارستان کردم! گفتم . من شخصی کارم! رفتم گفتم اگه دکترا .پرستاراو یا بیمارستان آمبولانس نیاز داره من کمکشون می کنم . نمی خواستم به کسی بگم ولی تو .

مامان بنز:

جای اینکارا بچه هاتو ادب کن! بی تربیتا بر می گردن می گن بابا مون رفته گراس و قلیون ببره بیمارستان .

بچه ها:

به خدا مامان بزرگ ما می خواستیم کار خوب بابا جون اعلام نشه! مخفی بمونه. عین زورو! دو ست داشتیم یه ماهم شده به بابا مون بگیم . بتمن!

بابا پژو:

همین شعور مکانیکی مون پدرمونو در اورده!

 

ده:

رهبرم.

در استخدام مرگ ما . همه نوع آمدند ولی .

درانهدام عشق ما . نشد ! تا علی (ع) گفتیم .

 

یازده:

یک/

امروز روز شهرداره !

روز شهردارائی که ما نتیجه ی بیرونی کارهاشونو در محل زندگی خودمون می بینیم .روز شهردار به همه ی شهردارای محترم کشورم مبارک .

به شهید باکری که ایشون هم شهردار بودن . خدا رحمت کنه شهیدان .

دو/

خدمتتان عرض کنم . عده ای صدای معلمی را ضبط و بعد بدلایل نامعلومی که بعدا مشخص شد تلفظ نا مناسب یک کلمه بوده به ایشان خندیدند!

در این مورد باید بگویم درست است که الان همه غم داریم ولی دلیل نمی شود که بعضی هایمان هرچه با خود و بی خود را سوژه کنیم و بخندیم . آن هم بااعمال غیر قانونی!

.

درجشنواره الگوی برتر تدریس امثال از همکاران خواستند تا فیلم و صدایشان را هنگام تدریس ضبط و به دفتر جشنواره بفرستند تا بهترین تدریس همراه با طرح درس ملی انتخاب شود .

گروهی از دوستان در محضر مدیریت جشنواره با برخی ادعاها به انکار پرداختند!

مثال:

ما مایل به دیده شدن تصویر خود توسط غیر نیستیم! یا . ما با دانش اموزان همراه با شوخی و الفاظی صحبت می کنیم که نمی خواهیم کسی ببیند و بشنود! و درنهایت اعم دوستان شکایت داشتند که از سال ها قبل با صرف هزینه ووقت به تهیه فیلم پرداخته ولی اداره کل بدقولی کرده و درارسال تقدیر نامه و جایزه کوتاهی نموده است .

 

درکل بحث مدیر جشنواره این بود که : دوستان یکبارهم شده خودمان زبان بدن و گفتاری خودرا در ارائه درس به دانش اموزان از طریق فیلمبرداری و صدا برداری ببینیم و این گونه مشکلات را درخودمان برطرف کنیم . نه اینکه سی سال کار کرده باشیم ولی هنوز ایستادن . نشستن و حتی بیانمان تغییری نکرده باشد .

این چند خط از این رو اینجا بیان شد که گفته باشیم دانش آموزان تغییر کرده اند و زمانه هم . و چه خوب شد که حتی در این چند روز اخیر توانستیم با آزمایش تدریس از راه دور " تصویری و مجازی" موفق باشیم و دانش آموزان ا با طور دیگری از مدیریت کلاس و حضور و غیاب و یا امتحان آشنا کنیم .

با آرزوی موفقیت برای همکاران مدرس و معلم

 

دوازده:

نشسته بودیم توفضا یهودیدیم .

همه دارن می دون سمت کامپوترشون . گفتیم حتما بازیه ویروسی چیزی اومده. یهو همه اومدن طرف من و گفتن واقعا تو خودتی؟ گفتم: آره بعد گفتن: پس این کیه مرده . عین تواه. روز تولدش . اسمش . پدرش . همه چیش مثل تواه!

من خندیدم و با خونسردی گفتم: لابد! فیلم هندیی چیزیه . دوقلوم مثلا!

بعد یهو بهجت خانم جون از زمین پیامک دادن : ما بودیم لیلا جون ناراحت نشو. ما می خواهیم تورو روی زمین و اسمون اصلا همه جا مشهور کنیم!

منم با خونسردی گفتم: ممنون!

بعد درحالی که کیک پرتقالی رو که تو ما کروفر فضائی جدیدمون پخته بودم اوردم بین بچه ها تقسیم کردم و گفتم: بخورید حلوامه!

 

سیزده:

اگه این ویروس رو ساختن که مارو بکشن! شاید موفق بشن .

ولی اینکه ما چقدر زود باوریم که هرچی می گن . به خاطرش بخوریم یا برعکس نخوریم . اونم ممکنه هدف دیگه ای باشه .

حتما یه حکمتی هست که میگن بمونید خونه یا مایعات بخورید و این حرفت .

چطور می تونیم به خودی اعتماد نکنیم .درحالی که بااین وضعیت دارن سعی شون رو می کنن . و می بینیم هزینه ی شناسائی و کمک به بیماردر خارج از ایران چند هزار دلاره .

حواسمون جمع باشه ! عاقبت سر شیکم نمی ریم!

اونم پر از آت و اشغال! تازه بیچاره دکترا باید چن ساعت ازمایشمون کنن تاببینن ما چی خوردیم!

منظورمو که می فهمید؟ بعدا نگید کسی نمیگه . به ما نگفتی .

 

 

درانتها آرزوی سلامتی برای همه دارم

 

 

 


یک:

رسید از دیواره ی قلب من . صدای " عشقم"!

برخاستم از گوردو چشم خود . با " سکوت"!

دو:

انکارش نکردم!و. این هنر من بود!

                                         حتی عشق قلابی را!

فروخته بودند بلیط فیلم هارا و من نداشتم!

هدیه شد!

               از کسی که . واقعا عاشق بود!

سه:

دستت میان موهایش گم شد و میدانستی که من گمراه می شوم .

دیگر هیچگاه باز نگشتم!

به صحنه ی تلخ گم شدن موهای تو!

 

 

چهار:

همین دیروز خبر مرگ تورا آوردند . ای یوسف!

می خواستند که من . هرچه گرگ است را . بخورم!

پنج:

دیوار حوصله ی مرا نداشت

                                     مثل در!

مثل پنجره!

             مثل لب!

                          مثل رز!

تسلیم سبز!

              سبز سبز سبز .

                                    بهار!

شش:

مزار شش گوشه ات را یا حسین(ع) اگر نمی ایم .

در عوض در خواب هایم تا صحنه ی عاشورا . با توام .

 

 

هفت:

یک/

بیرون شهر منتظرش بودیم . باید مارا از مرزفراری می داد ! داشتیم از یک حماقت اجتماعی فرار می کردیم . که دوستش نداشتیم .

من پول هایم را دوخته بودم توی پیراهن و پاچه های شلوارم .

وقتی آمد باورمان نشد! ساموئل ال جکسون بود! که یک چشمش را بسته بود و یک اسلحه ی عجیب دستش بود . خندید و گفت:اوه!دو دقیقه ی دیگر شما دردنیای آزاد هستید!

خیالم راحت شد تا هرچه دیده بودم . نبود!

دو دقیقه ی دیگر ما در دنیای آزاد بودیم .500000فرانک دستمزدش بود! که مجبور شدم کمر بندم را باز و از پاچه هایم پرداخت کنم . البته ببخشید چیز ناراحت کننده ای نبود و نیست! ما فراری ها بلدیم! که چطور به اینجور افراد پول پرداخت کنیم ! که ناموسا دچار مشکل نشویم!!!

دو/

بیزنس جدید من . فروش کراوات بود! دریک بوتیک شیک و تمیز! پدرم زمان شاه بلد بود . ولی من نبودم. با خودم فکر کردم چکار کنم .

مارک دویچه گابالانا! خودم را زدم به فلج دست .

خانم ها فقط به ظاهر آقایان نگاه می کردند . من خیلی شبیه هنر پیشه معروف برتولت برشت بودم ! خودشان انتخاب می کردند و خودشان می خریدند . و بعد درحالی که ناز بشی می گفتند از من دور می شدند .

توانستم درپاریس ویلائی بخرم . کنار دریاچه و بایکی از مشتریانم که بانوئی زیبا بود ازدواج کنم . ایشان یکبار از من 100 کراوات یهوئی جهت هدیه به کارمندانش خریده بود .

مسئله ی دست هایم چندان مهم نبود . و خیلی اهمیت نداشت .

سه/

دوهفته پیش ویروس کشنده ای امد .

باید دست هارا تند تند می شستیم . کراوات بستن و بعد شستن دست آه خدای من . ژو زفین همسرم چه می کشید . گفتم بگذار کمی خوشحالش کنم . یک روز از خواب که بیدار شدم . گفتم ژوزفین! دستهایم دارد حرکت می کند من . دیگر فلج نیستم!

ژوزفین داشت سرفه می کرد . بغض کرد و گفت: این وسط دست های تو . دیگر به چه درد می خورد! من تا دیروز خانه را و دستگیره هارا ضد عفونی می کردم .چون فقط خودم دراین خانه به همه جا دست می زدم . حالا باید جهت جنابعالی .

سریع گفتم: نه! خودم می کنم. و به این ترتیب مشغول شدم!

چهار/

داشتم ژوزفین را می کردم توی گور که کاترین زتا جونز دوستش به سمت من آمد . و گفت: آه!

فکرش را بکن خدا ژوزفین را ازتو گرفت و دست هایت را بتو باز گرداند . همیشه دنیا اینطوری نمی ماند .

بعد درحالی که من داشتم زار زار گریه می کردم ادامه داد: من همیشه با خودم فکر می کردم " کارخانه ی نینتندوی " ژوزفین به کی می رسد؟ تو که دست نداشتی تا حس بازی های دستی را بفهمی . خدارا شکر الان در این وضعیت می فهمی .

پنج/

من صاحب کارخانه ی " نینتندو" و صاحب شعبه ای از کراوات " دویچه گابالانا" هستم ! چه خوب شد! مرسی ژوزفین!

برخی واژه ها غلط است . " لیلی!

غلط گیر غلط نگیر!

هشت:

ترومپ!

می میریم و دنیاهای دیگر به روابط ما می خندند .

از استقامت ما بگیر تا . لجبازی تو.

 

نه:

مامان بنز:

ای وای خانم مددی بدبخت! یه دوسه روزیه نیست .این زن بدبخت چقدر بدبختی کشید اخه . بس اش نبود اون مریضی های قدیم .

پراید:

مامان! ولم کن تورو خدا! من دارم به کرونا حسودی می کنم ! به سرعتش در آدم کشی . ای خدا ! کمک!

بوگاتی:

پراید! تو دیگه باورت شده که تواین دنیا کسی هستی بیا بریم دوبی!

لامبورگینی و پورشه:

ما نمی ریم . ما می خوایم زنده بمونیم و پادشاه ماشین ها بشیم!

بابا بیوک:

بدوئید تا ننه خاور درنیومده! بدوئید! بیاد آینه هاتونو بر می داره بعد تو خیابونا دخترارو نمی تونید ببینید!

بابا پژو:

وای خودم که به وقتش عمل کردم . شدم عین .پرستو!

بابا بیوک:

پژو می کشمتا! یا می دم دست ننه ات آدمت کنه!

 

ده:

رهبرم .

بالاخره خواهیم رفت از این جهان .

همان عشق را می بریم که داریم به آل علی (ع).

 

یازده:

یک/

نمی دانم خوب شد یانه؟ ولی عده ای به رحمت خدارفته اند و عده ای دارند حساب کتاب هزینه تدفین یا نرفتن خانم ها به خرید و سفر را می کنند و از خودشان و بقیه می پرسند: خوب شد یا نه؟

وسئوال های عجیب و غریب می پرسند که نگو!

دو/

نمی دانم چطور است که خیلی ها در شرایط استرس می خواهند یه چیزی را توی یه چیز دیگر فرو کنند ( فکرهای بد ممنوع)خوب قبلا انگشتمان جهت فیتیله سازی مشغول می شد . ولی الان می گویند سشوار را بکنید توی دماغ لطفا!

خوب عزیز من ما دماغمان را می چسبانیم به شوفاژ! که هم برق کم مصرف کرده باشیم و هم لذت بیشتری از گرما ببریم!

سه/

ای دوستان ساده نباشید و انقدر ضمن داشتن استرس دوا و داروهای عجیب و غریب و کارهای خارق العاده نکنید بگذارید خودش بیاید و برود! دکتر معاون فناوری بهداشت مان می گوید:قلیان و مخدر نکشید بعد طرف تبلیغ می کند قلیان جدید جهت رفع تنگی نفس! دیگر می میریم دیگر!

وقتی مردیم کی می اید بپرسد چرا؟از چی؟توی این هم همه ! کی به کی است .

چهار/

دقیقا شمال شمال روسیه کجا می شود ؟ برویم آنجا جوج بزنیم ! خانم دکتر می گویند دفعه پیش که وبا آمده تا آنجا فرار وکل جهان را به وبا داده ایم!

من درخانه می مانم .می گویند ان جا آب دماغ آدم یخ می زند . در خانه می مانم وغلط می کنم خیلی شمال از شمال از شمال بروم .!!!!

پنج/

سال ها پیش دریک حراجی بزرگ زن و شوهری تختخواب لوئی شانزدهم را می خرند و می برند منزل .

ولی محض خنده! تختخواب را به آزمایشگاه می فرستند تا قبل از خوابیدن روی تخت ببینند روی تخت چه خبر است .

آنگاه متوجه می شوند که بسیاری از ویروس های قدیمی از ایشان زودتر روی تخت خوابیده و هنوز زنده اند .

امروزه به احتمال جابه جائی زمین و ذوب شدن یخهای قطبی اشاره می کنند که ممکن است از این طریق ویروس های قدیمی که مثلا دایناسورهارا کشته اند بیایند بیرون و ماراهم بکشند .

هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها!

 

دوازده:

تو فضا نشسته بودیم که یهودیدیم .

گفتن شماهم باید قرنطینه بشید . خلاصه مارو کردن توی یه کیسه که دیدیم عکسمون امروز منتشر شد . بهجت خانم جان زیرش فرمده بودن: لیلا جان زنده باشی.

ممنون از ایشان!

سیزده:

مرگ به ما نزدیک بود ولی باور نداشتیم .

باور کنیم که قدرت ما تا زندگی ست و آن طرف ان ور خط دست خداست .

چه کرده ایم نمی دانم! ولی می دانم بعضی از اقوام بدجور از خشم خدا درتاریخ مرده اند!

اینکه بعضی ها کلید زندگی مارا بند ممکن است ولی .

در بخشایش زندگی از تولد . تا جان گرفتن . هرگز. عجیب ترین حادثه درزندگی بخشیدن زندگی ست .

فراموش نکنیم آخرش دستگاه می ایستد و بوق می زند و ما می رویم تا می توانیم برگردیم و جبران کنیم .

دوستان عده ای از سالمندان بی پناه در اسایشگاه کهریزک از دنیا رفته اند و الان امکانات کم است

بیائید به یک موسسسه خصوصی قدیمی که به سایرین کمک می کند .یاری برسانید سایت کهریزک از شما استقبال می کند و حتی با مبالغ کم می توانید ثوابی بزرگ ببرید .

این متون را به با ادبی خودتان بخوانید .

  


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

تولیدی فردوس اسپرت فرسنگ ها دوری Brandon دانلود خلاصه کتاب هیئت عزاداران حسینی مهاجرین افغانستانی مربای کاج! مرجع کتاب های آموزشی سئو طراحی سایت غنی فایل